eitaa logo
پیروان امام خامنه ای 🇮🇷
2.2هزار دنبال‌کننده
26هزار عکس
17.1هزار ویدیو
14 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💖 سلام 💖روز زیباتون بخیر برای امروزتون برکت، سلامتی موفقیت ،سربلندی و عاقبت بخیری را از خدای مهربانم می خواهم الهی امروز براتون پر از خیر و برکت باشه 💖 به حق حضرت ام ابیها 💖حاجت روا بخیر باشید .. @Emam_kh
┄═❁❀••••❈◦🦋◦❈••••❀❁═┄ 📜 خطبه62 : ( در سال ۴۰ هجری روزهای آخر عمر شریف امام علیه السلام در کوفه در پاسخ به برخی از تهدیدها و کشته شدن ناگهانی فرمود:) 🔹موضع گيری امام برابر تهديد به قتل و ترور ♦️پروردگار برای من پوششی استوار قرار داد که مرا حفظ نمايد، هنگامی که عمرم بسر آيد، از من دور شده و مرا تسليم مرگ می کند که در آن روز نه تير خطا می رود و نه زخم بهبود می يابد. ┄═❁❀••••❈◦🦋◦❈••••❀❁═┄
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌻👏 قبل از دیدن، از ته دل بگید ⚘ماشاءلله لاحول ولا قوه الا بالله العلی العظیم 🌹 🇮🇷 @Emam_kh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
👌سردار سلیمانی هم در حفظ خانواده خود حریص باشیم و هم در مقابل ولنگاری جامعه بی تفاوت نباشیم. @Emam_kh
🔴 روزنامه کیهان: 🔷 اقدام بسیار جالب و ضربه وزارت اطلاعات به انگلیس ✅ وزارت اطلاعات، علیرضا اکبری را بدون آنکه دولت انگلیس متوجه شود بازداشت کرده بود و چند ماه از طریق او به سرویس اطلاعاتی انگلیس اخبار جعلی می‌داد... و انگلیس به تصور آنکه این اطلاعات را از جاسوس خود دریافت کرده است دست به اقدامات فاجعه‌باری زده و علاوه‌ بر خسارات زیادی که متحمل شده، برخی از سرنخ‌های داخلی و خارجی آن نیز لو رفته است. ♦️♦️♦️♦️♦️♦️ چه کار جالبی !! 🔶انگلیسی ها خودشان را قهرمان جاسوسی و ضد جاسوسی می دانند 🔶 در امر جاسوسی و نفوذ در کشورها همیشه موفق بوده اند جز در ایران ❎برای همین الان عصبی و دیوانه شده اند و از سوزش 🔷ضربه ای که خورده اند 🔷 و رسوایی که براشون رقم خورده 🔷 و بین جاسوس های خود بی اعتبار شده اند 🔴 دارند هذیان گویی می کنند 🔶 و مثل گرگ زخمی در حال فرار زوزه میکشند ✅ رفتن سفیر انگلیس از ایران نشانه فرار گرگ زخمی است.. حالا در انگلیس اونقدر زوزه بکشند تا نوبت مرگشون برسه.. 🅾 ولهم عذاب الیم و قذف فی قلوبهم الرعب و خدا در دلهاشون ترس و وحشت انداخته... سید حسین @Emam_kh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 ملت شایعه‌پذیر، بازیچه دست دشمن‌ش خواهد بود… هرچند رهبرش علی علیه‌السلام و فرمانده‌اش مالک اشتر باشد… #⃣ 🇮🇷 @Emam_kh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌸🌺🌸🌺🌸🌺🌸🌺🌸 بسم الله الرحمن الرحيم 🌷 آیه_96_سوره_بقره 🌸 وَلَتَجِدَنَّهُمْ أَحْرَصَ النَّاسِ عَلَى‏ حَيَوةٍ وَمِنَ الَّذِينَ أَشْرَكُواْ يَوَدُّ أَحَدُهُمْ لَوْ يُعَمَّرُ أَلْفَ سَنَةٍ وَمَا هُوَ بِمُزَحْزِحِه مِنَ العَذَابِ أَنْ يُعَمَّرَ وَاللَّهُ بَصِيرٌ بِمَا يَعْمَلُونَ ‏ 🍀 ترجمه:(اى پیامبر) آنها (یهود) را حریص‏ترین مردم، حتّى (حریص‏تر) از مشركان،بر زندگى خواهى یافت ، هر یک از آنها دوست دارد هزار سال عمر كند، در حالى كه (اگر) این عمر طولانى به آنان داده شود، آنان را از عذاب خداوند باز نخواهد داشت و خداوند به اعمال آنها بیناست. 