✨الهـی
در این آخـرین شـبهای زمستـان
مهـربانی بہ دلها
برطـرف شـدن غـمها
برڪت تـو خونـهها
برطـرف شدن مشکلات
و مستجاب شـدن دعـاها
را نصیـب همه عزيزانم بگردان
✨الهـی
در آخرین شـبهای زمستـان
حال دلتـون خـوب باشـه
الهـی سلامتـی و آرامـش
نصیـب دلتـون باشـه
شبتـ🌙ـون بخیـر در پنـاه الهـی🌟
@Emam_kh
🌸سلام_امام_زمانم
🌸سلام_آقای_من
🌸سلام_پدر_مهربانم
بی تو درجمعیم و تنهاییم،
بی تو خندانیم و گریانیم،
بی تو آرامیم و سوگواریم ...
بی تو مردگانیم در نقش زندگان ...
بیا و حیاتمان بخش....
🌹تعجیل درفرج صلوات🌹
@Emam_kh
✅ چند روز قرنطینه را رعایت کنیم و برای سلامتی خود و هم وطنانمان ارزش قائل شویم
#کرونا
💎امام علی علیه السلام:
آنکه صبر نجاتش ندهد، بی تابی هلاکش کند
مَنْ لَمْ يُنْجِهِ الصَّبْرُ، أَهْلَكَهُ الْجَزَعُ
📚حکمت 189 نهج البلاغه
سـ🌸ـلااااام
يک سـلام بی حسرت، بی نگرانی
سـلامی سرشـار از آرامـش
روزتـون بخيـر و زیبـا
عاقبـتتـان بخيـر
عشـقتـان مستـدام
محبـت خـدا در دلتـان
پيوستـه جـاری
روزتون بخیر🌸🍃
@Emam_kh
تماس تلفنی پیامبر با مشرکان
از خاطرات دوران دبستان(طنز واقعی)
سال هفتاد و چهار بود ، دبستان امام حسن مجتبی برازجان درس میخوندیم، امتحان دینی داشتیم ،بعد یکی از سوالات جوابش این بود :
(پیامبر(ص) زمانی که در دره شعب ابی طالب تبعید بود دست از رسالت خود بر نمیداشت و با کاروانهایی که از آنجا عبور میکردند تماس بر قرار میکرد و آنها را به اسلام دعوت میکرد)
بعد یکی دوستان من هم چون تو کتاب خونده بود پیامبر (ص)تماس برقرار میکرد همیشه پیش خودش فکر میکرده منظور کتاب تماس تلفنی بوده .
خلاصه ما هم طبق معمول سر جلسه برای تقلبی کنار هم نشسته بودیم ، بهش گفتم ایزدی ، جواب سوال هشت چی میشه گفت جوابش میشه :(با تماس تلفنی )،
تعجب کردم بهش گفتم مگه زمان پیامبر(ص) تلفن بوده برگشت گفت تو انگار حالت خوب نیست مثل اینکه پیامبر خدا بوده ها ، برای خدا کاری داره یه خط تلفن بده به پیامبرش؟ ،
اینو که گفت کمی قانع شدم بعد گفت: نترس بنویس بعد از امتحان تو کتاب هم نشونت میدم تا خیالت راحت بشه ، منم با کمی ترس همینو نوشتم.
