#داستان_کوتاه_آموزنده #مثبت_اندیشی
✍حاج آقا دانشمند: روزی یک مرد ثروتمند، پسر بچه کوچکش را به ده برد تا به او نشان دهد مردمی که در آنجا زندگی می کنند، چقدر فقیر هستند. آن دو یک شبانه روز در خانه محقر یک روستایی مهمان بودند. در راه بازگشت و در پایان سفر، مرد از پسرش پرسید : نظرت در مورد مسافرتمان چه بود ؟
پسر پاسخ داد:
عالی بود پدر! پدر پرسید آیا به زندگی آنها توجه کردی؟ پسر پاسخ داد: بله پدر! و پدر پرسید: چه چیزی از این سفر یاد گرفتی؟ پسر کمی اندیشید و بعد به آرامی گفت:
فهمیدم که ما در خانه یک سگ داریم و آنها چهار تا ما در حیاطمان یک فواره داریم و آنها رودخانه ای دارند که نهایت ندارد؛ ما در حیاطمان فانوس های تزیینی داریم و آنها ستارگان را دارند.
حیاط ما به دیوارهایش محدود می شود اما باغ آنها بی انتهاست! با شنیدن حرفه ای پسر، زبان مرد بند آمده بود بعد پسر بچه اضافه کرد : متشکرم پدر، تو به من نشان دادی که ما چقدر فقیر هستیم
💥عبرت از زندگی دیگران ارزشمند است اما مثبت اندیشی تفکری ارزشمند و مسرت انگیز است.💫
۲۰ دی ۱۴۰۰
۲۰ دی ۱۴۰۰
✨﷽✨
🔴انواع فقر
✍ﻓﻘﺮ ﺍﯾﻨﻪ ﮐﻪ دو تا ﺍﻟﻨﮕﻮ ﺗﻮﯼ ﺩﺳﺘﺖ ﺑﺎﺷﻪ اما به فکر مشکلات خانوادهات نباشی. ﻓﻘﺮ ﺍﯾﻨﻪ ﮐﻪ ﻣﺎﺟﺮﺍﯼ ﻋﺮﻭﺱ ﻓﺨﺮﯼ ﺧﺎنم ﻭ ﭘﺴﺮ ﻭﺳﻄﯿﺶ ﺭﻭ ﺍﺯ ﺣﻔﻆ ﺑﺎﺷﯽ ﺍﻣﺎ ﺗﺎﺭﯾﺦ ﮐﺸﻮﺭ ﺧﻮﺩﺕ ﺭﻭ ﻧﺪﻭﻧﯽ. ﻓﻘﺮ ﺍﯾﻨﻪ ﮐﻪ ﺗﻮﯼ ﺧﯿﺎﺑﻮﻥ ﺁﺷﻐﺎﻝ ﺑﺮﯾﺰﯼ ﻭ ﺍﺯ ﺗﻤﯿﺰﯼ ﺧﯿﺎﺑﻮنهای ﺍﺭﻭﭘﺎ ﺗﻌﺮﯾﻒ ﮐﻨﯽ. ﻓﻘﺮ ﺍﯾﻨﻪ ﮐﻪ ﻣﺎﺷﯿﻦ 400 ﻣﯿﻠﯿﻮﻥ ﺗﻮﻣﺎﻧﯽ ﺳﻮﺍﺭ ﺑﺸﯽ ﻭ ﻗﻮﺍﻧﯿﻦ ﺭﺍﻧﻨﺪﮔﯽ ﺭﻭ ﺭﻋﺎﯾﺖ ﻧﮑﻨﯽ.