🔴 موضوع این آیه در ادامه موضوع آیات قبلی درباره یهود است و یهود حریص ترین مردم نسبت به دنیا هستند. 🔹 پیام های آیه 96 سوره بقره 🔹 ✅ عمر طولانى مهم نیست، قرب به خداوند و بركت عمر ونجات از آتش، ارزش دارد. ✅ یهود، حریص‏ ترین و دنیاگراترین مردم دنیا هستند. ✅ مى‏ خواهند زنده بمانند گرچه به هر نحو زندگى پست باشد. ✅ ، كم حافظه است. یهودیان از یک سو بهشت را مخصوص خود مى ‏دانند، «لكم الدار الاخرة خالصة» واز سوى دیگر مى‏ خواهند همیشه در دنیا زنده بمانند. «یعمّر الف سنة» 🌸🌺🌸🌺🌸🌺🌸🌺🌸
02.Baqara.096.mp3
1.61M
آیه ۹۶ ازسوره بقره 🌹استاد قرائتی @Emam_kh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
☀️همه اطلاعات مربوط به شاه مهره جاسوس انگلیس، علیرضا اکبری ، سرباز ملکه بریتانیای کبیر 😏😃🤔 🇮🇷 @Emam_kh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🔵 نفوذی‌های فرهنگی نفوذ امنیتی را کم و بیش می‌شناسید و نفوذی‌های امنیتی را نیز دیده‌اید. نفوذ و جاسوسی مأموریتی است پرریسک با کارویژه رفت و آمدهای پنهان افراد و داد و ستدهای نهان تجهیزات و اطلاعات. همین هم هست که برخی از جاسوس‌های آموزش دیده‌ای که انواع پروتکل‌های حفاظتی را هم رعایت می‌کنند، باز در دام می‌افتند. موضوع سخن اما نفوذی‌های امنیتی نیست، نفوذی‌هایی به مراتب خطرناک‌تر است که به دلیل جنس فعالیت‌شان، امکان لو رفتن و دستگیر شدن‌شان نزدیک به صفر است؛ زیرا هرچقدر نوع فعالیت مدیران نفوذی امنیتی «فعل» است، نوع فعالیت مدیران نفوذی فرهنگی «ترک فعل» است. این، کار کردن و حتی کارشکنی کردن است که به چشم می‌آید؛ کار نکردن هیچگاه به چشم کسی نمی‌آید؛ غافل از آنکه مأموریت این دسته از مدیران، همین کارهای بی‌خاصیت ویترینی است. با وجود این همه گلایه تند و آشکار رهبر انقلاب از وضعیت فرهنگی کشور و عملکرد مدیران فرهنگی، هیچگاه شنیده‌اید که یک مدیر فرهنگی حتی در مظان اتهام نفوذ باشد؟ خیر! هیچ اندیشه‌اید که همانطور که نفوذ در تار و پود شورای عالی امنیت ملی راه داشته، شورای عالی انقلاب فرهنگی و شورای عالی فضای مجازی نیز بی‌بهره از شرارت دشمن نبوده است؟ عرض شد که مدیران فرهنگی را هیچگاه در داد و ستد اطلاعات سری کشور نخواهیم یافت و باید شاخص در تشخیص مدیران رخنه کردن در حوزه فرهنگ را بشناسیم تا بتوانیم آنان را شناسایی کنیم. شاخص، عملکرد آنان، نه براساس گزارشات مضحک و خودتنظیم، بلکه مبتنی‌بر خروجی و محصول نهاییِ قابل سنجش و راستی‌آزمایی است. مدیر نفوذی برای آنکه سازمان متبوعش به محصول (اثر و انسان) نرسد، برای زیرمجموعه کارهایی فرعی و بی‌ارزش تعریف می‌کند تا تمام بودجه و انرژی صرف همان شود. و یا آنکه کارها را چنان بزرگ و پرپیچ و خم تعریف می‌کند تا عملا در نیمه راه متوقف و منتفی گردد. بزک نیز جزء همیشگی کار این قماش است. مدیرانی که سازمان تحت امر خود را فشل و زمین‌گیر کرده‌اند، دائم خود را در چشم دیگران بزک می‌کنند. از این جلسه به آن جلسه و از این سخنرانی به آن سخنرانی! برای چه؟ برای اینکه زمین‌گیری یک مجموعه، پشت نقاب فعالیت ظاهری مدیر آن مجموعه مخفی گردد. خروجی؟ همچنان صفر! سوراخ دعا را هم پیدا کرده‌اند و هرچه مورد تاکید رهبر انقلاب باشد را با تکرار «عنوان» آن به ابتذال می‌کشانند و درعین حال خود را پیشتاز در عمل به منویات رهبری جا می‌زنند. فرقی نمی‌کند «بصیرت» و «جنگ نرم» باشد یا «فضای مجازی» و «جهاد تبیین». ده‌ها جلسه و همایش برگزار می‌کنند راجع به ماهیت، اهمیت، مبانی، مقدمات و معنای یک «واژه» تا بی‌عملی خود را پشت جلسات و همایش‌های پوچ پنهان کنند. تقدس‌مآبی و خود-نظام پنداری این مدیران نیز ترفند خبیثانه دیگری است برای فرار از پاسخگویی. یافتن و عزل و محاکمه نفوذی‌های فرهنگی کار سختی نیست، اگر اراده‌ای وجود داشته باشد... 🇮🇷 @Emam_kh
🔻 باز هم پای "فریدون" در میان است! ‼️ وزارت نفت دولت حسن روحانی با انحلال شرکت ذخیره‌سازی گاز طبیعی(1397) در کمال خونسردی و سکوت خبری، باعث شد که ذخیره‌سازی گاز طبیعی در کشور به معنی واقعی از دستور کار خارج شود! ♨️ دولت دوم روحانی، ذخیره سازی گاز را منوط به حضور سرمایه‌گذار خارجی کرده بود که در شرایط تحریم، تصمیمی عاقلانه نبود. ‼️ مدیران وزارت نفت روحانی، ذخیره‌سازی گاز برای فصل سرد را اقدامی غیراقتصادی می‌دانستند و به همین علت، زیرساخت های ذخیره‌سازی گاز را فراهم نکردند در حالی که ظرفیت ذخیره‌سازی از گاز مصرفی در اروپا ۲۲ درصد، روسیه ۱۹ درصد، آمریکا ۱۶ درصد، ترکیه ۷ درصد و ایران ۱،۷ درصد بود! ‼️همین ترک فعل دولت روحانی است که در ماه های سرد سالهای اخیر، کشور را با کمبود ذخیره برای جبران اوج مصرف گاز مواجه کرده است. ♨️ از ابتدای دولت سیزدهم (یکسال اخیر) برنامه ذخیره‌سازی گاز به صورت جدی دنبال می‌ شود به نحوی که تا سال ۱۴۰۵ و در صورت تأمین کامل منابع، میزان ذخیره‌سازی از ۱،۷ به ۱۰ درصد تولید خواهد رسید. ♨️ وزارت نفت دولت روحانی با پشت کردن به اولویت مهمی چون ذخیره‌سازی گاز طبیعی، ضربه سنگینی به صنعت نفت و گاز کشور وارد کرد؛ ضربه‌ای که تا سال‌ها تبعات آن بر پیکره صنعت نفت کشور باقی خواهد ماند. @Emam_kh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
💠دشمنان ما چه در داخل و چه در خارج باید بدانند که جمهوری اسلامی به کوری چشم ابرقدرتها و به کوری چشم امثال منافقین و مخالفین با جمهوری اسلامی، تثبیت شده است و خللی ان شاء الله در او وارد نخواهد شد. 📚صحیفه نور ، جلد ۲۰ ، صفحه ۴۷ @Emam_kh
