🌸🌺🌸🌺🌸🌺🌸🌺🌸
بسم الله الرحمن الرحیم
🌹 آیه ۱۷ سوره مائده
🌸 لَّقَدْ كَفَرَ الَّذِينَ قَالُواْ إِنَّ اللَّهَ هُوَ الْمَسِيحُ ابْنُ مَرْيَمَ قُلْ فَمَن يَمْلِكُ مِنَ اللَّهِ شَيْئاً إِنْ أَرَادَ أَن يُهْلِكَ الْمَسِيحَ ابْنَ مَرْيَمَ وَأُمَّهُ وَمَن فِى الْأَرْضِ جَمِيعاً وَلِلَّهِ مُلْكُ السَّمَاواتِ وَالْأَرْضِ وَمَا بَيْنَهُمَا يَخْلُقُ مَا يَشَآءُ وَاللَّهُ عَلَى كُلِّ شَىْءٍ قَدِير
ٌ
🍀 ترجمه: آنان كه گفتند: خدا، همان مسیح پسر مریم است، قطعاً كافر شدند. (اى پیامبر! به آنان) بگو: اگر خداوند اراده كند كه مسیح پسر مریم و مادرش و هر كسی در روی زمین است، همگى را هلاک كند، چه كسى می تواند در برابر خدا کاری کند؟ حكومت آسمانها و زمین و آنچه میان آن دو است از آن خداست، هر چه را بخواهد مىآفریند و خداوند بر هر چیز تواناست.
🔴 #شأن_نزول_آیه: این آیه همانند سایر آیات سوره مائده در مدینه نازل شده است و درباره مسیحیان نجران است که می گفتند عیسی پسر خدا یا خود خداست.
🌸 این آيه ادّعاى آنها را #كفر آشكار شمرده و مى فرماید: «لَقَدْ كَفَرَ الَّذِينَ قالُوا إِنَّ اللّهَ هُوَ الْمَسِيحُ ابْنُ مَرْيَمَ: آنان که گفتند: خدا، همان مسیح پسر مریم است، قطعا کافر شدند.» براى روشن شدن مفهوم اين جمله بايد بدانيم كه مسيحيان چند ادّعاى بىاساس در مورد خدا دارند:
1⃣ نخست اين كه: عقيده به خدايان سه گانه دارند، آيه ١٧٠ سوره #نساء به آن اشاره كرده و آن را ابطال مى كند.
2⃣ ديگر اين كه: آنها خداى آفريننده عالم هستى را يكى از خدايان سه گانه مى شمرند و به او خداى پدر مىگويند، #قرآن اين عقيده را نيز در آيه ٧٣ همين سوره مائده ابطال مى كند.
3⃣ ديگر اين كه خدايان سهگانه در عين تعدّد حقيقى، يكى هستند كه گاهى از آن تعبير به وحدت در تثليث مى شود، و اين همان چيزى است كه در این آیه ۱۷ سوره مائده به آن اشاره شده كه آنها مى گويند #خدا همان مسيح بن مريم و مسيح بن مريم همان خدا است! و اين دو با روح القدس يک واحد حقيقى و در عين حال سه ذات متعدّد را تشكيل مى دهند!
🌸 سپس براى ابطال عقيده خدابودن مسيح، #قرآن به پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله و سلم می فرماید که به مسیحیان بگو: «قُلْ فَمَنْ يَمْلِكُ مِنَ اللّهِ شَيْئاً إِنْ أَرادَ أَنْ يُهْلِكَ الْمَسِيحَ ابْنَ مَرْيَمَ وَ أُمَّهُ وَ مَنْ فِي الْأَرْضِ جَمِيعاً: بگو: اگر خداوند اراده کند که مسیح پسر مریم و مادرش و هر کسی در روی زمین است همگی را هلاک کند، چه کسی می تواند در برابر اراده خدا بایستد؟» اشاره به اين كه #مسيح مانند مادرش مريم و مانند همه افراد بشر انسانى بيش نبود و به همين دليل فنا و نيستى در ذات او راه دارد و چنين چيزى، چگونه ممكن است #خداوند ازلى و ابدى باشد!
🌸 و در پايان آيه به گفتار آنهايى كه تولّد #مسيح را بدون پدر دليلى بر خدابودن او مى گيرند پاسخ داده و مى فرمايد: «وَ لِلّهِ مُلْكُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ ما بَيْنَهُما يَخْلُقُ ما يَشاءُ وَ اللّهُ عَلى كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ: و حکومت آسمان ها و زمین و آنچه میان آن دو است از آن خداست، هر چه را بخواهد می آفریند و خداوند بر هر چیزی تواناست.» #خداوند هر گونه مخلوقی بخواهد می آفریند خواه انسانی بدون پدر ومادر مانند آدم وحوا و خواه انسانی از پدر و مادر مانند انسان های دیگر و خواه انسانی فقط از مادر مانند حضرت مسیح عیسی علیه السلام. این تنوع خلقت دلیل بر قدرت خداست و #خداوند بر هر کاری تواناست.
