eitaa logo
پیروان امام خامنه ای 🇮🇷
2.1هزار دنبال‌کننده
26.2هزار عکس
17.3هزار ویدیو
14 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
🔰 پهلوانی در تاریخ ما توأم با گذشت و جوانمردی بوده است 🔻 آیت‌الله خامنه‌ای در مراسم تجلیل از پهلوانان: پهلوانی در تاریخ گذشته‌ی ما توأم با گذشت و فداکاری و مردانگی و جوانمردی است... ما برای احیای همین روح جوانمردی هم که هست، بایستی آن فرهنگ را در جامعه رشد بدهیم و پرورش بدهیم. ۱۳۶۷/۲/۲۷ @Emam_kh
11.42M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔴 *در پاسخ به تیکه پرانی پرویز پرستویی به رهبر انقلاب* 👆🏻 @Emam_kh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🥀بازهم پنجشنبه به یادهمه مسافران بهشتی🕯 🥀آنان که روزی عزیز دل کسی بودند🕯 🥀و امروز عکسی هستند در قاب خاطره‌ای در ذهن🕯 🥀و حسرتی بر دل شادی روح رفتگان، فاتحه و صلوات💐 🍂🍃🌸🍂🍃🌸 🌸 هدیه آیت‌الکرسی به اموات 🌸رسول اکرم (صلوات الله) فرمود: " کسی که آیت الکرسی را بخواند و ثواب آنرا نثار اهل قبور نماید خداوند در قبر هر مرده ای از مشرق تا مغرب چهل نور (الهی) را داخل می فرماید و به قبرهای آن مرده ها وسعت می دهد و درجات آنها را بلند می فرماید و به خواننده آیت الکرسی ثواب شصت هزار پیغمبر کرامت می فرماید و از هر حرفی فرشته ای می آفریند که برای او تا روز قیامت تسبیح نماید. @Emam_kh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
‼️پاسخ به گوشی همراه با ذکر 🔷س ۵۹۴۲: در صورت پاسخ به گوشی همراه با اذكاری چون تكبير و... نماز نمازگزار چه حكمی دارد؟ ✅ج: به طور كلی اگر نمازگزار كلمه‌ای را به قصد ذكر بگويد و هنگام گفتن ذكر، صدا را به قصد فهماندن مطلبی به ديگری بلند كند، اشكال ندارد ولی اگر فقط به قصد فهماندن به ديگری بگويد، نماز باطل می‌شود. 📕منبع: leader.ir @Emam_kh
💫 اهمیت و فضیلت شب و روز جمعه 🌸 امام باقر عليه السلام : خوبى و بدى در [شب] و روز جمعه چند برابر [حساب] مى شود. (ثواب الاعمال ص۱۴۳) 🌷 پيامبر خدا صلى الله عليه و آله : روز جمعه آقاى روزهاست و نزد خداوند عز و جل از روز قربان و روز فطر نيز بزرگتر است. (بحار الأنوار ۸۹‌/۲۶‌۷/۵) ✅ بهتر هست شب و روز جمعه را اختصاص بدهیم به کارهایی که بسیار موجب خشنودی خداست مانند: - نیکی و کمک به پدر و مادر - دعا و راز و نیاز با خدا و ذکر گفتن به خصوص ذکر صلوات که خیلی توصیه شده -یادگیری احکام شرعی در مسائلی که با آن مواجه هستیم یا ممکن است مواجه شویم (از طریق توضیح المسائل مرجع تقلید و استفتائات موجود در سایت ایشان ) -خواندن کتاب و مطالب قرآنی و مذهبی مثل مسائل مربوط به مهدویت و خودسازی و... -مناجات با خدا و دعا کردن به خصوص دعای تعجیل در فرج - توسل به امام زمان(علیه السلام ) و راز و نیاز با ایشان - انجام غسل جمعه و نماز جمعه @Emam_kh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