روایت دلدادگی ۵۳ 🎬: صبح زود بود ، آقاسید که بعد از یک هفته جستجو ، به هیچ کجا نرسیده بود و هیچ خبری از سهراب بدستش نیامده بود، گویی این پسر آب شده بود و به زمین فرو رفته بود ، آخر او در این شهر غریب بود و جز یاقوت آشنایی نداشت، کجا می توانست رفته باشد ؟ سید، مغموم و مستأصل ،به رسم همیشه که صبح جمعه راهی زیارت امام رضا(ع) میشد ، به سمت حرم حرکت کرد. آنقدر در فکر بود که نفهمید چگونه راه را پیمود ،وقتی چشم باز کرد که خود را جلوی حرم دید ، سریع از اسب به زیر آمد ، رو به گنبد مطهر ایستاد و دست بر سینه گذاشت و مؤدبانه سلام داد : السلام علیک یا غریب الغربا....مولای خوبم از غریب ما چه خبر داری؟ وبا زدن این حرف اشک از چشمانش جاری شد ، آهی کشید و افسار اسب را در دست گرفت از جوی آب گذشت و به سمت اصطبل حرم رفت ، داخل اصطبل بزرگ شد . برخلاف همیشه ،تعداد زیادی اسب به چشم نمی خورد ، کورمال کورمال جلو رفت ، افسار اسب را به چوب پیش رویش بست ، می خواست به عقب برگردد که در تاریکی انتهای اصطبل چیزی توجهش را جلب نمود. دستی به چشمهایش کشید و وقتی به تاریکی عادت کردند، خوب دقیق شد ، غلامرضا بود که مشغول تیمار اسبی بود و گویا متوجه حضور او نشده بود. البته این کار همیشگی غلامرضا این خادم پیر و مهربان بود ، مراقبت از اسبهای زائران امام ، یکی از وظایفش بود ، اما چیزی که نظر سید را به خود جلب نموده بود ، اسبی بود که غلامرضا مشغول رسیدگی به آن بود ، اسبی، درست شبیه اسب سهراب.... سید ناباورانه به جلو رفت و با خود گفت : نه....امکان ندارد....یعنی سهراب؟! غلامرضا که حالا متوجه شخصی پشت سرش شده بود ، به عقب برگشت و تا چشمش به او افتاد ، دست از کار کشید و جلوتر آمد و با لبخند همیشگی گفت : سلام آقاسید...بَه بَه ،خوشحالم که دوباره چشمم به جمالتان ، منور می شود. سید ،با لحنی آرام جواب سلام او را داد و گفت : سلام علیکم ، این اسب...این اسب متعلق .... غلامرضا که متوجه حال دگرگون ،سید شده بود گفت : بله این اسب ، متعلق به همان جوانی ست که چند وقت پیش با شما به حرم آمد و وقتی غرق زیارت بود شما بسته ای مرحمتی برایش نزد من ،به امانت گذاشتید و درحالیکه سرش را تکان می داد ادامه داد : نمی دانم چه شده که یک هفته ایست مقیم حرم شده ، جز برای وضو ،قدم از حرم بیرون نمی نهد ، فکر کنم مشکلی دارد که پناه آورده به این مکان امن.... سید همانطور که صدایش از شوق می لرزید گفت : پس آب در کوزه و ما تشنه لبان میگردیم ،یار درخانه و ما گرد جهان میگردیم .....و سپس همانطور که با دست به شانه ی غلامرضا میزد گفت : خسته نباشی خوش خبر....من باید فی الفور این جوان را ببینم.... سید با زدن این حرف ، به سرعت از اصطبل خارج شد و بی خبر از آنچه که در حال وقوع است به سمت درب ورودی حرم مطهر راه افتاد.... ادامه دارد...‌‌ 📝 به قلم :ط_حسینی