هفته بعد معلممون آقای کازرونیان برگه ها رو صحیح کرده بود ،اومد سر کلاس قبل از اینکه هر کاری بکنه مستقیم رفت در کمدش رو باز کرد چوبش، (که خودش بهش میگفت ترکه علیه السلام) رو بیرون آورد، گفت : موسوی و ایزدی بیان بیرون ،
از حالت معلم متوجه شدم اتفاق بدی افتاده، کلاس یه جوری تو سکوت همراه با ترس فرو رفته بود که هنگام حرکت کردن صدای کفشهای داملامپ سیاه دوتامون تو کلاس می پیچید اومدیم بیرون کنار تابلو ایستادیم ،
معلم همینجوری که تو کلاس قدم میزد و میرفت ته کلاس و بر می گشت، با یه لحن خاصی گفت: خب پیامبر تو دره شعب ابی طالب چطوری مردم رو به یگانه پرستی دعوت میکرد؟
من متوجه شدم ایزدی یه گندی زده ،سکوت تمام کلاس رو گرفته بود ،ما هم داشتیم از ترس میمردیم ، دوباره معلم سؤالش رو تکرار کرد ،
منم با ترس و لرز گفتم: با تماس تلفنی
که یکدفعه کلاس منفجر شد از خنده ، بعد از اینکه معلم کلاس رو ساکت کرد گفت شما کنار هم نشسته بودین؟
با ترس و لرز گفتیم بله همینجوری که چوبش رو تو دستش میچرخوند گفت خب حالا بگو ببینم مگه زمان پیامبر تلفن بوده؟ منم گفتم: خب پیامبر خدا بوده یه خط تلفن که چیزی نیست که خدا به پیامبرش نده باز کلاس منفجر شد از خنده .😂
معلم در حالی که با اشاره چوبش داشت بهمون حالی میکرد که دستاتون رو بیارین بالا گفت: حالا خدا به پیامبرش یه خط تلفن داد مشرکان قریش از کجا تلفن آوردن که اگه پیامبر بهشون زنگ زد جواب بدن؟
بعد با صدای بلند گفت دستاتون رو بگیرین بالا متقلبهای کثیف .
در حالی که داشتم به این فکر میکردم راست میگه تازه اگه خدا به مشرکان قریش هم تلفن میداد وقتی کاروان در حال حرکته سیم تلفن رو به کجا میخواستن وصل کنن ؟ (سال هفتاد و چهار موبایل نبود)
احساس کردم تمام کلاس رو برفکی میبینم ، متوجه شدم معلم با تمام قدرت چوب رو خوابونده کف دستم.
😂
خاطرات دبستان ( سید علی اصغر موسوی زیارتی )
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#تحلیل_تصویری
🔴 واکسن کرونا اگر ساخته بشود بهداشت جهانی اجازه استفاده نمیدهد!
💬 #کانال_جدال_احسن
🔹 وزارت بهداشت نسبت به سازمان ملل چه تصوری دارد؟
❌ سازمان ملل جزئی از ارتش امریکاست!
#سیاسی
@Emam_kh
🔴 #رزمایش_دفاع_بیولوژیکی در برابر احتمال #حمله_بیولوژیکی
🔻چند نکته درباره فرمان رهبر انقلاب به ستاد کل نیروهای مسلح/ به نظر می رسد رهبر انقلاب با این دستور دو مسئله را پیگیری می کنند:
1️⃣ اول؛ طی روزهای اخیر برخی مسئولین افشا کرده اند که رهبر انقلاب از شخص آقای روحانی رئیس جمهور خواسته اند که وی ریاست ستاد ملی مبارزه با کرونا را بپذیرد چون وظیفه قانونی رئیس جمهور و دولت است. رئیس جمهور باید به عنوان رئیس این ستاد در عرصه تصمیم گیری و عملیاتی عمل کند نه اینکه وزیر بهداشت به تنهایی ستاد را مدیریت کند؛ ولی رئیس جمهور نپذیرفته و توجیه کرده که هر هفته یک جلسه در این زمینه دارم!
🔹این درحالی است که ستاد مقابله با #کرونا باید به صورت روزانه و لحظه ای، این بحران را در کشور رصد کرده و تصمیم گیری کند و با هفته ای یک جلسه، کار پیش نخواهد رفت و رئیس ستاد باید بتواند تمام ظرفیت ها و امکانات موجود را بسیج کند یعنی دارای اختیار قانونی برای بسیج همه وزارتخانه ها و دستگاه ها باشد. وزیر که فقط اختیار وزارت خودش را دارد!
🔸لذا از آنجائیکه در وضعیت "بی دولتی" و "بی مجلسی" به سر می بریم و عملاً مجلس خود را در مدیریت بحران تعطیل و حذف کرده و رئیس دولت هم حاضر به مدیریت روزانه و لحظه ای نیست، رهبر انقلاب با این تصمیم بنا دارد نیروهای مسلح وارد میدان شده و کم کاری های دولت را بپوشانند و به جنگ با کرونا بروند.
2️⃣ دوم؛ رهبر انقلاب، به عنوان فرمانده کل قوا، از «احتمال» «حمله بیولوژیکی» گفته اند. حالا یا حمله قطعی است و در آینده نزدیک و دور اثبات می شود یا هم حمله ای در کار نبوده و یک بحران جهانی است. لذا اگر حمله قطعی باشد پس وظیفه نیروهای مسلح است که وارد عرصه دفاع بیولوژیکی شوند اگر هم حمله قطعی نباشد، این مسئله برای نیروهای مسلح، جنبه رزمایش دفاع بیولوژیک دارد؛ آنهم یک رزمایش واقعی.