ﻓﻘﺮ ﺍﯾﻨﻪ ﮐﻪ ﺩﻡ ﺍﺯ ﺩﻣﻮﮐﺮﺍﺳﯽ ﺑﺰﻧﯽ ﻭﻟﯽ ﺗﻮ ﺧﻮﻧﻪ، ﺑﭽﻪﺍﺕ ﺟﺮأﺕ ﻧﮑﻨﻪ ﺍﺯ ﺗﺮﺳﺖ ﺑﻬﺖ ﺑﮕﻪ ﮐﻪ ﺑﺮ ﺣﺴﺐ ﺍﺗﻔﺎﻕ ﻗﺎﺏ ﻋﮑﺲ ﻣﻮﺭﺩ ﻋﻼﻗﻪﺍﺕ ﺭﻭ ﺷﮑﺴﺘﻪ. ﻓﻘﺮ ﺍﯾﻨﻪ ﮐﻪ ﻭﺭﺯﺵ ﻧﮑﻨﯽ ﻭ ﺑﻪ ﺟﺎﺵ ﺑﺮﺍﯼ ﺗﻨﺎﺳﺐ ﺍﻧﺪﺍﻡ ﺍﺯ ﺟﺮﺍﺣﯽ ﺯﯾﺒﺎﯾﯽ ﮐﻤﮏ ﺑﮕﯿﺮﯼ. ﻓﻘﺮ ﺍﯾﻨﻪ ﮐﻪ ﺩﺭ ﺍﻭﻗﺎﺕ ﻓﺮﺍﻏﺘﺖ ﺑﻪ ﺟﺎﯼ ﺳﻮﺯﺍﻧﺪﻥ ﭼﺮﺑﯽﻫﺎﯼ ﺑﺪﻧﺖ ﺑﻨﺰﯾﻦ ﺑﺴﻮﺯﺍﻧﯽ.
ﻓﻘﺮ ﺍﯾﻨﻪ ﮐﻪ ﮐﺘﺎﺑﺨﺎﻧﻪ ﺧﻮﻧﻪﺍﺕ ﮐﻮچکتر ﺍﺯ ﯾﺨﭽﺎﻟﺖ ﺑﺎﺷﻪ و تعداد کتابهایی که خوندی به عدد انگشتهای یک دست نباشه. ﻓﻘﺮ ﺍﯾﻨﻪ ﮐﻪ ﺑﻪ ﺟﺎﯼ ﮐﻤﮏ ﺑﻪ ﯾﻪ ﺁﺩﻣﯽ ﮐﻪ ﻧﯿﺎﺯﻣﻨﺪ ﮐﻤﮑﻪ، ﻣﻮﺑﺎﯾﻠﺖ ﺭﻭ ﺩﺭﺑﯿﺎﺭﯼ ﻭ ﺍﺯﺵ ﻓﯿﻠﻢ ﻭ ﻋﮑﺲ بگیری. فقر اینه که خدا رو نشناسی و کاری براش نکنی ولی از اعمال و ایمان مردم ایراد بگیری.
@Emam_kh
۲۰ دی ۱۴۰۰
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
شب ها آرامشی دارند
از جنس خدا
پروردگارت همواره
با تو همراه است
امشب از همان شب هایی ست
که برایت یک
شب بخیر خدایی آرزو کردم
شبتون زیبا ودر پناه خدا🌸🍃
@Emam_kh
۲۰ دی ۱۴۰۰
۲۰ دی ۱۴۰۰
۲۱ دی ۱۴۰۰
۲۱ دی ۱۴۰۰
۲۱ دی ۱۴۰۰
رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم :
لِيَأخُذِ العَبدُ مِن نَفسِهِ لِنَفسِهِ و مِن دُنياهُ لآِخِرَتِهِ و مِنَ الشَّبيبَةِ قَبلَ الِكبَرِ و مِنَ الحَياةِ قَبلَ المَماةِ ، فَما بَعدَ الدُّنيا مِن دارٍ إلاَّ الجَنَّةُ أوِ النّارُ ؛
رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم :
بنده بايد كه از خويش براى خويش ، و از دنيايش براى آخرت ، و از جوانى اش پيش از پيرى ، و از زندگى اش پيش از مرگ توشه برگيرد ، كه پس از دنيا سرايى جز بهشت يا دوزخ نيست .
نثر الدر ، ج 1 ، ص 151 .
۲۱ دی ۱۴۰۰
🌹 سلام
روز زیباتون بخیر
🌹 امیدوارم
درهای خوشبختی...
