🌹حضرت امام_خامنه_ای
(مدّظلّه العالی)
🌺 هر خانوادهای یکی از سلولهای پیکرهی اجتماع و بدنهی اجتماع است. وقتی اینها سالم بودند، وقتی اینها رفتار درست داشتند، بدنهی جامعه، یعنی آن پیکرهی جامعه سالم خواهد بود. ۸۱/۳/۸
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
#الّلهُمَّ_عَجِّلْ_لِوَلِیِّکَ_الْفَرَجْ
🇮🇷 @Emam_kh
🔺 اجنبی ها خوب بدانند:
🔹اگر در چاه تحریم هم ما را گرفتار کنند، ما از آن جماعتی نیستیم که #یوسف نازنین خود را در بازار نامحرمان به درهم و #دلار بفروشیم.
🔹مطالبه میکنیم؛ توجیه نمیکنیم؛ درد میکشیم؛ زخم زبان ها را هم گاهی به جان میخریم ولی به حول و قوه ی الهی همچون #آرمان پای آرمان و ولایت هستیم و در رکاب آقاسیدعلی میمانیم...
•┈┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈•
@Emam_kh
✏️قیمت دُلارو میکشن بالا تا دِلارو خالی کنن!
خبر ندارن عیار دِلارو خدا بالا میبره...
🔹«إن مع العسر، یسرا»
🔸قطعا پس از هر سختی، آسانی است.
✍️محمدجوادمحمودی
•┈┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈•
@Emam_kh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⛔️ هم اکنون زنجیره انسانی بانوان محجبه، همراه با دستنوشته مقابل درب دادگستری مرکزی
❌️ مطالبه بانوان برخورد بازدارنده با دشمنان دین خداست که می خواهند جامعه را به بی بندوباری سوق دهند و بعضاً به صورت سازمان یافته دست به اقدامات هنجارشکنانه میزنند
#حجاب
#هویت_اسلامی_را_به_ایران_برگردانیم
@Emam_kh
✅ دور جدید جنگ ارزی آمریکا چگونه پیاده سازی میشود؟
🔰 به طور کلی میتوان اقدامات آمریکا در روزهای اخیر را به دو دسته عمده تقسیم میشود:
1️⃣ کاهش ورود اسکناس ارز به کشور:
🔸کنترل بانکهای عراقی و آوردن ۱۵ بانک عراقی تحت نظارت وزارت خزانهداری آمریکا
🔸 تهدید صرافیهای امارات و قطر و سایر کشورهای همسایه
🔸 ایجاد التهاب در بازار از طریق تحرکات روانی و بی ثبات سازی بازار
2️⃣افزایش تقاضای اسکناس ارز در داخل ایران:
🔸تشویق به فرار سرمایه از ایران از طریق تحرکات روانی و بی ثبات سازی بازار
🔸خارج کردن دلار از بازار ایران از طریق عناصر نفوذی
◀️ آمریکا به کمک تمام عوامل میدانی و نفوذی خود در داخل و کشورهای همسایه در تلاش است که آنچه را در میدانِ اغتشاشات نتوانسته به دست بیاورد، از قِبَل جنگ ارزی حاصل کند.
🔰 برگ برنده ما در این میدان نیز دو گزاره هست:
1️⃣ کاهش تقاضای اسکناس ارز در داخل ایران
🔸 مقابله با شبکه دلالان و عوامل مزدورِ میدانی ایجاد التهاب در بازار
🔸 شیفت نقدینگی در اختیار مردم به سمت دیگر بازارها مانند خودرو
🔸 شکست عملیاتِ روانی-رسانه ای دشمن بر افکارعمومی
2️⃣ شیفت درگاههای ورودی و نیازها به ارزی به غیر از دلار
🔸 فعال کردن ظرفیتهای روسیه و چین در تامین ارز مورد نیاز و نیز مبادله با ارزهای محلی بجای دلار
❇️ آنچه از شواهد و قرائن پیداست، از یکسو فشار سنگینی بر کشور در حال تحمیل شدن هست و از سوی دیگر مسئولین درتلاش هستن تا مقاومت دشمن در این تهاجمِ ارزی را بشکنند.
✍️ سید احمد رضوی
@Emam_kh
14.22M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
آه اگر از پسِ امروز بُوَد فردایی..!
به ناموس الهی خیانت نکنید ای مردم و مسئولین!
رسول الله از دین خدا به ناموس الهی تعبیر کرد...