🔹نیروهای مسلح در این رزمایش رشد خواهند کرد و توان تسلیحاتی ایران در عرصه جنگ های بیولوژیکی و میکروبی آینده، بیشتر از قبل خواهد شد. این رزمایش توان نیروهای مسلح را برای آینده بالا می برد و به نوعی کشور را در برابر حملات احتمالی در آینده واکسینه می کند.
🔸این یعنی مدیریت استراتژیک؛ دیدن واقعیات؛ رصد نقاط قوت و ضعف، شناخت تهدیدها و فرصت ها و شناخت نقاط آسیب پذیر و تهدیدزا از ویژگی های یک رهبر استراتژیست است. در مرحله بعد کار یک رهبر استراتژیست آن است که تهدیدهای بوجود آمده را به یک فرصت تبدیل کرده و از آنها در جهت پیشبرد اهداف استفاده کند.
🔹همین موضوع مهم ترین تفاوت یک رهبر استراتژیست با بقیه مسئولان و مدیران است. یک رهبر هیچگاه اسیر واقعیات موجود نشده و منفعل نمی شود. او به خوبی می داند ذات زندگی اجتماعی بشر و دنیایی با این همه تضاد منافع، قرین با چالش و تهدید و گاهی با بحران است. پس چاره کار مواجهه «فعالانه و مقتدرانه» است. آن مسئولی که اسیر وضع موجود و چالش ها می شود هم خود را به باد می دهد هم جامعه را!
✅ داود مدرسی یان:
@Emam_kh
‼️ استفاده از اینترنت بدون کسب اجازه
🔷س 3511: آیا استفاده از اینترنتی که دارای رمز نیست و دائما روشن است و امکان دارد که آن فرد آگاه از استفاده باشد ، آیا حق الناس محسوب می شود؟ اگر محسوب شود باید چه کرد ؟
✅ج: اگر نسبت به رضایت مالک اطمینان نداشته باشید، استفاده از آن جایز نیست و هزینۀ مقداری را که استفاده کرده اید، ضامن هستید.
#اینترنت
#هک_وای_فای
#وای_فای_بدون_رمز
@Emam_kh
چطوری خونریزی زخم های سطحی رو سریعا قطع کنیم ؟ 🤔
👈مقداری پودر قهوه روی محل زخم بپاشید و 5 تا 10 دقیقه اجازه دهید بماند ؛ پودر قهوه سریعا خونریزی زخم را بند می آورد !
@Emam_kh
🌹 #دلنوشته ی #زینب_حاج_قاسم بمناسبت #روز_شهید ...
♦️آخرین باری که بهم زنگ زدید، سه ساعت قبل از سفرتان به #بهشت بود؛ به همون جایی که در خواب تعریف کردید ... یک باغ بسیار زیبا و خصوصی برای خود شما و گفتید این باغ را خودتان برای خودتان ساختید و دو روز قبل از شهادتتان این باغ را دیدید ..
♦️کاش میدانستم امشب آخرین باری که زنگ زدید بار آخریست که صدایتان را میشنوم ..
و کاش از حرفهایتان و از اصرارتان برای تنها نماندن در خانه چیزی حس میکردم.
کاش آن لحظه میفهمیدم چرا به من گفتید بابا از دستم ناراحت نشو... کاش حکمت این صحبتهایتان را در آخرین مکالمان میفهمیدم...
به من قول دادید وقتی برگشتید باهم به #مشهد میرویم... چه خوش عهدی بابا جان و چه سفر زیارتی زیبا و با شکوهی به مشهد رفتید.
♦️هر بار که میرفتید انتظار برگشتتان شیره جانمان را میگرفت ... میگفتیم نروید خستهاید، مریض هستید؛ میگفتید من نروم چه کسی برود؟ شما قبول میکنید #ناموس مردم، #بچههای بیگناه در چنگال #یک_مشت_حیوان_وحشی اسیر و گرفتار شوند، #مرزهايمان به خطر بيفتد و فردا اينها به داخل كشور ما بيايند و جان و مال و ناموس مردم را به غارت ببرند و من در خانه کنارتان بمانم؟ ما با سوال شما از خودمان شرمنده میشدیم و شما را به خدا میسپاردیم ... كاش بخاطر اينهمه سال دوری و سختی و دلهره، گوشه نگاهی به ما بندازید بابا جان كه چه سخت تشنه يک نگاه شمايم.