🔹 پيام های آیه ۱۷ سوره مائده 🔹
✅ #اسلام، با كفر، شرک و خرافه در هر مكتبى كه باشد مخالف است.
✅ #پیامبر_اسلام صلى الله علیه وآله مأمور گفتگوى منطقى با مخالفان است.
✅ احتمال فنا و نیست شدن، با خدایى سازگار نیست.
✅ #عیسى، مادرش و همه مردم زمین در انسان بودن و ناتوان بودن در برابر قدرت خداوند، یكسان مى باشند.
✅ ادّعاى خدایى براى غیر خدا نظیر مسیح، نشانه عدم شناخت واقعى #مسیحیان نسبت به خداوند است.
✅ #قدرت_الهى، محدود به نظام خاصى نیست و مى تواند حتّى بدون پدر هم، فرزند خلق كند.
تفسیر_یک_دقیقه_ای_قرآن
🌸🌺🌸🌺🌸🌺🌸🌺🌸
🔴 نمک نشناسی خودروسازان داخلی که اعتراض رهبر انقلاب را به دنبال داشت
@Emam_kh
12.35M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 افشاگری از پشت پرده فعالیت های ضد ایرانی گروهک منافقین از زبان مسئول سابق حفاظت مسعود رجوی؛ سه تن طلا از عربستان سعودی برای مجاهدین آوردم!
💢 مسعود خدابنده، عضو ارشد سازمان تروریستی مجاهدین و مسئول سابق حفاظت مسعودی رجوی:
🔺 "عربستان سعودی و آمریکا حامی مالی مجاهدین به شمار می آیند؛ یکی از کارهای مهم این سازمان پولشویی است؛ در این سازمان سوء استفاده جنسی از زنان و کودکان را شنیده و شاهد بوده ام!"
#لبیک_یا_خامنه_ای
#مرگ_بر_منافق
@Emam_kh
19.03M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
♣️ عملیات خطرناک شبدر بنفش در دولت روحانی!!!
عملیاتی که با سه برگ
توسط #روحانی و #جهرمی درسال۹۶، فضای مجازی کشور را به دست دشمن انداخت!!!
#بخوانید👆👆
ثبت شکایت از روحانی
asle90.24on.ir
@Emam_kh
✅دکترین 1000 خنجر و 100 هزار خنجر
🔸 بعداز شکست های پیاپی دشمن درجنگ نظامی،اقتصادی، امنیتی،سیاسی و فرهنگی که به منظور شکست نظام اسلامی طراحی شده بود امروز دشمن به دکترین 1000 خنجر متوسل شده است. دشمن در این دکترین به دنبال آن است که نظام اسلامی و ملت ایران را خنجر باران کند تا بر حسب اتفاق یکی از خنجر ها به قلب نظام اسلامی اصابت کند و از پا در آید.
راهبردهای دشمن در این دکترین 1000 خنجر از ا ین قرار است:
مواردی که همه روزه از سوی ارتش رسانهای ناتو در لندن، واشنگتن، پاریس و تلآویو و روی آن کار میشود.
● ۱. پیشرفتهای ایران را مخفی کنید.
● ۲. به مشکلات و نارساییها، ضریب بدهید.
● ۳. پیشرفت کشورهایی که خصم ایران درجهان و منطقه هستند را بزرگ کنید.
● ۴. اگر رژیم ایران رفت به سمت مبارزه با فساد، آنرا به همه مسئولین نظام تسری دهید و روی این مسئله مداومت کنید.
● ۵. مردم را از بهتر شدن اوضاع ناامید کنید.
● ۶. هر اعتراض و شورشی به هر دلیل رخ داد به دنبال کشتهسازی باشید.
● ۷. از هر بهانهای برای مسخره کردن روحانیت استفاده کنید.
● ۸. به دنبال ترویج و تبلیغ آدم ناکارآمد و بیعرضه در انتخابات باشید تا ثابت شود نظام ناکارآمد است.
● ۹. فساد مسئول منتخب مردم را به حساب نظام بگذارید.
● ۱۰. به چهره قهرمانان، پاکان و پهلوانان عرصه سیاست و خدمت به کشور لجن بپاشید. نگذارید آنها به عنوان اسوه به جامعه معرفی شوند.
✍️در برابر این دکترین خطرناک چه باید کرد؟
🔹دو راه وجود دارد1. تسلیم در برابر دشمن و 2. مقاومت با راهبرد 100000 خنجر.
بی تردید چنانچه راهبرد صدهزار خنجر در برابر راهبرد 1000 خنجر اعمال شود همه نقشه هایش نقش بر آب خواهد شد.