خانم بیچاره بخاطر یه چادر سر گرفتن داره با دین خدا میجنگه!
دلنشین نیست اوضاع اجتماع ما...
👤 آنتی صهیون: تازه این حرفها را علامه حسن زاده آملی زمانی گفته اند که از نظر ما اوضاع حجاب خوب بوده!!
اگر علامه این روزها بودند، چه میگفتند!
البته اگر دق نمیکردند از دیدن این گرگان و شغالان و سگانِ دشمنِ ناموس الهی...
#حجاب
#به_اسلام_برگردیم
#بیحجابی_جنگ_با_ناموس_الهی_است
@Emam_kh
❃↫✨« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »✨↬❃
✫⇠ دختر_شینا
✫⇠ #قسمت۱
پدرم مریض بود. می گفتند به بیماری خیلی سختی مبتلا شده است. من که به دنیا آمدم، حالش خوبِ خوب شد.
همه ی فامیل و دوست و آشنا تولد من را باعث سلامتی و بهبودی پدر می دانستند.
عمویم به وجد آمده بود و
می گفت: «چه بچه ی خوش قدمی! اصلاً اسمش را بگذارید، قدم خیر.»
آخرین بچه پدر و مادرم بودم. قبل از من، دو دختر و چهار پسر به دنیا آمده بودند،
که همه یا خیلی بزرگ تر از من بودند و یا ازدواج کرده، سر خانه و زندگی خودشان رفته بودند.
به همین خاطر، من شدم عزیزکرده پدر و مادرم؛ مخصوصاً پدرم.
ما در یکی از روستاهای رزن زندگی می کردیم. زندگی کردن در روستای خوش آب و هوا و زیبای "قایش" برایم لذت بخش بود.
دور تا دور خانه های روستایی را زمین های کشاورزی بزرگی احاطه کرده بود؛ زمین های گندم و جو، و تاکستان های انگور.
از صبح تا عصر با دخترهای قدّ و نیم قدِ همسایه توی کوچه های باریک و خاکی روستا می دویدیم.
بی هیچ غصه ای می خندیدیم و بازی می کردیم. عصرها، دمِ غروب با عروسک هایی که خودمان با پارچه و کاموا درست کرده بودیم، می رفتیم روی پشت بام خانه ما.
تمام عروسک ها و اسباب بازی هایم را توی دامنم می ریختم، از پله های بلند نردبان بالا می رفتیم و تا شب می نشستیم روی پشت بام و خاله بازی می کردیم.
ادامه دارد...✒️
✫⇠ دختر_شینا
✫⇠ #قسمت۲
بچه ها دلشان برای اسباب بازی های من غنج می رفت؛ اسباب بازی هایی که پدرم از شهر برایم می خرید. می گذاشتم بچه ها هر چقدر دوست دارند با آن ها بازی کنند.
شب، وقتی ستاره ها همه ی آسمان را پر می کردند،
بچه ها یکی یکی از روی پشت بام ها می دویدند و به خانه هایشان می رفتند؛ اما من می نشستم و با اسباب بازی ها و عروسک هایم بازی می کردم.
گاهی که خسته می شدم، دراز می کشیدم و به ستاره های نقره ای که از توی آسمان تاریک به من چشمک می زدند، نگاه می کردم. وقتی همه جا کاملاً تاریک می شد و هوا رو به خنکی می رفت، مادرم می آمد دنبالم.
بغلم می کرد. ناز و نوازشم می کرد و از پشت بام مرا می آورد پایین. شامم را می داد. رختخوابم را می انداخت.
دستش را زیر سرم می گذاشت، برایم لالایی می خواند. آن قدر موهایم را نوازش می کرد، تا خوابم می برد.
بعد خودش بلند می شد و می رفت سراغ کارهایش. خمیرها را چونه می گرفت. آن ها را توی سینی می چید تا صبح با آن ها برای صبحانه نان بپزد.
صبح زود با بوی هیزم سوخته و نان تازه از خواب بیدار می شدم. نسیم روی صورتم می نشست. می دویدم و صورتم را با آب خنکی که صبح زود مادر از چاه بیرون کشیده بود، می شستم و بعد می رفتم روی پای پدر می نشستم. همیشه موقع صبحانه جایم روی پای پدرم بود. او با مهربانی برایم لقمه می گرفت و توی دهانم می گذاشت و موهایم را می بوسید.
ادامه دارد...✒️