eitaa logo
پیروان امام خامنه ای 🇮🇷
2.2هزار دنبال‌کننده
26هزار عکس
17.2هزار ویدیو
14 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
*بهلول شبی در خانه اش مهمان داشت و در حال صحبت با مهمانش بود كه قاصدي از راه رسيد. قاصد پيام قاضي را به او آورده بود. قاضي مي خواست بهلول آن شب شام مهمانش باشد. بهلول به قاصد گفت: از طرف من از قاضي عذر بخواه ، من امشب مهمان دارم و نمي توانم بيايم.* *قاصد رفت و چند دقيقه ديگر برگشت و گفت: قاضي مي گويد قدم مهمان بهلول هم روي چشم. بهلول بيايد و مهمانش را هم بياورد.* *بهلول با مهمانش به طرف مهماني به راه افتادند، او در راه به مهمانش گفت: فقط دقت كن من كجا مي نشينم تو هم آنجا بنشين، هر چه مي خورم تو هم بخور، تا از تو چيزي نپرسيدند حرفي نزن، و اگر از تو كاري نخواستند كاري انجام نده.* *مهمان در دل به گفته هاي بهلول مي خنديد و مي گفت: نگاه كن يك ديوانه به من نصحيت مي كند.* *وقتي به مهماني قاضي رسيدند خانه پر از مهمانان مختلف بود. بهلول كنار در نشست، ولي مهمان رفت و در بالاي خاته نشست. مهمانان كم كم زياد شدند و هر كس مي آمد در كنار بهلول مي نشست و بهلول را به طرف بالاي مجلس مي راند، بهلول كم كم به بالاي مجلس رسيد و مهمان به دم در.* *غذا آوردند و مهمانان غذاي خود را خوردند، بعد از غذا ميوه آوردند، ولي همراه ميوه چاقويي نبود. همه منتظر چاقو بودند تا ميوه هاي خود را پوست بكنند و بخورند. ناگهان مهمان بهلول چاقوي دسته طلايي از جيب خود در آورد و گفت: بياييد با اين چاقو ميوه هايتان را پوست بكنيد و بخوريد.* *مهمانان به چاقوي طلا خيره شدند. چاقو بسيار زيبا بود و دسته اي از طلا داشت.* *مهمانان از ديدن چاقوي دسته طلايي در جيب مهمان بهلول كه مرد بسيار فقيري به نظر مي رسيد تعجب كردند. در آن مهماني شش برادر بودند كه وقتي چاقوي دسته طلا را ديدند به هم اشاره كردند و براي مهمان بهلول نقشه كشيدند.* *برادر بزرگتر رو به قاضي كه در صدر مجلس نشسته بود و ميزبان بود كرد و گفت: اي قاضي اين چاقو متعلق به پدر ما بود و سالهاي زيادي است كه گم شده است ما اكنون اين چاقو را در جيب اين مرد پيدا كرده ايم ما مي خواهيم داد ما را از اين مرد بستاني و چاقوي ما را به ما برگرداني.* *قاضي گفت: آيا براي گفته هايت شاهدي هم داري؟* *برادر بزرگتر گفت: من پنج برادر ديگر در اينجا دارم كه همه شان گفته هاي مرا تصديق خواهند كرد.* *پنج برادر ديگر هم گفته هاي برادر بزرگ را تاييد كردند و گفتند چاقو متعلق به پدر آنهاست كه سالها پيش گم شده است.* *قاضي وقتي شهادت پنچ برادر را به نفع برادر بزرگ شنيد، يقين كرد كه چاقو مال آنهاست و توسط مهمان بهلول به سرقت رفته است. قاضي دستور داد مرد را به زندان ببرند و چاقو را به برادر بزرگ برگردانند.* *بهلول كه تا اين موقع ساكت مانده بود گفت: اي قاضي اين مرد امشب مهمان من بود و من او را به اين خانه آوردم، اجازه بده امشب اين مرد در خانه من بماند من او را صبح اول وقت تحويل شما مي دهم تا هركاري خواستيد با او بكنيد.* *برادر بزرگ گفت: نه اي قاضي تو راضي نشو كه امشب بهلول اين مرد را به خانه خودش ببرد چون او به اين مرد چيزهاي ياد مي دهد كه حق ما از بين برود.* *قاضي رو به بهلول كرد و گفت: بهلول تو قول مي دهي كه به اين مرد چيزي ياد ندهي تا من او را موقتا آزاد كنم ؟* *بهلول گفت: اي قاضي من به شما قول مي دهم كه امشب با اين مرد لام تا كام حرف نزنم و اصلا كلمه اي هم به او ياد ندهم.* *قاضي گفت: چون اين مرد امشب مهمان بهلول بود برود و شب را با بهلول بماند و فردا صبح بهلول قول مي دهد او را به ما تحويل دهد تا به جرم دزدي به زندانش بيندازيم.* *برادران به ناچار قبول كردند و بهلول مهمان را برداشت و به خانه خود برد و در راه اصلا به مهمان حرفي نزد، به محض اينكه به خانه شان رسيدند، بهلول زمزمه كنان گفت: بهتر است بروم سري به خر مهمان بزنم حتما گرسنه است و احتياج به غذا دارد.