♦️حضرت عشق #حضرت_پدر امروز روز شماست؛ #روز_شهید ... باز هم پیروز میدان شدی و مُزد اينهمه سال مجاهدت و سختی و خستگی را چه با افتخار از خود سيدالشهدا گرفتی.
♦️ #روز_شهيد بر شما كه تمام وجودتان نشانهای از شهيد بود ، مبارك
✍ #زینب_سلیمانی
@Emam_kh
💠 چرا رهبری مستقیما به ستاد کل فرمان #دفاع_بیولوژیک داد!؟
عبدالرضا یعقوبی
@Emam_kh
این سلبریتیها، چندچندن با خودشون؟🙄
چندروز پیش بخاطر چند نفر
مشکی پوش بودن و #جشنواره تحریم میکردن....
الان بخاطر فوت صدها نفر، بیکاری میلیونها نفر، گرفتاری و فقر ...
میزنن و #میرقصن. 😐
اونی که میگفت ما خود خود خود مردممیم.... الان کجاس؟🧐
والا ما فقط مردم و آخوندا و هیئتیها رو تو صحنه دیدیم😍👌
#کرونا
@Emam_kh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔘استاد رائفی پور
⚫️روسری که سانت سانت رفته عقب، سانت سانت باید برگرده سر جاش!
@Emam_kh
🔴 بررسی ابعاد درخواست #وام_5_میلیارد_دلاری دولت از صندوق بین المللی پول «بعلت مسئله کرونا» - 1:
1️⃣ دو نهاد جهانی صندوق بین المللی پول و بانک جهانی، اعضایی دارند و بر مبنای واریزی های اعضا، سرمایه ای در اختیار دارند که در اختیار اعضای داوطلب دریافت وام قرار می دهند ایران در هر دو عضو است.
2️⃣ بزرگترین تفاوت این دو نهاد بین المللی در «هدف وام های پرداختی شان» است. صندوق بین المللی پول در دو حالت به یک عضو خود وام پرداخت می کند. حالت اول) آن عضو دچار مشکل تراز پرداخت شده باشد. حالت دوم) به یک بلای طبیعی گرفتار شود که آن بلای طبیعی به بحران مالی منجر شده باشد. وام ها کوتاه مدت بوده و به ارزی است که آن کشور بدان نیازمند است.
🔹 شرط پرداخت وام در حالت اول، آن است که کشور عضو باید طبق برنامه صندوق، جهت حل بحران مالی خود اقدام کند و برنامه ابلاغی صندوق اجرا شود. اما در حالت دوم(بحران طبیعی)، برنامه ای از سوی صندوق ابلاغ نمی شود.
🔸در مقابل، وام های بانک جهانی بلندمدت بوده و برای برنامه های توسعه مشخص پرداخت می شود و عملاً اقتصاد کشور مربوطه برای بلند مدت متعهد می شود که طبق برنامه های توسعه خاصی اقتصاد خود را پیش ببرد.
3️⃣ بررسیها نشان میدهد که اصولا ایران به دلیل درآمدهای نفتی بهطور ساختاری دچار کسری تراز پرداختها نشده است و به این دلیل عموما از تسهیلات صندوق بینالمللی پول کمتر استفاده کرده است. به بیان دیگر، به دلیل صادرات نفتی عموما کسری تجاری (با لحاظ کردن درآمدهای نفتی) در ایران مثبت بوده و حتی با تحریمها نیز به نظر نمیرسد که این رقم به شکل قابلتوجهی منفی شود.
4️⃣ ایران در طول تاریخ فقط دوبار از صندوق بین المللی پول وام گرفته؛ در سال 1335 مبلغ 17.5 میلیون دلار و در سال 1339 مبلغ 22.5 میلیون دلار؛ مجموعاً 40 میلیون دلار و در مدت کوتاهی نیز بازپرداخت شده است.