#روانبخش
@Emam_kh
شرکت در مجلس گناه چه حکمی دارد؟
👹حضور در مجلس معصیت👹
❓سوال : در مجلس خانوادگی که تشکیل شده از خواهر وبرادر، اگر زن ومرد نامحرم بصورت مختلط شروع به رقصیدن کنند، تکلیف بنده در آن مجلس چیست؟
(مقلد امام خامنه ای)
✅جواب:
🔰شرکت در مجلس معصيت اگر مستلزم ارتکاب حرام مانند گوش دادن به موسيقی لهوی مناسب با مجالس لهو و گناه باشد
و يا مفسدهای بر آن مترتّب شود يا حضور در آن تأييد گناه محسوب شود، جايز نيست 📛 و امّا تکليف امر به معروف و نهی از منکر با عدم احتمال تأثير ساقط است✅
(استفتائات آیت الله خامنه ای)
@Emam_kh
رمان #بغض_محیا
ومن عجیب خودخواهی هوس کرده بودم...
صداي آقا جون را شنیدم که میگفت...
- تو به خاطر در گیریات نمی خواد اسیر دادگاه بشی...
طلاق توافقیه وبا یه وکیل همه چیز و حل میکنم خودم...
و روبه من کرد...
و با اطمینان چشم روي هم گذاشت...
- به صالح هست این تصمیم دخترم...
ومن عجیب دلم سرکشی میخواست...
و انگار آقاجون در چشمانم خواند این میل دلم را...
با گرمی دست امیر عباس روي دستم خشکم زد...
جلوي آقا جون دستم را گرفت؟!...
- بلند شو محیا خانوم بریم مزاحم آقاجون هم نشیم...
ومن دیدم نگاهی که آقاجون از دست گره شده اش گرفت...
سعی کردم دستم را بیرون بکشم از دستش...
که محکم تر کرد مشتش را...
انگار میخواست به آقاجون هم بگوید دوست داشتنم را...
همان جمله اي که میان حرف هایش به زبان نراند...
تا همه چیز پیچیده تر نشود...
قدم تند کردم از خجالت...
با خودم فکر کردم همه زن و شوهر ها موقع خدافظی دست در دست هم گره می کنند؟!...
از در خارج شدیم...
دستم را بیرون کشیدم از میان دستش...
نگاهی کرد به من و به سمت اتاقش رفت...
بی آنکه حرفی بزند و دلم را گرم کند...
دلی که عجیب سرد بود از نبودنش...
من هم به سمت اتاقم راه افتادم...
که عمه را دیدم،لبخند تلخی به رویم زد...
پاسخش را دادم...
و به خیال خودم دلش را گرم کردم با همان پلک زدن ساده اي که با اطمینان بود...
نگاه نگرانش را به من دوخت...
انگار چیزي روي دلش سنگینی میکرد...
- فردا میاد...
اخمی به چهره نشاندم به نشانه سوالی...
انگار که حرف اخمم را خواند...
- هدي فردا مرخص میشه...
لبخند زدم...
- چه خوب،ایشالا زودتر خوب میشه عمه جان...
نگاه غمگینی به من انداخت و لب زد...
هیچ وقت مامان صدام نکردي...
لب فشردم...
و بغض سیب گلویم را تکان داد...
حرفی نداشتم براي گفتنش...
براي زنانگی اي که هیچ گاه نشد براي شوهرم باشد...
هیچ گاه نتوانستم عروس باشم...
تمام آرزوهاي دلم خشکیده بود...
و حالا چه کلامی براي این مادر دلشکسته به زبان بیاورم...
سر پایین انداختم ...
و لب زدم...
- شرمنده...
و خودم هم نفهمیدم دقیقا از چه شرمنده بودم...
از زنانگی که هنوز نشکفته پژمرده شد...
یا آرزوهایی که به دل می ماند...
و عشقی تنها که زهر به کامم ریخت هر لحظه...
هر ثانیه...
هر دم...
هر نفس...
ومن آرزوي هم نفس شدن با م رد م را به گور میبردم...
انگار قلبم سنگین بود...
بی حرف قدم تند کردم ...
میان پله ها به سمت اتاقم میرفتم صداي شکستن چیزي از جا پراندم...
ابرویی بالا دادم تا منشأش را پیدا کنم...
دوباره صداي بدي آمد...
انگار از اتاق امیر عباس بود...
دویدم سمت اتاقش...
هر دم ترس داشت جانم را میگرفت...
بی آنکه در بزنم باز کردمش با شدت...
و همزمان شد با خورد شدن گلدان کریستال کوچک جلوي پایم...
هینی کشیدم از ترس...
و خیره ي خونی شدم که از میان انگشتانش میچکید...
و چشمانی که سرخیش انگار دو کاسه پر از خون بود...
دویدم به سمتمش و دستش را میان دستانم گرفتم...
و لب زدم...
- چیکار کردي با خودت؟!...
سنگینی نگاهش را روي سرم حس میکردم...
سر بلند کردم و نگاهم بند نگاهش شد...
ادامه دارد...
💖 🧚♀●◐○❀