* *مهمان كه يادش رفته بود خر خود را در طويله بسته است، گفت: نه تو برو استراحت كن من به خر خود سر مي زنم.* *بهلول بدون اينكه جواب مهمان را بدهد وارد طويله شد. خر سر در آخور فرو برده بود و در حال نشخوار علفها بود.* *بهلول چوب كلفتي برداشت و به كفل خر كوبيد. خر بيچاره كه علفها را نشخوار مي كرد از شدت درد در طويله شروع به راه رفتن كرد. بهلول گفت: اي خر خدا مگر من به تو نگفتم وقتي وارد مجلس شدي حرف نزن، هر جا كه من نشستم تو هم بنشين، اگر از تو چيزي نخواستند، دست به جييبت نبر، چرا گوش نكردي هم خودت را به درد سر انداختي هم مرا. فردا تو به زندان خواهي رفت آن وقت همه خواهند گفت بهلول مهمان خودش را نتوانست نگه دارد و مهمان به زندان رفت.* *بهلول ضربه شديدتري به خر بيچاره زد و گفت: اي خر، گوش كن، فردا اگر قاضي از تو پرسيد اين چاقو مال توست؟ بگو نه، من اين چاقو را پيدا كرده ام و خيلي وقت بود كه دنبال صاحبش مي گشتم تا آن را به صاحبش بر گردانم، ولي متاسفانه صاحبش را پيدا نمي كردم.* *اگر اين چاقو مال
اين شش برادر است، آن را به آنها مي دهم. اگر قاضي از تو پرسيد اين چاقو را از كجا پيدا كرده اي مگر در بيابان چاقو دسته طلا ريخته اند كه تو آن را پيدا كرده اي؟* *بگو پدرم سالها پيش كاروان سالار بزرگي بود و هميشه بين شهرها در رفت و آمد بود و مال التجاره زيادي به همراه مي برد، و با آنها تجارت مي كرد، تا اينكه ما يك شب خبردار شديم كه پدرم را دزدان كشته اند و مال و اموالش را برده اند.* *من بالاي سر پدر بيچاره ام حاضر شدم. پدر بيچاره ام را دزدان كشته بودند و تمام اموالش را برده بودند و اين چاقو تا دسته در قلب پدرم فرو رفته بود. من چاقو را برداشتم و پدرم را دفن كردم و از آن موقع دنبال قاتل پدرم مي گردم، در هر مهماني اين چاقو را نشان مي دهم و منتظر مي مانم كه صاحب چاقو پيدا شود، و من قاتل پدرم را پيدا كنم.* *اكنون اي قاضي من قاتل پدرم را پيدا كرده ام، اين شش برادر پدر مرا كشته اند و اموالش را برده اند. دستور بده تا اينها اموال پدرم را برگردانند و تقاص خون پدرم را پس بدهند* *بهلول كه اين حرفها را در ظاهر به خر مي گفت ولي در واقع مي خواست صاحب خر گفته هاي او را بياموزد. او چوب ديگري به خر زد و گفت: اي خر خدا فهميدي يا تا صبح كتكت بزنم.* *صاحب خر گفت: بهلول عزيز نه تنها اين خر بلكه منهم حرفهاي تو را فهميدم و به تو قول مي دهم در هيچ مجلسي بالاتر از جايگاهم ننشينم، و اگر از من چيزي نپرسيدند حرف نزنم، و اگر چيزي از من نخواستند، دست به جيب نبرم.* *بهلول كه مطمئن شده بود مرد حرفهاي او را به خوبي ياد گرفته است رفت و به راحتي خوابيد. فردا صبح بهلول مرد را بيدار كرد و او را منزل قاضي رساند و تحويل داد و خودش برگشت.* *قاضي رو به مرد كرد و گفت: اي مرد آيا اين چاقو مال توست؟* *مرد گفت: نه اي قاضي، اين چاقو مال من نيست. من خيلي وقت است كه دنبال صاحب اين چاقو مي گردم تا آن را به صاحبش برگردانم، اگر اين چاقو مال اين برادران است، من با رغبت اين چاقو را به آنها مي دهم.* *قاضي رو به شش برادر كرد و گفت: شما به چاقو نگاه كنيد اگر مال شماست، آن را برداريد. برادر بزرگ چاقو را برداشت و با خوشحالي لبخندي زد و گفت: اي قاضي من مطمئن هستم اين چاقو همان چاقوي گمشده پدر من است.* *پنج برادر ديگر چاقو را دست به دست كردند و گفتند بلي اي جناب قاضي اين چاقو مطمئنا همان چاقوي گم شده پدر ماست.* *قاضي از مرد پرسيد: اي مرد اين چاقو را از كجا پيدا كرده اي؟* *مرد گفت: اي قاضي اين چاقو سرگذشت بسيار مفصلي دارد. پدرم سالها پيش كاروان سالار بزرگي بود و هميشه بين شهرها در رفت و آمد بود و مال التجاره زيادي به همراه داشت و شغلش تجارت بود، تا اينكه ما يك شب خبردار شديم كه پدرم را دزدان كشته اند و مال و اموالش را برده اند، من سراسيمه بالاي سر پدر بيچاره ام حاضر شدم. پدر بيچاره ام را دزدان كشته بودند و تمام اموالش را برده بودند، و اين چاقو تا دسته در قلب پدر من بود.