5️⃣ ایران از زمان عضویت در بانک جهانی با استفاده از منابع مالی آن بانک، تا قبل از انقلاب اسلامی اقدام به اجرای ۳۳ پروژه به ارزش یک میلیارد و دویست میلیون دلار و ۱۸ پروژه بعد از انقلاب اسلامی به ارزش دو میلیارد و دویست میلیون دلار کرده است.
6️⃣ ماجرای وام های خارجی که هاشمی رفسنجانی در دولت اول خود از کشورهای خارجی دریافت کرد و ایران تا سال 1372 قریب 43 میلیارد دلار بدهی خارجی بالا آورد و مجبور شد در دولت دوم خود سیاست های تعدیل اقتصادی را اجرا کند را نمی توان به صندوق بین المللی پول و بانک جهانی مربوط دانست. بدهی به نهادها و دولت های مختلفی بود.
7️⃣ عبدالناصر همتی رئیس بانک مرکزی ایران که الحق و الانصاف در بین دولتمردان می توان وی را یکی از پرکارترین اعضای کابینه دانست و در مدت اخیری که ریاست بانک مرکزی را پذیرفته، برادری اش را هم ثابت کرده، در همین راستا، طبق اطلاعیه صندوق بین المللی پول، مبنی بر ارائه وام به کشورهای گرفتار کرونا، طی نامه ای به صندوق درخواست 5 میلیارد دلار وام اضطراری کرده.
🔻برخی تحلیلگران اقتصاد سیاسی می گویند ایران برای این 5 میلیارد دلار تعهداتی داده است که باید اجرا کند. لازم است به چند نکته اشاره شود:
🔹الف) هنوز هیچ قرارداد و تعهدی بین ایران و صندوق برای پرداخت وام برقرار نشده است و اساساً هنوز با درخواست ایران موافقت نشده.
🔹ب) طبق قوانین صندوق باتوجه به بلای طبیعی کرونا، نباید برنامه ای به ایران ابلاغ شود.
🔹ج) به نظر می رسد با توجه به نفوذ آمریکا و دولت های اروپایی در نهادهای بین المللی همچون صندوق، با درخواست ایران موافقت نشود یا نهایت اگر موافقت شود مبلغ بسیار پائین تر از 5 میلیارد دلار باشد. شاید در حد چند صد میلیون دلار!
🔹د) اساساً 5 میلیارد دلار با بازپرداخت سه تا پنج ساله، نسبت به رقم های کلان اقتصاد، مبلغ ناچیزی است و نمی تواند تغییر آنچنانی در سیاست های اقتصادی ایران ایجاد کند.
🔹و) انتقاد ما به صندوق بین المللی پول و بانک جهانی و ... کاملاً وارد است اما شرایط دولت و کشور را هم باید در نظر گرفت که با چه مشکلات جدی مواجه است.
🔹ه) روابط بانکی ایران با بانک های دنیا قطع و مختل است و شاید اساساً به ایران اجازه دسترسی به همین میزان از پول هم داده نشود.
✅ داود_مدرسی_یان:
@Emam_kh
💎مهمترین ویژگىهاى یاران حضرت مهدى عجّل اللّه تعالى فرجه الشّریف
✨ صبر و بردباری
یاران حضرت در راه تحقق آرمان های جهانی امام مهدی(علیه السلام) مشکلات و مصائب فراوانی را به جان میخرند ولی از سر اخلاص و تواضع، عمل خود را هیچ میپندارند و به جهت هجوم سختیها و تحمل مشقتها، بر خداوند منت نمیگذارند.
💚امام علی(علیه السلام) میفرمایند:
💎«قوم … لم یمنّوا علی الله بالصّبر و لم یستعظموا بذل أنفسهم فی الحق»؛
💎«یاران مهدی(علیه السلام) کسانی اند که به جهت بردباری شان بر خداوند منت نمی گذارند و از این که نقد جان خوش را در کف اخلاص نهاده اند، احساس بزرگی نمیکنند».۱
خلاصه کلام اینکه تدبر در روایات یاد شده معلوم میکند که آنان افرادی معمولی نیستند. بلکه انسانهایی الهی و نیروهایی زبده، لایق و کاردان، اصحاب سرّ امام زمان(علیه السلام) هستند.
📚 ۱ - ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه ج ۹.
🍃🌸اللهم عجل لولیک الفرج🌸🍃
🌺🌿🌺🌿🌺🌿🌺🌿🌺
#مدافع_عشق
سرم را برمی گردانم. هیچ کس نیست! وجودم می لرزد. سمت راه پله اولین قدم را که بر می دارم باز صدایت را می شنوم: ریحانه!…ریحانه من…!
