9.52M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
⭕️مگر حدیث نداریم که خدا زیبا ست و زیبایی ها رو دوست داره؟!
پس چرا خواسته، خانم ها با حجاب زیباهاشون رو پنهان کنند؟
پس خدا این زیبایی ها رو برای چی آفریده ؟!!
•
•
🎙پاسخ خانم اسلاملو (نویسنده و پژوهشگر در حوزه زن و خانواده)
@Emam_kh
11.9M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 خدایی شدن با #تسبیحات_حضرت_زهرا (سلام الله علیها)
📿📿📿📿📿
میدانستید تسبیحات 📿حضرت زهرا سلام الله علیها، چنین معنای قشنگی دارد؟
🎙حجت الاسلام پناهیان
@Emam_kh
روایت دلدادگی
#قسمت ۶۸ 🎬 :
فرنگیس همانطور که با تعجب به چهره ی مادرش خیره شده بود گفت : چه؟!...شما از چه حرف می زنید؟!
روح انگیز لبخندی زد و از جا بلند شد ، نزدیک دخترش آمد وگفت : فکر نکن من نفهمیدم که چرا آن تب عجیب به جانت افتاد و به یک باره از تنت بیرون شد ،آنهم فقط با یک بار رفتن به زیارت...درست است که زیارت شفاست ، اما شفای تو چیز دیگری بود که خبرهایش به من هم رسید ، یعنی آنقدر پرس و جو کردم تا موضوع را متوجه شدم.
فرنگیس که با هر سخن مادرش ، خون بیشتری به رخسارش می دوید و الان مطمئن بود که صورتش مثل لبو سرخ شده ،با من و من گفت : ب...ببینم ، گلناز چیزی گفته؟!
روح انگیز خنده ی بلندی کرد و گفت : نه من از گلناز چیزی نشنیدم ،اما دیدی حدسم درست بود....
فرنگیس باورش نمی شد که مادرش به این راحتی ، علاقه ی دختر یکی یکدانه اش را به پسرکی ندار و سیستانی پذیرفته باشد ، اما خدا را شکر می کرد که کارها کم کم رو به راه میشود ،تا اینکه با حرف بعدی مادر ، انگار کاسه ی آبی سرد بر سر او ریخته باشند، تمام رؤیاهایش به فنا رفت...
روح انگیز همانطور که از کشف جدیدش و عاشق شدن دخترش روی پا بند نبود ، روبه روی فرنگیس قرار گرفته ،دو طرف شانه ی او را گرفت و همانطور که با نوازشی مادرانه دست می کشید ادامه داد: وقتی شنیدم که تو به زیارت رفته ای و اتفاقا پس از تو مهرداد ،پسر مشاور اعظم حاکم هم به حرم مشرف شده و تو را پس از برگشتن، سرحال و قبراق یافتم ، فهمیدم که دخترکم دل در گرو چه کسی داده ...
روح انگیز روی پاشنه ی پایش چرخید و همانطور که به سمت آینه ی کنار دیوار می رفت و دستی به گونه اش می کشید گفت : من انتخابت را تحسین می کنم ، مهراد بسیار برازنده تر از بهادرخان است ، درست است بهادرخان ، جنگاوری بی نظیر است اما مهرداد چه از لحاظ قیافه و چه نسب و اصالت از بهادر سرتر است، درضمن رابطه اش با برادرت فرهاد هم بسیار نزدیک است و الان هم آمدم تا مژده دهم ، با پدرت در این مورد صحبت کردم و به زودی بساط عروسی را در همین قصر به راه می اندازیم ، چنان جشنی بگیرم که همه ی بزرگان ،انگشت به دهان بمانند ....
روح انگیز با زدن این حرف ، دل از آینه کند و به طرف دخترش برگشت تا عکس العملش را ببیند و فرنگیس چون مجسمه ای بی روح بر صندلی نشسته بود و سخنی نمی گفت ،در این هنگام تقه ای به درب خورد....
ادامه دارد...
📝 به قلم :ط_حسینی
روایت دلدادگی
#قسمت ۶۹ 🎬 :
روح انگیز همانطور که به طرف درب می رفت ،رو به دخترش گفت : می دانم الان از اینهمه تیزبینی و هوش و ذکاوت مادرت شوکه شده ای ، بدان به زودی به مراد دلت خواهی رسید ، حالاهم از بهت و تعجب خارج شو و تکانی به خود بده عروس خانم دربار و با زدن این حرف ،خنده ی بلندی سر داد و درب را باز کرد...
پشت درب کسی جز گلناز نمی توانست باشد.
روح انگیز که چهره ی غمگین گلناز را دید ،دستی به گونه ی سفید و لطیف دخترک کشید و گفت : بیا داخل که عروس خانم منتظر آمدنت بود و دوباره خنده ای کرد و به بیرون از اتاق رفت.
