eitaa logo
پیروان امام خامنه ای 🇮🇷
2.1هزار دنبال‌کننده
26.2هزار عکس
17.4هزار ویدیو
14 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
برای نماز که می ایستاد، شانه هایش را باز می کرد و سینه ش را می داد جلو. یک بار به شهید گفتم "چرا سر نماز این طوری می کنی؟"  گفت: "وقتی نماز می خوانی مقابل ارشد ترین ذات ایستاده ای. پس باید خبردار بایستی و سینه ت صاف باشد." ✍ کتاب « چمران » جلد 1 از  مجموعه کتب يادگاران @Emam_kh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🔹🔸🔹🔸🔹🔸🔹🔸🔹 بسم الله الرحمن الرحیم 🌹 آیه ۴۸ سوره مائده 🌸 وَ أَنْزَلْنَا إِلَيْكَ الْكِتَابَ بِالْحَقِّ مُصَدِّقاً لِّمَا بَيْنَ يَدَيْهِ مِنَ الْكِتَابِ وَ مُهَيْمِناً عَلَيْهِ فَاحْكُم بَيْنَهُمْ بِمَآ أَنْزَلَ اللَّهُ وَ لَا تَتَّبِعْ أَهْوَآءَهُمْ عَمَّا جَآءَكَ مِنَ الحَقِّ لِكُلٍّ جَعَلْنَا مِنكُمْ شِرْعَةً وَ مِنْهَاجاً وَ لَوْ شَآءَ اللَّهُ لَجَعَلَكُمْ أُمَّةً وَاحِدَةً وَلَكِن لِّيَبْلُوَكُمْ فِى مَآ ءَاتَاكُمْ فَاسْتبِقُواْ الْخَيْرَاتِ إِلَى اللَّهِ مَرْجِعُكُمْ جَمِيعاً فَيُنَبِّئُكُم بِمَا كُنتُمْ فِيهِ تَخْتِلفُونَ ‏ 🍀 ترجمه: و ما كتاب (قرآن) را به حقّ بر تو نازل كردیم، در حالى كه تصدیق کننده كتاب های آسمانى پیش از خود و حاکم و مراقب آنها است. پس به آنچه خداوند نازل كرده، میان آنان حكم كن و از حقّى كه براى تو آمده، از هوا و هوس آنان پیروى نكن، ما براى هر یک از شما راه و روش روشنى قرار دادیم، و اگر خداوند مى ‏خواست، همه ‏ى شما را یک امّت قرار مى‏ داد ولى (خداوند مى‏ خواهد) تا شما را در آنچه به شما داده امتحان کند، پس در كارهاى نیک سبقت بگیرید، بازگشت همه ‏ى شما به سوى خداست، پس او شما را به آنچه در آن اختلاف مى‏ كردید آگاه می کند. 🌷 : تصدیق کننده 🌷 : میان دستانش - کنایه پیش از خود بوده است 🌷 : مراقب و نگهدارنده 🌷 : هوا و هوس هایشان 🌷 : راه آشکار، راهی است که به نهر آب منتهی شود شرعه می گویند. به احکامی که در قرآن آمده شرعة می گویند. 🌷 : روش آشکار، به سنت پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله و سلم منهاج می گویند. 🌷 : تا شما را امتحان کند 🌷 : بازگشت شما 🌸 این آیه همانند سایر آیات سوره مائده در مدینه نازل شده است. در اين آيه اشاره به موقعيّت بعد از ذكر كتاب های پيشين پیامبران شده است. ابتدا به پیامبر گرامی اسلام صلی الله علیه و آله و سلم مى ‌فرمايد: « وَ أَنْزَلْنا إِلَيْكَ الْكِتابَ بِالْحَقِّ مُصَدِّقاً لِما بَيْنَ يَدَيْهِ مِنَ الْكِتابِ وَ مُهَيْمِناً عَلَيْهِ: و ما کتاب (قرآن) را به حق بر تو نازل کردیم، در حالی که تصدیق کننده کتاب های آسمانی پیش از خود و حاکم و مراقب آنهاست.» اساساً تمام كتاب هاى آسمانى، در اصول مسایل هماهنگى دارند و هدف واحد يعنى، تربيت و تكامل را تعقيب مى ‌كنند. 🌸 سپس دستور مى ‌دهد كه چون چنين است « فَاحْكُمْ بَيْنَهُمْ بِما أَنْزَلَ اللّهُ: پس به آنچه خداوند نازل کرده، میان آنان حکم کن » بعد اضافه مى‌ كند: « وَ لا تَتَّبِعْ أَهْواءَهُمْ عَمّا جاءَكَ مِنَ الْحَقِّ: و از حقی که برای تو آمده، از هوا و هوس آنان پیروی نکن » و براى تكميل اين بحث مى‌ فرماید: « لِكُلٍّ جَعَلْنا مِنْكُمْ شِرْعَةً وَ مِنْهاجاً: ما برای هر یک از شما راه و روش روشنی قرار دادیم. » میوه ها هر کدام در فصل خاصی رشد می کنند انسان ها هم در هر زمانی با کتاب خاصی می کنند انسان هایی که در زمان موسی بودند رشد آنها با کتاب امکان پذیر بود، انسان هایی که در زمان عیسی بودند رشد آنها با کتاب امکان پذیر بود و انسان هایی که در زمان پیامبر اسلام بودند و انسان های امروزی رشد آنها با امکان پذیر است. 