* *من چاقو را برداشتم و پدرم را دفن كردم و از آن موقع دنبال قاتل پدرم مي گردم، در هر مهماني اين چاقو را نشان مي دهم و منتظر مي مانم كه صاحب چاقو پيدا شود و من قاتل پدرم را پيدا كنم. اكنون اي قاضي من قاتل پدرم را پيدا كردم. اين شش برادر پدر مرا كشته اند و اموالش را برده اند. دستور بده تا اينها اموال پدرم را برگردانند و تقاص خون پدرم را بدهند* *شش برادر نگاهي به هم انداختند آنها بدجوري در مخمصه گرفتار شده بودند، آنها باادعاي دروغيني كه كرده بودند، مجبور بودند اكنون به عنوان قاتل و دزد، سالها در زندان بمانند. برادر بزرگ گفت: اي قاضي من زياد هم مطمئن نيستم اين چاقو مال پدر من باشد، چون سالهاي زيادي از آن تاريخ گذشته است و احتمالا من اشتباه كرده ام.* *برادران ديگر هم به ناچار گفته هاي او را تاييد كردند و گفتند: كه چاقو فقط شبيه چاقوي ماست، ولي چاقوی ما نيست.* *قاضي مدت زيادي خنديد و به مرد مهمان گفت: اي مرد چاقويت را بردار و برو پيش بهلول. من مطمئنم كه اين حرفها را بهلول به تو ياد داده است والا تو هرگز نمي توانستي اين حرفها را بزني.* *مرد سجده ی شکر به جای آورد و چاقو را برداشت و خارج شد.* *کم گوی و بجز مصلحت خویش مگوی* *چون چیز نپرسند تو از پیش مگوی* *دادند دو گوش و یک زبان از آغاز* *یعنی که دو بشنو و یکی بیش مگوی*👌👏👏🌹🌹❤️ ☘🍁☘🌸☘🍁☘
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
‼️جا به جا خواندن تسبیحات و حمد در رکعت سوم و چهارم 🔷کسی که عادت دارد در رکعت سوم و چهارم تسبیحات بخواند، اگر تصمیم گرفت حمد بخواند، ولی به خاطر غافل شدن از این تصمیم، بر طبق عادت خود به خواندن تسبیحات مشغول شود نمازش صحیح است، و همینطور اگر عادت به خواندن حمد دارد و تصمیم می‌گیرد تسبیحات بخواند. ‼️شک در خواندن حمد یا تسبیحات 🔷اگر نمازگزار در حالی که ایستاده است شک کند که حمد یا تسبیحات را خوانده، باید حمد یا تسبیحات را بخواند، ولی اگر در هنگام گفتن استغفار مستحب، شک کند آیا تسبیحات خوانده یا نه لازم نیست آن را بخواند. ‼️خواندن حمد و سوره به جای تسبیحات نماز 🔷اگر شخصی هنگام نماز بر اثر غفلت در رکعت سوم یا چهارم حمد و سوره بخواند و بعد از نماز متوجه شود نمازش صحیح است و نیاز به اعاده ندارد. ‼️آهسته خواندن تسبیحات اربعه 🔷تسبیحات اربعه یا حمد تنها در رکعت سوم و چهارم: باید آهسته بخواند، چه نمازگزار مرد باشد و چه زن، ولی در صورتی که حمد بخواند می‌تواند در نماز فرادی «بسم الله الرحمن الرحیم» را بلند بگوید، اگر چه احتیاط در آن است که «بسم الله» را هم آهسته بگوید و در نماز جماعت این احتیاط، واجب است. 📕منبع: رساله آموزشی امام خامنه‌ای @Emam_kh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
قسمت چهل و هفتم و مادر مرا فرستاد تا لباسم را درآورم تا کثیف نشود ... گپ زدیم و انگار نه که تا دیروز در خانه آشوب به پا بود ... انگار که همه چیز سر جایش بود ... همه رفتند و من با دقت لباسم را داخل کاور میگذاشتم ... در باز شد و من کلافه بی ان که برگردم گفتم ... الحمداالله که کسی بلد نیست تو این خونه در بزنه ... ساحل باز چی... به سمت در برگشتم که با دیدنش خشکم زد ... از اخمش هم بیشتر متعجب بودم ... - ساحل که نه اما داداش ساحل اینجاست ... نزدیک شد ... - لباست مبارك باشه... موهایم را پشت گوشم فرستادم ... - ممنونم ... والا عمه و مادر زحمت کشیدن خیلی سري تکان داد ... با همان اخم هاي گره خورده اش... - دستشون درد نکنه ... اگه به تو بود که با لباس مشکی میومدي محضر... طعنه اش را نشنیده گرفتم ... - خب حالا آقاي برادر ساحل چی کار داشتید اومدي ... ؟؟؟ اخمش غلیظ تر شد ... - تو هنوز یاد نگرفتی وقتی لباس عوض میکنی در اتاقتو قفل کنی... - ببخشید حواسم نبود ... غریبه که نیومد مامانم بود ... ابرویش را بالا داد... - مامانت همه جونتو ببینه عیب نداره یعنی؟ صداي حرف زدنتم که بیرون میومد ... رعایت کن این چیزا رو محیا تو این خونه فقط من و تو نیستیم که... سري تکان دادم ... روي تخت نشست ... - خب حاال برو بپوش ببینیم چه شکلیه این لباس که یه ساعته همه خانونا دورت معرکه گرفتن... سرم را پایین انداختم ... ایشااالله روز عقد میبینید ... اخمی کرد ... یعنی چی ؟ من نباید ببینم چی تنت میکنی روز عقد ... کنارش نشستم و با ارامش برایش توضیح دادم ... و من میدانستم تنها راه آرام کردن مرد جدي ام توضیح دادن و آرامش بود ... آقا امیر عباس خیالتون راحت ... اجازه بدین همون روز ببینید ... سري تکان داد... - خیلی خب ... از جا بلند شد ... من میرم پایین با آقاجون را جع به روز عقد حرف بزنم ... توام بیا ... سري تکان داد ... امروز از آن روزهاي خوب زندگیم نبود ؟؟؟ چادرم را سر کردم و پایین رفتم ... .. آقاجون و امیر عباس صحبت میکردند و محسن و عمو هاهم گوش میدادند مادر و عمه هم کنارشان بودند ... آقا جون تسبیحش را در دستش چرخاند ... والا مژگان جان پنج شنبه ولادت حضرت زهراست موافقی عقد رو همون روز برگزار کنیم ... ؟؟؟ -هرچی شما صلاح بدونید باباجون ... پس با یاري خدا همون پنج شنبه از محضر وقت میگیریم ... محسن زحمتشو میکشه ... محسن زیر لب چشمی گفت... و من همانجا خشک شده بودم ... به دعوت عمه کنارش نشستم و همه صلوات فرستادند به یمن وصلتی که هیچ کس از درست بودنش مطمئن نبود ... عمه جابه جا شد و با اجازه اي به آقاجون گفت... - مژگان جان میدونم با توجه به شرایط خاص امیر عباس شما لطف بزرگی میکنی تا دسته گلتو به ما میدي براي مهریه هزار سکه در نظر گرفتیم و با اجازه ي آقاجون حق طلاق رو به گل دخترم میدیم ... و من دیدم که صورتش سرخ سرخ شد ... میدانستم از تصمیم عمه خبري ندارد ... میدانستم مرامش را هم ندارد ... سرفه ي مصلحتی امیرعباس کلام عمه را قطع کرد ... - مادر من دست شمارو میبوسم اما... نمیتونم همچین حقی رو به همسرم بدم ... چشم غره ي عمه هم نتوانست کار خودش را بکند ... و او حرفش را زد ... مثل تمام تصمیماتش که کسی جلودارش نبود ... اي کاش کمی اقتدارش راهم من داشتم ... همه ساکت بودند ... و من نگاهم را روي چهره ي همه گرداندم ... و ... صورت سرخ دارا نگاه متعجبم را روي خودش ثابت گذاشت... 💖 🧚‍♀●◐○❀
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
✨بسم الله الرحمن الرحیم✨ 🌹شرح 🔴 قسمت دوم 🔻 بایدهای معاشرت با مردم 🔻 نکته آخری که درباره رعایت آداب و عرف مردم در نهج البلاغه داریم، حکمت ۶۲ است. میفرمایند:« إِذَا حُيِّيتَ بِتَحِيَّةٍ فَحَيِّ بِأَحْسَنَ مِنْهَا وَ إِذَا أُسْدِيَتْ إِلَيْكَ يَدٌ فَكَافِئْهَا بِمَا يُرْبِي عَلَيْهَا وَ الْفَضْلُ مَعَ ذَلِكَ لِلْبَادِئِ» وقتی تو را ستودند بهتر از آن ،آنان را ستایش کن. و اگر به تو احسان کردند، بیشتر از آن به آنان ببخش و به هر حال پاداش بیشتر از آن آغاز کننده است. 3⃣ تواضع: سر فصل سوم از بایدهای معاشرت با مردم تواضع است. مولا علی(ع) در حکمت ۲۲۴ نهج البلاغه میفرمایند: «وَ بِالتَّوَاضُعِ تَتِمُّ النِّعْمَةُ به برکت تواضع نعمت ها تمام و کمال می شوند». 4⃣ انصاف: مطلب چهارم انصاف است. با مردم انصاف دادن. در همین حکمت ۲۲۴ میفرمایند:« بِالنَّصَفَةِ يَكْثُرُ الْمُوَاصِلُونَ با انصاف به خرج دادن دوستان انسان فراوان می شوند». البته در مورد معنای انصاف حضرت در حکمت ۲۳۱ فرموده اند:« الْعَدْلُ الْإِنْصَافُ عدل خودش نوعی انصاف است». 5⃣ تحمل سختیها و ناملایمات و اشکالات و اشتباهات مردم: مطلب پنجمی که در نهج البلاغه پیرامون بایدهای معاشرت با مردم هست، مطلب تحمل سختیها، ناملایمات، اشکالات و اشتباهات مردم است در این معاشرت ها. که تحت عناوینی مثل صبر، حلم، تحمل و سعه صدر در نهج البلاغه جمع شده است که به بخشی از آنها اشاره میکنیم: 📌 5.1 صعه صدر: در حکمت ۱۷۶ میخوانیم:« آلَةُ الرِّيَاسَةِ سَعَةُ الصَّدْرِ .