این بار حتم دارم خودت هستی. توهم و خیال نیست. اما کجایی..؟ به دور خودم می چرخم و یک دفعه نگاهم روی اتاقت خشک می شود. از زیر در… درست بین فاصله ای که تا زمین دارد، سایه کسی را می بینم که پشت در، داخل اتاقت ایستاده…! احساس ترس و تردید می کنم. با احتیاط یک قدم به جلو برمی دارم… باز هم صدای تو می آید.
– بیا!…
آب دهانم را به زور از حلق خشکیده ام پایین می دهم. با حالتی آمیخته از درماندگی و التماس زیر لب زمزمه می کنم: “خدایا… چرا اینجوری شدم!؟”
سایه حرکت می کند. مردد به سمت اتاقت حرکت می کنم. دست راستم را دراز می کنم و دستگیره را به طرف پایین آرام فشار می دهم. در با صدای تق کوچک و جیر کشیده ای باز می شود. هوای خنک به صورتم می خورد. طعم تلخ و خنک عطرت در فضا پیچیده. دستم را روی سینه ام می گذارم و پیراهنم را در مشتم جمع می کنم. چه خیال شیرینی است خیال تو!…سمت پنجره اتاقت می آیم… یاد بوسه ای که روی پیشانی ام نشست می افتم. چشمانم را می بندم و با تمام وجود تجسم می کنم لمس زبری چهره مردانه ات را… تبسمی تلخ… سرم می سوزد از یاد تو!
یک دفعه دستی روی شانه ام قرار می گیرد و کسی از پشت به قدری نزدیکم می شود که نفس هایش را احساس می کنم. دست از روی شانه ام به دورم حلقه می شود. قلبم دیوانه وار می تپد. صدای تو در گوشم می پیچد: دل بکن ریحانه… از من دل بکن!
بغضم می ترکد. تکانی می خورم و با دو دستم صورتم را می پوشانم. با زانو روی زمین می افتم و در حالیکه گریه می کنم، اسمت را پشت هم تکرار می کنم. همان لحظه صدای زنگ تلفن همراهم را از اتاق فاطمه می شنوم. بی خیال گوش هایم را می گیرم. نمی خواهم هیچ چیز بشنوم… هیچ چیز! فقط تو را می خواهم.
زنگ تلفن قطع می شود و دوباره مخاطب سمج شانسش را امتحان می کند. عصبی به اتاق فاطمه می روم. صفحه گوشی ام روشن و خاموش می شود. نگاهم به شماره ناشناس می افتد. تماس را رد می کنم. “برو بابا…”
کمتر از چند ثانیه می گذرد که دوباره همان شماره روی صفحه ظاهر می شود. “اَه! چقدر سیریشه!”
بخش سبز روی صفحه را سمت تصویر تلفن می کشم.
– بله؟
– سلام زن داداش!
با تردید می پرسم: آقا سجاد؟
– بله خودم هستم… خوب هستید؟
دلم می خواهد فریاد بزنم خوب نیستم، اما اکتفا می کنم به یک کلمه: خوبم.
– می خوام ببینمتون!
متعجب درحالی که دنبال جواب برای چند سؤال می گردم، می گویم: چیزی شده؟
– نه! اتفاق خاصی نیفتاده.
“اتفاق خاصی نیفتاده! پس چرا صدایش می لرزد؟”
– مطمئنید؟….من الآن خونه خودتونم!
– جدی؟ پس تا پنج دقیقه دیگه می رسم.
– می شه یه کم از کارتون رو بگید؟
– نه!…میام می گم فعلاً یاعلی زن داداش.
و پیش از آنکه جوابی بدهم بوق اِشغال در گوشم می پیچد. آنقدر تعجب کرده بودم که وقت نشد بپرسم شماره ام را از کجا آورده؟ با فکر اینکه الآن می رسد، به طبقه پایین می روم. حسین آقا با هیجان علی اصغر را کول کرده و در حیاط می دود. هر از گاهی هم از کمر درد، ناله می کند. به حیاط می روم و سلام نسبتاً بلندی به پدرت می کنم. می ایستد و گرم با لبخند و تکان سر جوابم را می دهد.