روایت دلدادگی ۵۴ 🎬 : سید ، بی خبر از آنچه که در حرم مطهر می گذشت ، به شتاب خود را به جلوی درب ورودی رسانید ، سربازان که او را به خوبی می شناختند ، به احترامش سر پایین آوردند و یکی از آنها گفت : عذر خواهیم ، چون حرم را برای شاهزاده فرنگیس خلوت نموده ایم ، اجازه بدهید که ورود شما را به آستان مطهر ،به اطلاع بانو برسانیم . سید بله ای گفت و با خود اندیشید ،اگر حرم را قرق کرده اند ، پس بی شک ،سهراب در جوار ضریح نمی تواند باشد ، پس بهتر دید اطراف را نگاهی بیاندازد و وقتی آقا سید از درب ورودی دور می شد ، گلناز هم خود را با عجله به فرنگیس رسانید. گلناز که متوجه سهراب شده بود و از این معجزه بر جای خود خشک شده بود ، تا دهان باز کرد که چیزی بگوید ، فرنگیس از ترس اینکه ،گلناز ناخواسته ، حرف دل او را عیان کند ، به میان صحبت گلناز پرید و همانطور که قران را به آرام از بین دستان سهراب بیرون می کشید ، با دست پاچگی از جا بلند شد ، بوسه ای بر ضریح مطهر زد و همانطور که آخرین نگاه را به چهره ی این جوان زیبارو و جسور می کرد ، به گلناز امر نمود تا به بیرون از حرم بروند. گلناز که هنوز در شوک دیدن سهراب بود ، با دیدن این حرکت فرنگیس ، به خود آمد و درحالیکه به سمت درب می رفتند ، سر در گوش خانمش برد و گفت : خدای من ، این معجزه ی امام رضا(ع) است، بانوی من ،حال که ایشان را یافتید ، چرا اقدامی نمی کنید؟ برگردید و به او چیزی بگویید...یا حداقل یکی از سربازان را بفرستید تا او را به قصر دعوت کنند. فرنگیس که انگار ذهنش درگیر بود ، هیسی کرد وگفت : مهم این است جایش را پیدا کردیم ، باید به قصر بروم ، افکارم را متمرکز کنم و ببینم،چه باید بکنم ،اصلا از چه راهی وارد شویم . گلناز من ومن کنان گفت : اگر در همین مدت کوتاهی که می خواهید تصمیم بگیرید و راهی انتخاب کنید ، این جوان از حرم رفت چه؟! فرنگیس با غضب به سمت او برگشت و گفت : اولاً زبانت را گاز بگیر ، درثانی وقتی او هفت روز است مقیم حرم شده، بی شک نصف روز دیگر هم می ماند ، کاملا مشخص است او جایی برای ماندن نداشته و در این دیار ،غریب است. جلوی درب ورودی رسیدند ، فرنگیس با نگاهی به اطراف ، رو به گلناز گفت : پس سید کجاست؟ مگر نگفتی پدر عروسمان اینجاست؟ گلناز شانه ای بالا انداخت و هر دو دختر جوان با شوری تازه درون دلشان ،سوار بر کالسکه شدند. حال فرنگیس ،زمین تا آسمان فرق کرده بود با زمانی که وارد حرم شده بود و بی شک این معجزه ی عشق بود و از آن بالاتر معجزه ی امام رضا (ع) .... فرنگیس ، این دختر پاک طینت و ساده دل ، فکر می کرد وصال به همین راحتی ست ،اما نمی دانست که سختی ها پیش رو دارد و هجران ها در تقدیرش نوشته شده.... و سهراب بی خبر از آتش عشقی که درون فرنگیس شعله کشیده بود ، خیره به رد رفتن این پری آسمانی ، حسی تازه را درک می کرد ،که تا به حال هرگز طعمی اینچنین نچشیده بود... ادامه دارد.... 📝 به قلم : ط_حسینی