10.69M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎞اگر از ماجرای #کربلا همین یه درس رو بگیریم برای کل عمرمون بسه
👌اگر این کلیپ ۲ دقیقه ای رو دیدی یک کلاس #سیاست کامل رو گذروندی و دیگه تو مسیر هیچوقت راه رو گمنمیکنی...
🎙#مهدی_رسولی
@Emam_kh
.
♻️ آیت الله حائری شیرازی: امام حسین علیه السلام در شب عاشورا یک جور سخن گفت و در روز عاشورا یک جور دیگر. شب عاشورا، سخن از «نمیخواهم، احتیاج ندارم، بروید، بیعتم را برداشتم» بود.
روز عاشورا میگوید: «بیائید به من کمک کنید، آیا یاور و مددکاری هست؟ هل من ناصر ینصرنی؟»
شب صحبت میکند تا مبادا خبیثی در بین طیّبها باشد، و روز سخن میگوید تا مبادا طیّبی در بین خبیثها مانده باشد.
شب غربال میکند تا فقط «صالحان» بمانند و روز غربال میکند تا فقط «اشقیاء» در مقابل او ایستاده باشند.
@Emam_kh
🔸 خواندن نماز اول وقت در عزاداری اهل بیت علیهم السلام
⁉️ در ایام سوگواری اهل بیت (علیهم السلام) گاهی مراسم عزاداری تا یک ساعت بعد از اذان ادامه پیدا میکند، آیا تمام کردن عزاداری اولویت دارد و یا خواندن نماز در اول وقت؟ بعضاً با این بهانه که اگر در وسط عزاداری نماز بخوانیم و بعد به عزاداری ادامه دهیم مردم پراکنده میشوند و مجلس به هم میخورد.
✅ در فرض سؤال نیز نماز اول وقت خواندن مقدم است.
@Emam_kh
13.33M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
مهم مهم مهم‼️‼️‼️
@Emam_kh
🍃🍃🌹🍃🌹🍃🌹
(عشق سرخ )قسمت پانزدهم:
یکی از اقایون گفتندکه:خواهرابرادرا,نمازمان رامیخونیم ویه چیزی داخل موکب میخوریم ودوباره حرکت میکنیم ,اقای راننده میرن یه جاپارک پیداکنند وچون خیلی شلوغه ,همه همینجا پیاده میشیم.
داخل موکب بین راهی که خیلی شلوغ هم بود, نمازمان راخوندیم,با مامان وزهرا رفتیم تو صف غذا,خورش لوبیا بود,غذا راکه گرفتم زهرا راپیدا کردم وهرچی چشم انداختم ,مامان راندیدم.
زهرا:بابا بیا غذا بخوریم,مامان هم حتما رفته پی کفتر خودش,اینجا دیگه پیاده روی نیست همدیگه راگم کنیم,دیدم راست میگه,رفتیم یه گوشه,غذامون را خوردیم,جاتون خالی خوشمزه بود.هرچی نگاه کردیم خبری از مامان وبابا ودیگر هم کاروانیامون نبود,یکدفعه زهرا دست من راکشید وگفت :بزن بریم اووونجاااا
تابه خودم امدم,اقای علوی رابایه جوان دیگه دیدم زهراهم داشت نطق میکرد:سلام علیکم برادرررر,شما که دستی درسازمان گمشدگان دارید,بایدبگم که ما یعنی ابجی جان ما دوباره گم شده,یعنی بابا ومامانمان هم گمشدن,میشه ماراپیدا کنید؟
اقای علوی یه نگاه به جوان کناریش گردوگفت:فرهادجان ,خانمها را تا اتوبوس همراهی کن تا من یه نگاه بندازم ببینم کسی جانمونده...
اقافرهاد:چشم محمدجان,بفرمایید خانمها ازاین طرف...
