فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 نماهنگ سردار عشق
⭕️ تقدیم به روح شهید سید رضی موسوی و شهید قاسم سلیمانی و سردار حجازی
🌺بخشی از آهنگ سردار عشق
شاعر و خواننده
سیدمحمدصادق آتشی
@Emam_kh
🔺توییت تهدید آمیز آقای امیر عبداللهیان بازتاب گسترده ای در رسانههای رژیم صهیونیستی داشته است.
@Emam_kh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 چرا رهبری با اختلاسگران و گرانیها برخورد نمیکنه؟
⭕️ دلیل سکوت رهبری در برابر گرانیها و دزدیها و مشکلات مردم چیست؟
@Emam_kh
🖇
⚠️ هشدار مهم به مسئولین فضای مجازی و خانوادههای ایرانی
👈 این بمبافزار ( SHAREit ) درحال حملهی هدفمند به فرهنگ و امنیت ایران و خانوادههای ایرانی است
تقریبا هرروز پیامهای مستهجن و یا سیاسی و شایعات سراسر کذب (بصورت ناخواسته و بدون هیچ اقدامی توسط کاربران) برای تمام کاربرانی که این اپلیکیشن رو نصب دارند، توسط این بمبافزار ارسال میشه!
💡 لطفا زودتر چارهاندیشی و تعیینتعکلیف بشه.
🌹 اَللّهُمَّ ارْزُقْنی تَوْفیقَ الشَّهادَةِ فی سَبیلِک🌹
📝 سیّد یار
🇮🇷 @Emam_kh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
♦️یحیی سنوار رئیس دفتر سیاسی حماس:
این روایت از حضرت علی علیه السلام حفظ کردم زندگی دو روز است روزی که سرنوشت تو مرگ نیست کسی نمی توانند به تو آسیب برساند یکی می تواند شما را نجات دهد و روزی که در آن ، مرگ سرنوشت شماست هیچ کس نمی تواند شما را نجات دهد.
#طوفان_الأقصى
@Emam_kh
💠 کندن_پوست_لب
💬 كندن پوست لب و جاهاى ديگهی بدن، چه حكمى داره؟
🔹 همه مراجع: پوستهای ریزی که به آسونى كنده مىشن و در حال افتادن هستن، پاکن؛ اما اونایی که کندنش همراه با سوزش و درده طبق نظر مشهور مراجع بنابر احتیاط واجب نجسن.
@Emam_kh
🔴 پروژه هارپ
وقتی ابرهای بارانزا درحالی به ایران میرسند که تقریبا تمام بار خود را پشت مرزهای سیاسی ایران تخلیه کردهاند، و وقتی در تبوک عربستان برف میبارد، یعنی در میان تمام فرضیههای موجود، باید دستکاری آبوهوا با استفاده از سلاح هارپ را محتملترین سناریوی دشمن در این جنگ ترکیبی دانست.
تصویر: گزارش و ابراز نگرانی سال ۱۹۹۹ کمیسیون روابط خارجه، امنیت و دفاع اروپا به پارلمان اروپا درخصوص احتمال استفاده تسلیحاتی از هارپ
@Emam_kh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
﷽ ﴿أللَّهُمَّ أسْقِنَاٱلْغَيث...﴾ در این وانفسایی که علیرغم پیش بینی ها، پاییزی کم بارش را پشت سر گذاشتیم! و برخی تحلیلها حکایت از دستکاری مرموز در امر طبیعت مینماید؛ توسل و تمسک به دامن پروردگار و خواندن دعای ۱۹ صحیفهی سجادیه را به نیّت نزول رحمت و نعمات الهی ترویج نماییم.
#دعای_باران
@Emam_kh
رمان واقعی«تجسم شیطان»
قسمت_شصت_هشتم
چند روزی از مراسم پیوند خوردن روح الله و فاطمه میگذشت، مراسمی که قرار بود ، بله برون و نهایتا یک جشن عقد کنان باشد، اما انگار از نظر فتانه و دور و بریهایش، حکم جشن عروسی را داشت، فاطمه و روح الله، پیلوتی کوچک در محله قدیمی قم کرایه کردند، خانه ای که آقا محمود در هنگام عقد به خانواده عروس قول داده بود که برای زندگی این دو جوان بگیرد از زمین تا آسمان با این پیلوت کوچک و مستعمل تفاوت داشت.