گلناز که از این حرف ،شاهبانوی قصر متعجب بود ، برای لحظه ای، خبر بدی را که قرار بود بدهد فراموش کرد ، وارد اتاق شد و چون فرنگیس را با رنگی پریده و بی حرکت بر صندلی دید ، خود را به او رساند، جلوی صندلی زانو زد و دستان سرد فرنگیس را در دستان ظریفش گرفت وگفت : چه شده بانوی من؟ شاه بانو از چه حرف میزد؟
فرنگیس آهی کشید و همانطور که قطره ی اشک گوشه ی چشمش را می گرفت گفت : خبرمرگ مرا به ارمغان داشت و ناگهان مانند اسپند روی آتش از جا جهید و درحالیکه بی هدف اتاق را می پیمود ادامه داد: می خواهد بساط عروسی مرا راه بیاندازد....بهادر خان کم بود ، حالا مهرداد هم اضافه شد ،مادرم به گمان اینکه منِ بدبخـت دل در گرو مهر پسر مشاور اعظم داده ام ، در ذهنش تدارک جشنی بزرگ دیده و از بدشانسی من ، به پدرم هم گفته ، حالا من چه خاکی به سرم کنم؟!
فرنگیس با زدن این حرف به طرف گلناز برگشت و تازه متوجه شد ،حال گلناز هم دست کمی از او ندارد....
آرام به طرف گلناز رفت وگفت : چه شده گلناز؟ گمانم تو هم حامل خبر بدی هستی، درست است؟
گلناز آب دهنش را قورت داد و آرام گفت : مهرداد خودش به شما ابراز عشق کرده؟!
فرنگیس که از شنیدن این حرف گلناز ، در اوج عصبانیت خنده اش گرفت و گفت : چه می گویی دختر؟! تو که شب و روز بامن هستی، از تمام اسرار من که هیچکس ،حتی مادرم هم خبر ندارد ،باخبری،احتمالا این یکی هم پدرش واسطه شده، من از کم و کیف این خاطرخواهی خبر ندارم،اما تو خوب می دانی که من اندازه ی سر سوزنی به مهرداد نه علاقه دارم و نه توجه میکنم حالا بگو ببینم چرا چنین سؤالی میپرسی؟! و ناگهان انگار چیزی را فهمیده باشد ، چشمانش را ریز کرد و خودش را به گلناز رساند و همانطور که بازوهای او را فشار میداد گفت : گلناز...من از تو چیزی مخفی ندارم ، راستش را بگو ،توچه چیزی از من پنهان می کنی؟
گلناز که صورتش مانند گل سرخی ، قرمز شده بود ،سرش را پایین انداخت وگفت : راستش....راستش..
ادامه دارد....
📝به قلم :ط_حسینی
6.4M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
▪️شهادت حضرت امام هادی (سلاماللّهعلیه) را تسلیت عرض میکنم.
▫️این امام بزرگوار در مجموعهی آثار و برکاتی که از ائمّهی هدیٰ علیهمالسّلام رسیده است، این خصوصیّت را دارد که در ضمن زیارت، مهمترین فصول مربوط به مقامات ائمّه (علیهمالسّلام) را با بیان وافی و شافی، با زیباترین تعبیرات بیان کردهاند. #زیارت_جامعه_کبیره، از این بزرگوار است؛ زیارت امیرالمؤمنین در روز غدیر که یکی از غُرَر تعبیرات و فرمایشات ائمّه (علیهمالسّلام) است، از این بزرگوار است.»
۹۷/۱/۱
🌹شهادت_امام_هادی علیهالسلام
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
#الّلهُمَّ_عَجِّلْ_لِوَلِیِّکَ_الْفَرَجْ
🇮🇷 @Emam_kh
🔴 مردم آزاری به روش خودروسازان
باز هم قرعه کشی و باز هم مشکل سایت و باز هم اذیت و آزار مردم.
هیچ دقت کرده اید که اقتصاددانان لیبرال مسلک داخلی برای اقتصاد مملکت در همه عرصه ها نسخه آزادسازی مطلق بازار و جلوگیری از هرگونه دخالت دولت در بازار می پیچند اما به خودروسازی که می رسند خفه خون می گیرند؟!!
مگر نه اینکه چون خودرو کم است برای فروش قراضه های ایران خودرو و سایپا قرعه کشی صورت می گیرد؟ آن هم با این وضع افتضاح و اذیت کردن شدید مردم؟
خب بسم الله. برای تعادل بین عرضه و تقاضا واردات خودرو اعم از خودروهای نو و دست دوم باکیفیت را آزاد کنید اگر رفاه عمومی مردم برایتان باارزش تر از سود خودروسازان است ...
#لبیک_یا_خامنه_ای
#نفوذ
✍ "قاسم اکبری"
@Emam_kh