ابزار ریاست سعه صدر داشتن است». ارتباط این مبحث به موضوع ما این است که انسان وقتی میخواهد در جامعه با همه معاشرت خوب داشته باشد، در واقع در مقابل افکار مختلف، سلائق مختلف، فرهنگها، سطح مطالعات و سطح فهم های مختلف قرار می گیرد و قطعا اذیت میشود ؛اگر سعه صدر داشته باشد، مانند یک رئیسی است که ناچار است در یک اداره ای، وزارت خانه ای با صدها کارمند و هزاران مراجعه کننده با افکار و سلائق مختلف ارتباط داشته باشد، پس باید خیلی سینه گشاده ای داشته باشد. 📌 5.2 حلم: حضرت در حکمت ۲۱۳ نهج البلاغه شریف می فرمایند: «أَغْضِ عَلَى الْقَذَى وَ الْأَلَمِ تَرْضَ أَبَداً» چشمت را بر بدیها و درد و رنج ها ببند تا ابد راضی زندگی کن. حلم داشته باش. 🔹 فوائد حلم: یکی از فوائد حلم در مقابل جاهل است. وقتی انسان در مقابل رفتار جاهل حلم داشته باشد، اتفاق جالبی که می افتد؛ ۱. اول اینکه مردم در مقابل جاهل طرفدارش می شوند. ۲. دوم اینکه خودبه خود با حلم و بردباری د مقابل جاهل، دهان جاهل را میبندد. 🔻در حکمت ۲۱۱ میخوانیم:« الْحِلْمُ فِدَامُ السَّفِيهِ حلم دهان بند انسان سفیه و جاهل است». 🔻در حکمت ۲۰۶ هم اینگونه می خوانیم: « أَوَّلُ عِوَضِ الْحَلِيمِ مِنْ حِلْمِهِ أَنَّ النَّاسَ أَنْصَارُهُ عَلَى الْجَاهِلِ . نخستین پاداش بردبار از بردباریش این است که مردم در برابر نادان، پشتیبان او خواهند بود». گاهی وقتها ما به راحتی نمیتوانیم حلم به خرج بدهیم. یعنی در این کار مشکل داریم. چه کنیم؟ 🔻حضرت در حکمت ۲۰۷ راهش را یاد داده است. فرمود:« إِنْ لَمْ تَكُنْ حَلِيماً فَتَحَلَّمْ فَإِنَّهُ قَلَّ مَنْ تَشَبَّهَ بِقَوْمٍ إِلَّا أَوْشَكَ أَنْ يَكُونَ مِنْهُمْ . اگر بردبار نیستی خودت را بردبار نشان بده. زیرا اندک است کسی که خودش را همانند مردمی کند ولی از جمله آنها به حساب نیاید». خلاصه حلم باید خیلی جدی گرفته بشود. اینقدر مهم است که حضرت در حکمت ۴۱۸ می فرمایند:« الْحِلْمُ عَشِيرَةٌ » حلم به اندازه یک عشیره و طایفه انسان را پشتیبانی میکند. 🔻 یا در حکمت ۴۲۴ می فرمایند:« الْحِلْمُ غِطَاءٌ سَاتِرٌ» حلم یک پرده بسیار ضخیمی است که جلوی عیب های انسان را می پوشاند. 🔻اینکه انسان چگونه میتواند به حلم هم برسد در حکمت ۴۶۰ اینگونه میفرماید:« الْحِلْمُ وَ الْأَنَاةُ تَوْأَمَانِ يُنْتِجُهُمَا عُلُوُّ الْهِمَّةِ » حلم و بردباری و صبر کردن و عجله نکردن، توأم باهم هستند - از کجا به دست می آیند؟- يُنْتِجُهُمَا عُلُوُّ الْهِمَّةِ همت بلند داشتن نتیجه اش میشود حلم و بردباری. بنابراین اگر انسان چشمهایش را به افقهای دوردست زندگی خیره شود ، مشکلات پیش پا افتاده او را از پای درنمی آورد و حلیم میشود. 🎙حجت الاسلام مهدوی ارفع
⭕️تلاش برای واردات و تولید واکسن مضاعف شود. ✅حضرت : 🔻هم برای واردات، هم برای تولید داخلی باید تلاش مضاعف بشود و بتوانند واکسن را هر جور که ممکن است برای همه‌ی مردم برسانند، میلیونها واکسن بایستی در اختیار قرار بگیرد. ۱۴۰۰/۵/۲۰ ✍🏼پ.ن: در خانه اگر کس است، یک حرف بس است. @Emam_kh
🔴 ملی مذهبیِ واقعی یادش بخیر.‌ نیمه دوم دهه هفتاد بود. آن وقت ها بحث ملی مذهبی ها و شعارهای پرطمطراقشان بسیار داغ شده بود. مرحوم "محمدرضا آقاسی" بعد از اتمام مراسم در مسجد ، چند دقیقه ای را داخل پایگاه بسیج میهمانمان شد و با شوق و حرارت ، بیتی درباره خواند که هنوز به خاطر دارم: کیست ملی مذهبی تر از بسیج؟ در ره دین ، زینبی تر از بسیج؟ درود بر بسیج و زنده باد روحیه ✌️ (شادی روح مرحوم آقاسی صلوات) ✍"قاسم اکبری" @Emam_kh
سرلشکر سلامی: تا پیروزی راه زیادی باقی نمانده است 🔻فرمانده کل سپاه: هر مخاطره‌ای به برکت وجود بسیجیان به یک فرصت برای شکوفایی اسلام سربلندی کشور تبدیل شده است. 🔹دشمن در حال زوال است، بسیج جبهه وسیع گشوده و دشمن را در جبهه‌های مختلف دنبال می‌کند. 🔹صحنه‌های خطرناک تمام شده اگر چه صحنه‌های سخت وجود دارد ولی خطرناک نیست.تا پیروزی راه زیادی باقی نمانده است. @Emam_kh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⭕️ دکتر حسن عباسی: یقه دانشگاه امام صادق را باید گرفت! امام صادقی ها با اقتصاد کشور چه کردند؟! 🔻 حسن عباسی در نشست ملی مطالبه‌گران بانکی و بازار سرمایه موضوعات مهمی از جمله بررسی وضعیت اقتصادی کشور را مطرح و دانشگاه امام صادق را عامل وضعیت فعلی اقتصاد و بانک ها معرفی کرد. 🔻 چندین وزیر اقتصادی و مسئولان دولت رییسی از دانشگاه امام صادق هستند!! @Emam_kh