زهرا خانوم روی تخت نشسته و هندوانه بزرگی را قاچ می دهد. مرا که می بیند می خندد و می گوید: بیا مادر! شام حاضری داریم.
گوشه لبم را به جای لبخند کج می کنم. فاطمه هم کنارش قالب های کوچک پنیر را در پیش دستی می گذارد. زنگ در خانه زده می شود.
– من باز می کنم.
این را در حالی می گویم که چادرم را روی سرم می اندازم. حتم دارم که سجاد است، ولی باز هم می پرسم: کیه؟
– منم.
خودش است. در را باز می کنم. چهره آشفته و موهای بهم ریخته. وحشت زده می پرسم: چی شده؟
آهسته می گوید: هیچی! خیلی طبیعی برید تو خونه…
قلبم می ایستد. تنها چیزی که به ذهنم می رسد می گویم: علی!…علی چیزیش شده؟
دستی به لب و ریشش می کشد.
– نه. برید تو…
پاهایم را به سختی روی زمین می کشم و سعی می کنم عادی رفتار کنم. حسین آقا می پرسد: کیه بابا؟
– آقا سجاده.
و پشت بند حرفم، سجاد وارد حیاط می شود.
سلام علیکی گرم می کند و به سمت خانه می رود. با چشم اشاره می کند بیا…
“پشت سرش برم که خیلی ضایع است!”
به اطراف نگاه می کنم. چیزی به سرم می زند.
– مامان زهرا!؟ آب آوردید؟
فاطمه چپ چپ نگاهم می کند.
– آب بعد از نون پنیر؟
– خب پس شربت!
– آره. شربت آبلیمو می چسبه… بیا بشین برم درست کنم.
از فرصت استفاده می کنم و سمت خانه می روم.
– نه! بذارید یه کم هم من دختری کنم واسه این خونه.
– خداحفظت کنه.
#رمان_مدافع_عشق
در راهرو می ایستم و به هال سرک می کشم. سجاد روی مبل نشسته و پای چپش را با استرس تکان می دهد.
– بیایید آشپزخونه.
نگاهش در تاریکی برق می زند. بلند می شود و به دنبالم به آشپزخانه می آید. یک پارچ از کابینت برمی دارم.
– من تا شربت درست می کنم کارتونو بگید!
و بعد انگار تازه متوجه چیزی شده باشم می پرسم: اصلاً چرا نباید خانواده بفهمن؟
سمتم می آید. پارچ را از دستم می گیرد و زل می زند به صورتم. این اولین بار است که این قدر راحت نگاهم می کند.
– راستش…اولاً حلال کنید من قایمکی شماره شما رو ظهر از گوشی فاطمه پیدا کردم. دوم فکر کردم بهتره اول به شما بگم. شاید خود علی راضی تر باشه.
اسمت را که می گوید دست هایم می لرزد. خیره به لب هایش منتظر می مانم.
– من خودم نمی دونم چه جوری به مامان یا بابا بگم. حس کردم همسر از همه نزدیک تره.
طاقتم تمام می شود.
– می شه سریع بگید؟
سرش را پایین می اندازد. با انگشتان دستش بازی می کند. یک لحظه نگاهم می کند.
“خدایا چرا گریه می کنه؟”
لب هایش بهم می خورد. چند جمله را به هم قطار می کند که فقط همین را می شنوم.
– امروز… خبر رسید که علی … علی شهید…
و کلمه آخرش را خودم می گویم: شهید شده؟
تمام بدنم یخ می زند. سرم گیج و مقابل چشم هایم سیاهی می رود. برای حفظ تعادل به کابینت ها تکیه می دهم. احساس می کنم چیزی در وجودم می میرد. نگاه آخرت!… جمله ی بی جوابت… پاهایم تاب نمی آورند. روی زمین می افتم. می خندم و بعد مثل دیوانه ها خیره می شوم به نقطه ای دور… و دوباره می خندم. چیزی نمی فهمم…
“دروغ می گه!… تو برمی گردی… مگه من چند وقت.. چند وقته… تو رو داشتم؟”
گفته بودی منتظر یک خبر باشم… زیر لب با عجز می گویم: خیلی بدی علی… خیلی!