🌸 سپس مى‌ فرمايد: « وَ لَوْ شاءَ اللّهُ لَجَعَلَكُمْ أُمَّةً واحِدَةً وَ لكِنْ لِيَبْلُوَكُمْ فِي ما ءاتاكُمْ : و اگر خدا می خواست، همه ی شما را یک امت قرار می داد ولی خداوند می خواهد تا شما را در آنچه به شما داده امتحان کند» سرانجام، همه اقوام و ملل را مخاطب ساخته و آنها را مى‌ كند كه به جاى صرف نيروهاى خود در اختلاف و مشاجره، در نيكی ها بر يكديگر سبقت بگيرند که می فرماید: « فَاسْتَبِقُوا الْخَيْراتِ إِلَى اللّهِ مَرْجِعُكُمْ جَمِيعاً فَيُنَبِّئُكُمْ بِما كُنْتُمْ فِيهِ تَخْتَلِفُونَ: پس در کارهای نیک سبقت بگیرید، بازگشت همه ی شما به سوی خداست،‌ پس او شما را به آنچه در آن اختلاف می کردید آگاه می کند » 🔹 پيام های آیه ۴۸ سوره مائده 🔹 ✅ در عصر پیامبر نیز به صورت مكتوب بوده است. ✅ ، حافظ اصول كتاب‏هاى آسمانى دیگر است. ✅ مى ‏توان میان اهل كتاب، طبق حكم كرد. ✅ خطرى كه رهبران را تهدید مى ‏كند، پیروى از تمایلات مردم و نادیده گرفتن است. ✅ یكى از ابزار آزمایش ، آمدن شریعت جدید است، تا روشن شود چه كسى ایمان مى ‏آورد وچه كسى كفر و تعصّب مى‏ ورزد. ✅ به جاى سرسختى‏ هاى منفى، و پیش از آنكه فرصت را از دست بدهیم در كارهاى خیر سبقت بجوییم. ✅ محور و هدف ، باید امور خیر و معنوى باشد. ✅ ایمان به ، عامل رفع اختلافات و سبقت در نیكى ‏هاست. 🔹🔸🔹🔸🔹🔸🔹🔸🔹
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
عاملان از بین رفتن ۶۰ تُـن ذخیره طلای کشور و ۱۸ میلیارد دلار را محاکمه کنید! پی‌نوشت به: ریاست محترم قوه قضائیه 🚨 ستاد مردمی محاکمه حسن روحانی http://asle90.24on.ir @Emam_kh
14.12M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
سخنان تکان دهنده ذاکر اهل بیت حاج مهدی رسولی در مورد بحران جمعیت شیعه. @Emam_kh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
‼️ فاصله بین زن و مرد در نماز 🔷 بنابر احتیاط واجب باید میان زن و مرد در حال نماز (در غیر مسجد الحرام)، حداقل یک وجب فاصله باشد و در این صورت اگر زن و مرد محاذی (برابر) یکدیگر بایستند یا زن جلوتر از مرد بایستد، نماز هر دو صحیح است و فرقی نمی کند که زن و مرد، محرم یا نامحرم باشند. ✅ منبع: رساله نماز و روزه مسأله ١١٢ @Emam_kh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
تلنگر ✴️ سیم خاردارِ نفس‌‌ می دونی یعنی چی⁉️ یعنی‌ : 👈🏻واردِ هر کانالی‌ نشیم🚫 👈🏻واردِ هر گروهی نشیم🚫 👈🏻واردِ هر پیوی‌ ای نشیم🚫 👈🏻واردِ هر بحثی‌ نشیم🚫 و در یک جمله ☘ هر فضایی که از خدا دور مون کنه 😓 🖐🏻 آره! تو فضای‌ مجازی‌ هم می تونیم جلو‌ نفسمون رو بگیریم!! اَللّهُــــمَّ_عَجـِّــل_لِوَلیِّــــکَ_الفَـــــرَج🎋 @Emam_kh
🌷 " اللهم انا لا نعلم منه الا خیرا ... " ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌-أللّٰهـُمَّ‌عَجـِّل‌لِوَلیِڪَ‌الفــَرَج ؛🌱' 🇮🇷@Emam_kh