💦⛈💦⛈💦⛈ هفتم ♥️عشـــق پـــایـــدار♥️ ثانیه ها ودقایق ,ساعتها وماه ها وسالها مثل برق وباد میگذشتند وزندگی در جریان بود ,گاهی با طوفان وگاهی هم بادی ملایم اما هرچه بود بیرحمانه وبه سرعت میگذشت.. شش سال از ازدواجمان میگذشت اما ما صاحب فرزند نشده بودیم,از داروهای گیاهی وحکیم های سنتی گرفته وتا پزشکان علم جدیدغربی همه را امتحان کردیم وتمام راه ها را رفتیم و کلی دوا ودکتر کردیم اما اثری نداشت,که نداشت انگار مصلحت خدا دراین نبود.انگار سرنوشت بامن سرجنگ داشت وقرار نبود هیچ وقت از زندگی ام من در ارامش باشم.. من پذیرفته بودم وزندگی راباهمه ی ناملایماتش پیش میبردم ,اما جلال هرروز بهانه میگرفت ودعواوکتک کاری راه میانداخت....وته ته تمام بهانه هایش نبودن بچه بود وبااینکه تمام پزشکان گفته بودند من هیچ عیب ونقصی ندارم که باعث بچه دار نشدنم شود اما همیشه جلال انگ نازا بودن را به من میزدنداشتن بچه را از چشم من میدانست...بهانه های ریز ودرشتش تمامی نداشت. وای به حال روزی که کتاب دستم میدید ,خانه را روی سرم خراب میکرد ,انگار باخواندن کتاب من جنایتی,بزرگ مرتکب میشدم گاهی دورازچشمش خاطراتم رامینوشتم ,شعرمیسرودم ,اما اگر میدید واویلا میشد. پدرم که مرد باخدا وفهمیده ای,بود خیلی وقتا دادوهوارش رامیشنید اما به روی خودش نمیاورد وکوچکترین دخالتی نمیکرد. یک روز فاطمه خواهرجلال با دوتا بچه اش, امد خونه ما وگفت :مریم ازمن نشنیده بگیر اما چون دوست دارم میگم,جلال یه خونه خریده وفک کنم یه چیزایی توسرشه گفتم :جدی؟چرابه من نگفته, گفت :ای خواهر اون همه بدبیاریاش راگردن تومیندازه ,دیروز به مادرم میگفت ,مریم که بچه دارنمیشه ,میخوام دوباره زن بگیرم. ..... بعداز رفتن فاطمه,نشستم فکرهام راکردم,دیدم این زندگی ارزش جنگیدن ندارد....به معنای واقعی کلمه کارد به استخوانم رسیده بود... دیگر صبر وتحمل کافیست,حال که پشتیبانی مثل پدرم دارم ,تصیم دیگری گرفتن راحت تراست... ادامه دارد...
💦⛈💦⛈💦⛈ هشتم ♥️عــــشق پـــایــــدار♥️ کلی با خودم فکر کردم باید یه تصمیم کلی ومهم میگرفتم ,تصمیمی که شاید سالها پیش باید میگرفتم وبه دلیل بی پشت وپناهی نگرفتم,اما دیگر تعلل ودو دلی کافی,بود باید کاری میکردم ,باید هدفی به زندگی پراز,فراز ونشیبم میدادم ,لااقل به خاطر پدرم که هرروز با دیدن صورت کبود من اب واب تر میشد دم بر نمیاورد.. اگر اخلاق جلال خوب بود بااین زندگی سوت وکور میساختم,اگر به علاقه های من بها میداد بازن دوم وهوو هم میساختم شاید فرجی میشد وبچه ای پا به درون این خانه میگذاشت وزندگی سوت وکور من هم رونق میگرفت,من ادم خودخواهی نبودم ,اما زندگیم بی هدف بود.. هرچه فکر کردم واقعا ته این زندگی مرگ تدریجی بود. شب بعدازاینکه جلال خوابید ,رفتم پیش بابا,بدون اینکه کوچکترین حرفی از گفته های فاطمه بگم,به پدرم از تصمیم گفتم. بدون مقدمه گفتم:میخوام از جلال جدابشم. پدرم که مردفهمیده ای بود گفت:من مدتها بود به این نتیجه رسیده بودم,اما منتظر بودم خودت تصمیم بگیری,دنیای تووجلال دوتا دنیای متفاوته......بااینکه طلاق منفوردرگاه خداوندهست اما اینجا بهترین راه حله.... تو.توی این زندگی از دست میری دخترم روز بعد پدرم به روش خودش باجلال صحبت کرد ,انگاری جلال منتظر همچین پیشنهادی بود ولی باکلی ناز وافاده پذیرفت. وما به همان سادگی که به عقد هم درامدیم ,خیلی ساده تر از هم جدا شدیم...... غافل ازاینکه یک باردیگر بازی روزگار درموقعیتی دیگر مارا روبروی,هم قرارمیدهد.... ادامه دارد..... واقعیت قسمتهای مهیج تری درپیش است حوصله بنمایید