🟠🔴 *نقد اقدامات رییسی* *سستی و عدم توجه رییسی به بعضی موارد کار دستش میدهد...* 🔴حسین شریعتمداری خطاب به سید ابراهیم رئیسی: مدیران دولت قبل را اخراج کنید/ با اقدامات پلشت مشکل آفرین می‌شوند ♦️حسین شریعتمداری در کیهان نوشت:در حالی که بیش از سه ماه از شروع به کار دولت انقلابی و مردمی جناب رئیسی می‌گذرد، کار بررسی صلاحیت برخی از مدیرانی که در دولت قبل به بدنه قوه اجرائیه تزریق (بخوانید تحمیل) شده‌اند و از شایستگی لازم برای حضور در مسئولیت‌های حساس برخوردار نیستند، صورت نپذیرفته است. ♦️بدیهی است که دولت از مدیران و مسئولان شایسته فراوانی برخوردار است و تعداد نالایق‌ها ‌اندک و کم‌شمارند ولی همین تعداد ‌اندک با اقدامات پلشت خود، از یک سو برای ملت و دولت مشکل می‌آفرینند و از سوی دیگر به موقعیت و شخصیت مدیران لایق فراوانی که ساختار اصلی دولت را تشکیل داده‌اند، لطمه می‌زنند 🔴حسین شریعتمداری مدیر مسئول روزنامه کیهان در یادداشتی تحت عنوان «انگور را دانه دانه می‌خورند!» نوشت: ۱- شخصی را حکایت کرده‌اند که سبدی از انگور پیش روی نهاده و به خوردن مشغول بود. او برخلاف معمول، انگور را با خوشه به دهان می‌کشید و در یک چشم بر هم زدن می‌بلعید و چوب خالی از دانه‌های انگور را بیرون آورده و به این سوی و آن سوی پرتاب می‌کرد. عابری با مشاهده این حالت به او گفت؛ عموجان! انگور را دانه دانه می‌خورند، نه خوشه، خوشه!. و یارو درحالی که به خوردن مشغول بود، در پاسخ گفت؛ آنکه دانه دانه می‌خورند بادمجان است، نه انگور!. ۲- دیروز فیش‌های حقوقی کارکنان شرکت دولتی پتروشیمی امیرکبیر منتشر شد. حالا نیم‌نگاهی به سه نمونه از میزان حقوق‌های ماهیانه سه تن از مدیران این شرکت بیندازید. « ف - ر»، مدیر مالی ۲۱۵ میلیون تومان. « ع - ج»، مدیر منابع انسانی ۱۲۵ میلیون تومان و « ح - الف» رئیس‌حراست (کسی که وظیفه‌اش گزارش پلشتی‌ها به مقامات مسئول است) ۸۴ میلیون تومان ... ۳- همه ساله بیش از ۷۰ درصد بودجه کل کشور به شرکت‌های دولتی (از جمله شرکت یاد شده) اختصاص داده می‌شود (سال گذشته ۷۵ درصد‎ بودجه و امسال اگرچه هنوز رقم رسمی اعلام نشده است ولی گفته می‌شود که درصد آن افزایش هم یافته است). ♦️بر اساس آمار موجود از ۳۹۸ شرکت دولتی، ۳۲۳ شرکت زیانده هستند و سؤال این است که هفتاد و چند درصد بودجه کشور که از سفره توده‌های مردم برداشته می‌شود، به حلقوم چه کسانی ریخته می‌شود؟! بدیهی است که شرکت‌های کارآمد و مدیران لایق بیرون از این دایره‌اند. ۴- همان دیروز، یکی از کانال‌های خبری نزدیک به دولت خبر داد که آقای رئیسی، رئیس‌جمهور محترم کشورمان بلافاصله بعد از انتشار خبر حقوق‌های نجومی مورد اشاره، دستور برکناری مدیران شرکت یاد شده را صادر کرده‌اند. اقدامی درخور تقدیر که از جناب رئیسی غیر از این هم انتظار نرفته و نمی‌رود. ولی این اقدام اگرچه شایسته تحسین است ولی کامل نیست و به دو اقدام بسیار ضروری و حیاتی دیگر نیاز دارد. اول؛ اینکه مدیران حرامخوار برای مجازات به قوه قضائیه معرفی شوند. ♦️دوم؛ در حالی که بیش از سه ماه از شروع به کار دولت انقلابی و مردمی جناب رئیسی می‌گذرد، کار بررسی صلاحیت برخی از مدیرانی که در دولت قبل به بدنه قوه اجرائیه تزریق (بخوانید تحمیل) شده‌اند و از شایستگی لازم برای حضور در مسئولیت‌های حساس برخوردار نیستند، صورت نپذیرفته است. ♦️بدیهی است که دولت از مدیران و مسئولان شایسته فراوانی برخوردار است و تعداد نالایق‌ها ‌اندک و کم‌شمارند ولی همین تعداد ‌اندک با اقدامات پلشت خود، از یک سو برای ملت و دولت مشکل می‌آفرینند و از سوی دیگر به موقعیت و شخصیت مدیران لایق فراوانی که ساختار اصلی دولت را تشکیل داده‌اند، لطمه می‌زنند. @Emam_kh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌿درمان_آسم ✨روزانه دو استکان آب شلغم خام و دو استکان آب هویج و چند دانه انجیر بخورید ✨نوشیدن نصف لیوان جوشانده شنبلیله همراه با آب زنجبیل یک روش طبیعی برای بهبود آسم است 🌿☘🌿☘🌿