خواب دیدم قیامت شده است. هرقومی را داخل چاله‏ای عظیم انداخته و بر سرهر چاله نگهبانانی گرز به دست گمارده بودند الا چاله‏ ی ایرانیان. خود را به عبید زاکانی رساندم و پرسیدم: «عبید این چه حکایت است که بر ما اعتماد کرده نگهبان نگمارده‏اند؟»گفت:.... می‌دانند که به خود چنان مشغول شویم که ندانیم در چاهیم یا چاله.»خواستم بپرسم: «اگر باشد در میان ما کسی که بداند و عزم بالا رفتن کند...» نپرسیده گفت: گر کسی از ما، فیلش یاد هندوستان کند خود بهتر از هر نگهبانی پایش کشیم و به تهِ چاله باز گردانیم! عبیدزاکانی @Emam_kh
رمان قسمت صدوچهلویکم بعدنم میشه دوباره... خودش را سرگرم ناخن هایش کرد... و من همانطور مات نگاهش میکردم... خندید و بشکنی رو به روي صورتم زد... - حالام پاشو کمک کن حاضر شم بریم بیرون... ببینیم چی میتونیم بخریم واسه این جشن... و من با هم متعجب نگاهش میکردم... چه راحت حرفش را زد و آب پاکی را روي دستم ریخت... و حاال هم چقدر قشنگ حرف را عوض کرد... ضربه اي به بازویم زد... - با توام دختر پاشو... تکانی به خودم دادم از جا بلند شدم... بی آنکه اشاره اي به حرف هایی که میانمان زده شد اشاره اي بکنم... خودم حاضر شدم هدي را هم حاضر کردم... کمی سخت بود جا به جا کردن صندلی هدي... اما به لذت با او بودن که نمی چربید... با هم راهی پاساژ شدیم... حرف میزدیم و میخندیدیم... مطمئنا هر کس مارا می دید حتی فکرش را هم نمی کرد ما روزي هووي هم بوده ایم... همانطور که بستنی مان را میخوردیم و قدم میزدیم... به ویترین مغازه ها هم نگاهی می انداختیم... که هدي گفت... - محیا ببین اون لباسه چه شیکه... نگاهی کردم به لباس بلند دکلته اي که تا زانو چاك داشت... و قرمز خوشرنگش بدجوري تو چشم میزد... - مسخره نشو هدي ... من اینو روم نمیشه نگاه کنم،چه برسه به این که بپوشمش... - حرف نزن بابا... بریم ببینم چی داره... و خدا می داند چطور با آن لباس کذایی مرا بزور داخل پرو کرد... به تن کردم و خودم خیره ي خودم شده بودم ..عجیب تضاد رنگ قرمز با پوست سفیدم به چشم میزد و زیبا بود... اما لختی بودنش کمی اذیت میکرد... ولی انگار از دوخت زیباي لباس هم نمیشد گذشت... هدي در زد و الي در را باز کرد... همانطور خیره خیره نگاهم میکرد... لب زدم... - خوبه؟!... خوبه؟!... عالیه دختر... سري تکان دادم و بیرون آمدم... هدي هم لباس گلبهی رنگ گشادي را انتخاب کرده بود... که حتی پروش هم نکرد... اما آن هم بسیار زیبا بود... از مغازه که بیرون آمدیم رو به من کرد... رو به من کرد... - عجب پوستی داري دختر... همینکه من چشم امیرعباسو پر نمیکنم... پس بگو از کجا آب میخوره... چپکی نگاهش کردم... شوخی میکرد و خودش هم میخندید... منهم به خنده انداخت... وقتی لباسم را جلوي زن عموها و عمه و مادر پوشیدم هم... همه نظر مثبت داشتند... و عمه به نگار گفت تا برایم اسپند دود کند... و گفتم به همه سلیقه هدي بود... مادر هم که اخم کرده بود وگله میکرد از لختی بودن لباس... که عمه گفت... - مژگان جان تلخی نکن دیگه... بچم تو ذوقش میخوره... مجلس که زنونست... مادر سري تکان داد... - چی بگم مرجان... آخه درسته دختره تازه مطلقه شده همچین لباسی بپوشه، مردم چی میگن... کمی دلم شکست از حرف مادر... که به حرف مردم بیشتراز من و خوشحالیم دل میداد... اخمی به چهره نشاندم... ساحل دنبال حرف مادرش را گرفت... - راست میگه مامانم زن دایی به کسی چه آخه... مادر سري تکان داد... - وااالله چی بگم... از خوشگلیت که هزار برابر شده میترسم چشم بخوري مادر... خندیدم... و من چقدر دلم تنگ شده بود براي این دور هم جمع شدن هاي بی غم زنانه ي مان... غم که بود... اما انگار فراموش کرده بودیم همه... ادامع دارد... 💖 🧚‍♀●◐○❀