ادامه_دارد
💐شادے ارواح طیبہ شهدا صلوات
🍂اللّهمَّعَجِّلْلِوَلِیِّڪَالفَرَج🍂
☀️ صـــــــ📿ـــلوات خاصه ی حضرت علی بن موسی الرضا به نيت خشنودي آن حضرت و بر آورده شدن حاجــــــــــات.☀️
⚜اللهّمَ صَلّ عَلی عَلی بنْ موسَی الرّضا المرتَضی⚜ الامامِ التّقی النّقی ⚜ و حُجَّّتکَ عَلی مَنْ فَوقَ الارْضَ⚜ و مَن تَحتَ الثری⚜ الصّدّیق الشَّهید ⚜صَلَوةَ کثیرَةً تامَةً⚜ زاکیَةً مُتَواصِلةً مُتَواتِرَةً مُتَرادِفَه⚜ کافْضَلِ ما صَلّیَتَعَلیاَحَدٍ مِنْ اوْلیائِک⚜
َ
✍ترجمه:
☀️خدایا رحمت فرست بر علی بن موسی الرضا☀️ امام با تقوا و پاک ☀️و حجت تو بر هر که روی زمین است ☀️و هر که زیر خاک، ☀️رحمت بسیار و تمام با برکت ☀️و پیوسته و پیاپی و دنبال هم چنان ☀️بهترین رحمتی که بر یکی از اولیائت فرستادی☀️
💫زیــــ🕌ــــــارتش در دنیا و شفاعتش در عقبی نصیبمان بگردان💫
الهـــــــــــــے آمیݧ
التمــــــــــاس دعــــــــــا
✨اݪّلهُمَّ صَݪِّ عَݪے مُحَمَّد وَ آݪِ مُحَمَّد وَ عَجِّݪ فَرَجَهُمْ✨
📿🕌📿🕌📿🕌📿🕌📿
@Emam_kh
#چگونه_یک_نماز_خوب_بخوانیم 76
🌹استاد پناهیان
خدمت آموزش و پرورشیان عزیز بودم گفتند ما چه جوری تعلیمات دینی یاد بچه هامون بدیم ❓
گفتم خواهش میکنم ،
تو رو خدا شما تعلیمات دینی یاد بچه ها ندین ،
⭕️❌😒
شما یه کار دیگه انجام بدین ،
یکی از کارایی که انجام میدید این باشه که ، به بچه من مستقل بودن و یاد بدین ،
✅💯
بچه ی من از مدرسه بیرون اومد ، بگه یعنی که چی ❓آدم مثل بقیه باشه ❓
نه اینکه تا یکی مسخره ش کرد ، بترسه ، جابخوره .
جابزنه .
بخاطر لبخند چهار تا
رفیقش دنبال هرزگی بیفته .
مستقل بشه... 👏👏
به بچه من استقلال یاد بده☝️✅
خدا خیلی راحت ،
عین هلو که میاد میپره تو گلو ،
میره تو دلش .
کاری نداره ، خدا پرستی . ✅✅
💠 رفتند آمار گرفتند خیلی از خانمهایی که از حجاب دست برداشتند ،
چادر و برداشتند تبدیل کردند به حجاب ضعیفتر.
♨️♨️♨️
پرسیدند چرا حجابتون ضعیفتر شده ❓
⁉️⁉️
70% گفتند از ترس تمسخر دیگران .
آخه تو چیکار داری به تمسخر دیگران❓
مستقل باش .✅
سفت باش ، رو پای خودت وایسا .✅
رگ خواب شما رضایت اهل بیته ،
بخدا قسم به هر کدوم شما بگن کاراتون مورد رضایت امام زمان (عج )نیست دق میکنید .
کاری کن که کارهات مورد رضایت امام زمان (عج) باشه .
ادامه دارد..
🍂اللّهمَّعَجِّلْلِوَلِیِّڪَالفَرَج🍂
#و_این_جمعه_هم_گذشت...
یکسال رفت ...
تــو آقا نیامدی
چشمان ما ...
سپید شد ...
اما نیامدی
#جمعه
@Emam_kh
🔴 از بانک ژنتیک تا جنگ بیولوژیک
یادتان هست سلبریتیهای بیوطن از مردم کشورمان خواسته بودند گوشپاککن را آغشته به بزاق دهانشان کنند و برای تکمیل بانک ژنتیک ایرانیان ارسال کنند؟
نتیجه بانک ژنتیک دیروز را در جنگ بیولوژیک امروز ببینید.
"احمد قدیری"
@Emam_kh