درحین رفتن ,همونطور که اقافرهاد سرش پایین بود سوال کرد:عذرمیخوام شما از موکب خودمان هستید؟
تا بخواهم چیزی بگم زهرا سریع گفت:داداش ماازموکب خودمان نیستیم وچون مثل خودم کمی کنجکاوید باید بگم که قضیه ی گم شدن خواهرم وپیداکردنش توسط اقای علوی طولانی هست ودراین مقال نمیگنجد....
اقا فرهاد همونطور که سرش پایین بود یه لبخند ریزی زد وگفت:بله درسته دراین مقال نمیگنجد,بفرمایید اینم اتوبوس.
سوار اتوبوس شدیم ودیدم ,بابا ومامان هم همزمان باما رسیدند .یکی نفردیگه جامونده بودند که باتلاشهای فرهاد وعلوی امدند وحرکت کردیم.
داشتم باخودم فکرمیکردم که عجب سفری,شد هااا که دیدم اقافرهادپاشد وگفت:بااجازه همه یه دوخط مداحی وبعدش هم زیارت عاشورا ,برادرا همراهی کنن:یاحسین غریب مادر
تویی ارباب دل من,
یه گوشه چشم توبسه
واسه حل مشکل من...
......
زهرا:عجب صدایی داره هااا
راستی ,صداش خیلی قشنگ بود ,مداحی اقافرهاد تمام شد,اقای علوی شروع کرد به خواندن زیارت عاشورا...
زهرا:گفتم طرف هنرمنده ,خوانندگی هم به هنرهای دیگه اش اضافه کن خخخخ
خداییش صداش به دل مینشست ,خداحفظش کنه.....
کم کم اتوبوس ساکت شد ومحیط اماده شدبرای خواب..
ادامه دارد. .
🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹
🏴 قرار بود و می بایست که کربلا نقطه پایانی باشد برای حماسه و شور و عدالت خواهی و معنویت راستین و اسلام محمدی
علمدار آزادی خواهان جهان را به مسلخ بردند و به قتلگاه کشیدند و باید تمام میشد.
همه دست بر دست هم
نیروی نظامی و تبلیغاتی و رسانه و پول و قدرت و....
ولی علم افتاد بدست یک شیر زن
زینب علم را بدست گرفت
علم دادخواهی و عدالت را
و فریاد زد مظلومیت و حقانیت را
و راه ها رفت و بی راهه ها را پیمود تا راه را نشان دهد.
در کنج ویرانه ها نشست با یتیمان حسین علیه السلام
تا کاخ یزید و یزیدیان را ویران کند.
آن روز زینب تنها و غریب در اسارت و مظلومیت
پیروز میدان رسانه شد و نگذاشت کربلا در کربلا بماند.
اینک ۱۴۰۰ سال بعد
دنیایی از زور و پول و رسانه و....
آیا حریف زینب ها خواهند شد.
امروز زینب ها علم را برداشته اند.
در مقابل دینمان و حسین مان ایستاده اند
در مقابل تمام دنیایشان خواهیم ایستاد.
#لبیک#یا#حسین
✍احمدی پرتو
🇮🇷 @Emam_kh
نزدیک مغرب است چه باد مخالفی
نزدیک مغرب است ندا داد هاتفی
ای کشته فتاده به صحرا حسین من
ای میوه رسیده زهرا حسین من
ای بانی قیامت کبرا حسین من
ای صاحب شفاعت عظما حسین من
مغرب شد و گذشت و حالا شب آمده
بعد از تمام حادثه ها زینب آمده
زینب رسید و خاطره ها را مرور کرد
از بین نیزه های شکسته عبور کرد
آهی کشید و گفت «أأنت اخی»حسین
اینجا گریز روضه ی ما جفت و جور کرد
بشنید یا «اخی الیً»صبور باش
دل را به امر حنجر پاره صبور کرد
در آخرین دقایق گودال قتلگاه
هر نیزه ای به گونه ای عرض حضور کرد
قلب ز شعله دلخورش آتش گرفته است
ناگاه دید چادرش آتش گرفته است
شاعر : استاد علی اکبر لطیفیان
@Emam_kh