نشاسته : ۱ پیمانه آب :۷ پیمانه شکر :۱/۵پیمانه (اگر شیرینتر دوست داشتین دو پیمونه بریزین) روغن مایع :نصف پیمانه خلال بادام : نصف پیمانه خلال پسته :برای تزیین زعفران دم شده : به مقدار لازم گلاب : نصف پیمانه پودر هل : یک قاشق چ خ آب لیموی تازه: یک ق غ طرز تهیه نشاسته رو با 2 پیمانه آب سرد حل می کنیم. بعد 5 پیمانه آب باقیمانده رو با ۱/۵ پیمانه شکر و نصف پیمانه روغن مایع مخلوط کرده روی حرارت میذاریم تا محلول بجوشه. حالا نشاسته رو از صافی عبور داده و داخل آب و روغن در حال جوش می ریزیم و دائم هم می زنیم تا غلظت فرنی رو بدست بیاره، بعد میذاریم این مواد با حرارت کم بجوشه و هر از گاهی با قاشق چوبی هم می زنیم تا ته نگیره بعد از حدود دو ساعت پودر هل رو اضافه کرده و بعد از گذشت تقریبا یک ساعت و نیم دیگه خلال بادام و زعفران آبکرده را به مواد اضافه می کنیم. بیست دقیقه قبل از اتمام کار گلاب و آب لیمو رو اضافه کرده و میذاریم مواد خوب جا بیفته، بعد ظرف مورد نظر رو چرب میکنیم، مسقطی رو داخل اون ریخته و میذاریم تا سرد بشه، بعد برش میدیم. میتونید داخل ظرف دربسته در یخچال تا مدتها نگهدارین . 🌸🍃🌸🍃🌸
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌹 رهبر انقلاب اسلامی : تا زمانی که وجود دارد؛ دشمن هیچگونه لطمه‌ای به انقلاب، نظام و کشور نخواهد توانست وارد کند @Emam_kh
🌿🌺﷽🌿🌺 🔸قدم اول براے رسیدن به حال خوش معنوے چیست؟ 🔸آےا اشک، همیشه نشانۀ حال خوش معنوے است؟ 🌼 راه‌هاے رسیدن به حال خوش معنوے و (ج۶) ✅ معمولاً اگر ڪسے در عبادتش خیلے گریه ڪند، مردم می‌گویند «او حال خوش معنوے دارد» درحالی‌ڪه هر گریه‌اے نشانۀ حال خوش معنوے نیست؛ این گریه باید ناشے از یک باشد. 🚨 در واقع، مردم حال خوش معنوے را مساوے با «غم معنوی» می‌دانند؛ نه یک «شادیِ عمیق»! درحالی‌ڪه حال خوش معنوے، به داشتن یک سلسله شادی‌هاے بسیار عمیق و معنادار، وابسته است! 🦋 حال خوش معنوے می‌تواند با اشک و گریه توأم باشد، اما این گریه ناشے از غم نیست، بلڪه مثل گریۀ بچه‌ها، گریۀ بدون غم و غصه است. چرا بچه‌ها سرزنده‌ و سرحال هستند؟ چون نگران فردا نیستند و مطمئن هستند ڪه هروقت گرسنه شدند، پدر و مادر برایشان غذا می‌آورند. 😍 حال خوش معنوے یعنے «اطمینان» و «نداشتن نگرانی»! قدم اول براے رسیدن به حال خوش معنوے این است ڪه به خدا اطمینان پیدا ڪنے. ❤️🌿«أَلا بِذِڪْرِ اللَّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ» یعنے اینڪه با ذڪر خدا آرام شو، تا نگرانی‌هایت برطرف شود. 🌺🌿 حال خوش معنوے وجوه مختلفے دارد ڪه تهِ همه‌اش شادے و سرور است؛ یڪے «نداشتن نگرانیِ بیهوده»، یڪے «داشتن حالت شڪر» و یڪے هم «دیدن و درک زیبایی‌هایے ڪه خدا آفریده است» ✅ حال خوش معنوے یعنے پناه‌جویے به خدا و لذت بردن از اینڪه احساس ڪنے در پناه خدا هستے! این لذت- از یک مرحله‌اے به بعد- اشک آدم را هم جارے می‌ڪند. @Emam_kh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
امیدوارم در این شب های زیبای 🍂 فصل قشنگ پاییز🍁 مثل هریه برگ پاییزی که زردمیشه 🍂 وازدرخت میافته🍁 یک دونه ازغمهای دلتون زردبشه🍂 وبیفته🍁 و دیگه هیچوقت جوونه نزنه وسبزنشه...🍃 تاهیچ وقت غم نداشته نباشید . . .🍂 شب پاییزیتون آروم ودر پناه خدا🍁🍂 @Emam_kh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌸سلام_امام_زمانم دل انگیزتـرین صبح زندگی ما روز آمدنِ توست. بیا و معـــــنای زندگی دل انگیز را به ما بفهمان.. 🌸اللهم_عجل_لولیکـ_الفرج
عنه عليه السلام العاقِلُ عَدُوُّ لَذَّتِهِ ، الجاهِلُ عَبدُ شَهوَتِهِ .; امام على عليه السلام خردمند، دشمن لذّت خويش است و نادان، بنده شهوت خويش.; غرر الحكم : 448 ـ 449.