عـشق و مهربانی
موفقیت و سربلندی..
همیشه به روی شما باز باشه
و خداوند از شما راضی باشه
🌹در پناه خداوند رحمان
سلامت و تندرست باشید
ان شاءالله تعالی...
🌹سه شنبه تون پر خیر و برکت
@Emam_kh
۲۱ دی ۱۴۰۰
🌹خاطرات_امیر_المومنین_علیه_السلام
✍🏻 بازنویسی تاریخ زندگی امیرمؤمنان علی (علیه السلام) به صورت داستانی از زبان ایشان
📃 قسمت صد و هشتم
❇️ پاسخ به نامه جریر
[ جریر در نامهای که به من نوشت، پیششرطهای معاویه را برای بیعت با من مطرح کرد که از جمله آنها، تثبیت وی در حکومت شام و مصر بود و شرط بعدی، نبودن بیعتی بر گردن وی پس از مرگ من بود! به جریر نوشتم: ]
🔻اما بعد، معاویه در واقع میخواهد که بیعتی از من بر گردنش نباشد و هر کار که خود دوست دارد انجام دهد. همچنین میخواهد تو را معطل کند تا آمادگی مردم شام را ارزیابی کند. قبل از این نیز مغیرةبنشعبه در مدینه این پیشنهاد را با من مطرح کرده بود که معاویه را برحکومت شام بگمارم؛ ولی من پیشنهاد او را نپذیرفتم و از این کار خودداری کردم. مبادا آن روزی که خداوند ببیند من گمراهان را یار و یاور خود گرفته باشم.
اگر آن مرد با تو بیعت کرد که چه بهتر، وگرنه بازگرد.
❇️ نامه دوم به جریر
[ نامه دیگری به جریر نوشتم و در آن تصریح کردم: ]
🔻اما بعد، هنگامی که نامه من به دست تو رسید، معاویه را به یکسره کردن کار وادار کن و با او برخوردی قاطع داشته باش تا تصمیم نهایی را بگیرد. پس او را مخیّر کن در پذیرفتن جنگی که مردم را از خانههایشان براند یا صلحی که با خواری بپذیرد. پس اگر جنگ را اختیار کرد، تو نیز اعلام جنگ کن و اگر صلح را پذیرفت، از او بیعت بگیر. والسلام.
❇️ تاخیر جریر در بازگشت از شام
[ یارانم از تاخیر در بازگشت جریر نگران شدند و پیشنهاد حرکت به سمت شام و برخورد نظامی را مطرح کردند. به آنها تذکر دادم: ]
🔻 مهیاشدن من برای جنگ با شامیها، وقتی جریر نزد آنان است، بستن راه صلح و بازداشتن شامیها از راه خیر است. البته اگر آن را انتخاب کنند. ولی من مدت اقامت جریر در شام را معیّن کردهام. اگر تاخیر کند، از دو حال خارج نیست: یا فریبش دادهاند یا از اطاعت من سرباز زده است. عقیده من این است که صبر کرده و با آنها مدارا کنید؛ گرچه مانع نمیشوم که خود را برای پیکار آماده سازید.
🔻البته من بارها موضوع جنگ با معاویه را بررسی کردهام و تمام ابعاد آن را سنجیده و به این نتیجه رسیدهام که جز جنگیدن با او یا کفر ورزیدن به آنچه رسول خدا صلی الله علیه و آله آورده، راهی باقی نمانده است؛ زیرا در گذشته کسی بر مردم حکومت میکرد که اعمال او حوادثی آفرید و باعث گفتوگو و سروصداهای فراوان شد. مردم آنگاه اعتراض کردند و تغییرش دادند.
📚منابع:
۱. الفتوح، ج۱، ص۱۶۵
۲. تاریخ دمشق، ج۵۹، ص۱۳۱
۳. نهج البلاغه، نامه ۸
۴. نهج البلاغه، کلام۴۳
📗 علی علیه السلام از زبان علی علیه السلام
↩️ ادامه دارد.....
۲۱ دی ۱۴۰۰
۲۱ دی ۱۴۰۰