🍃🌸🍃 سـ🍁ـلااااام یک سلام پر از احساس عالی یک سلام پر از انرژی به دوستان گل امروزتون منور به نور الهی دلتون روشن به حضور خدا و لحظه لحظه‌هاتون پر از شادی و آرامش در این صبح زیبا آرزو دارم برایت نور هدایت چشمه بیکران نعمت صفا و صمیمیت سرسبزی و خرمی زندگی‌ات نورانیت اندیشه‌ات پاکی قلبت و زیبایی صبحت را که مملو از نور و عشق خدا باشد @Emam_kh
🌹خاطرات_امیر_المومنین_علیه_السلام ✍🏻 باز نویسی تاریخ زندگی امیرمؤمنان علی (علیه السلام) به صورت داستانی از زبان ایشان 📃 قسمت شصت و دوم ❇️ عهدشکنی طلحه و زبیر 🔸طلحه و زبیر به دنبال سهم خواهی از حکومت 🔻[ در جریان اولین تقسیم بیت‌المال، که طلحه و زبیر ناامید از امتیازات خاص شده بودند با نقشه دیگری (طرح محرومیت هایشان در دوران عثمان) به سراغ من آمدند و درخواست واگذاری استانداری کوفه و بصره را به خودشان داشتند. من به آنان گفتم: ] 🔻نظر من این است که شما نزد من بمانید. من به وجود شما در کنار خودم افتخار می کنم و دوری شما موجب نگرانی و ناراحتی من خواهد بود! ❇️ دو شاخصه مهم یک مسئول 🔻[ با اصرار آن دو به آنها یادآور شدم: ] به آنچه خدا برای شما قرار داده است، راضی باشید تا من تصمیم بگیرم. البته بدانید که من در حکومت و امانتی که به من سپرده شده است، به کسی از اصحابم مسئولیت نمی‌دهم، مگر اینکه از دین‌داری و امانت‌داری او اطمینان داشته باشم و باطنش را بشناسم. ❇️ طلحه و زبیر به دنبال توطئه برای کسب قدرت 🔻[ طلحه و زبیر برای من پیامی فرستادند و از تغییر نظر خود و زمینه‌سازی‌هایی که برای حکومت من کرده بودند ( از قبیل: شوراندن مردم علیه عثمان، کشته شدن او، پیشتازی خود در بیعت، ترغیب مردم و بزرگان عرب برای بیعت، سختی‌هایی که در این راه متحمل شده بودند) سخن گفتند و اینکه به هیچ‌ یک از آرزوهای خود نرسیده بودند و شِکوِه از اینکه به جای آنها، به امثال مالک‌اشترها میدان داده بودم! به پیام‌آور گفتم: ] 🔻بازگرد و از طلحه و زبیر بپرس که چه چیزی آن‌ها را راضی می کند؟ [ او برگشت و گفت: آن‌ها استانداری کوفه و بصره را می‌خواهند. پاسخ دادم: ] 🔻نه. به خدا سوگند! اگر درخواست آن‌ها را اجابت کنم، نابسامانی شروع، فساد گسترش، بر شهرها از اطراف هجوم می آورند و امنیت مردم تهدید می شود. و در ادامه به آیه ۸۳ سوره قصص استناد کردم و آنها را از مکر و نیرنگ برحذر داشتم. " تِلْكَ الدَّارُ الْآخِرَةُ نَجْعَلُهَا لِلَّذِينَ لَا يُرِيدُونَ عُلُوًّا فِي الْأَرْضِ وَلَا فَسَادًا وَالْعَاقِبَةُ لِلْمُتَّقِينَ؛ این سرای ﺁﺧﺮﺕ ﺭﺍ ﺑﺮﺍی ﻛﺴﺎنی قرار می‌دهیم که اراده‌ برتری‌جویی در زمین و فساد را ندارند و عاقبت نیک برای پرهیزکاران است". ❇️ طلحه و زبیر، شیفتگان قدرت و حکومت! 🔻[ عبدالله‌بن‌عباس نیز که می‌دانست مشکل طلحه و زبیر چیست و آن‌ دو علاقمند به داشتن مقامی هستند، به من گفت: بهتر است بصره را به زبیر و کوفه را به طلحه واگذار کنی، تا آن دو از جَوسازی علیه تو دست بردارند! خندیدم و به او گفتم: ] 🔻چه می‌گویی؟! در شهرهای کوفه و بصره نیروهای فراوان و اموال گسترده‌ای وجود دارد. اگر طلحه و زبیر به زمامداری ان دو شهر برسند، افراد سفیه و نادان را به سوی خود جلب می‌کنند و اشخاص ضعیف و ناتوان را آزار می‌دهند و با توانگران و قدرتمندان سازش خواهند کرد. 🔻اگر قرار بود کسی را به سبب رساندن نفع یا داشتن ضرر، به کار حکومت بگمارم، معاویه را بر شام می‌گماشتم و اگر نبود آنچه از این دو تن مشاهده کردم و نیز حرص و ولعشان برای رسیدن به ریاست و قدرت، شاید درباره آن‌ها تصمیم دیگری می‌گرفتم و مسئولیتی برایشان در نظر می‌گرفتم. منابع: ۱. قرآن‌کریم، سوره قصص، آیه۸۳ ۲. شرح نهج البلاغه، ج۱۱، ص۱۶ ۳. الإمامة والسیاسة، ج۱، ص۷۱ ۴. تاریخ یعقوبی، ج۲، ص۱۸۰ 📗 علی علیه السلام از زبان علی علیه السلام ↩️ ادامه دارد...
⭕️تعصب به ، حلّال بسیاری از مشکلات است ✅آیت الله العظمی : 🔻جوانهای ما تعصّب دارند نسبت به فلان تیم فوتبال؛ یکی طرف‌دار تیم قرمز است، یکی طرفدار تیم آبی است، [آن‌هم] با تعصّب؛ و حتّی [تعصّب به] تیم‌های خارجی؛ یکی طرف‌دار تیم رئال است، یکی طرف‌دار تیم [دیگر]؛ اینها تعصّب نسبت به این تیم‌ها دارند؛ اگر همین مقدار و همین اندازه تعصّب را نسبت به اقتصاد ملّی و تولید داخلی داشته باشیم، بسیاری از کارهای ما اصلاح خواهد شد. ۹۷/۱/۱ ✍🏼پ.ن: به بهانه داغ شدن تعصبات فوتبالی👌 @Emam_kh