اما روح الله و فاطمه به همین آلونک کوچک که حکم لانهٔ عشقشان را داشت، راضی بودند، روح الله که سختی کشیدهٔ دوران بود و فاطمه هم خوب می دانست یک طلبهٔ جوان که هیچ حامی مالی جز لطف خدا ندارد، نباید بیش از این از او انتظار داشت، پس با عشق زندگی را شروع کردند.
آخر هفته بود و روح الله عزم رفتن به خانه پدری را کرده بود، البته زنگ های فتانه هم بی تاثیر نبود، انگار موضوعی اتفاق افتاده بود که وجود او و فاطمه ضروری بود.پس صبح زود به سمت ایستگاه ماشین های خطی راه افتادند تا به روستا بروند.
فاطمه سرشار از احساسات متفاوت بود، برای اولین بار بود که می خواست پا به خانه پدر شوهرش بگذارد و نمیدانست چگونه از او استقبال می شود اما انتظار میرفت با توجه به اینکه نوعروسشان پا به خانه آنها می گذارد،برخوردی خوب داشته باشند.
مینی بوس در حرکت بود که به دو راهی سرسبز پر از درختان سربه فلک کشیده رسیدند، فاطمه از شیشه به بیرون نگاهی انداخت، چقدر این مکان برایش آشنا بود،ناگهان تصویری از گذشته در ذهنش شکل گرفت، درست سیزده به در امسال بود که با خانواده برای گردش به اینجا آمده بودند و فاطمه سر این دوراهی که انتهای یکی از راه هایش به روستا و باغی که روح الله در آن کودکی هایش را به جوانی رسانده بود، میرسد. آنزمان حس خاصی به او دست داده بود به طوریکه فاطمه به پدرش گفته بود: اینجا که هستیم حس بسیار خاص و قشنگی دارم، حس یک وابستگی و محبت و پدرش با خنده به او گفته بود: شاید اینجا را در خواب دیده باشی و شاید...
و حالا فاطمه معنای آن حس را میفهمید.
بالاخره آنها به مقصد رسیدند و روح الله با شوخی و خنده او را به سمت خانه پدری راهنمایی کرد، جلوی در رسیدند روح الله انگشت فاطمه را در دست گرفت و روی زنگ در قرار داد و گفت: از همین جا همه چی باهم...ما یک روحیم در دو جسم و فاطمه درحالیکه از خنده ریسه می رفت دستی به بالای روسری سفید رنگی که زیر چادر پوشیده بود کشید و با هم زنگ در را فشار دادند.
فاطمه درونش غوغایی به پا بود، صدای قدم هایی که به در نزدیک میشد، مانند ریتم ضربان قلب او تند و کند میشد، در باز شد و قامت کشیده و صورت اخمو و استخوانی سعید از پشت در پیدا شد، سعید سرش را بیرون آورد و روح الله همانطور که لبخند میزد گفت: به به...آقاسعید
حرف هنوز در دهان روح الله بود که سعید بدون آنکه محلی به آنها بدهد و سلام علیک یا تعارفی پشتش را به آنها کرد و باسرعت به طرف ساختمان رفت،انگار که می خواهد از دام شکارچی مهار بگریزد و پنهان شود.
فاطمه با تعجب نگاهی به روح الله کرد و روح الله شانه ای بالا انداخت و همانطور که دست فاطمه را در دست داشت وارد خانه شدند.
داخل خانه هم سکوتی اذیت کننده حاکم بود، فتانه سلام و علیکی کرد و خود را به آشپزخانه رساند تا به بهانه چای در جمع آنها نباشد.
بابا محمود هم که اصلا نبود و سعیده و مجید هم گوشه هال خودشان را با نگاه کردن به تلویزیون، سرگرم کرده بودند
اوضاع خیلی عجیب بود تا اینکه..
ادامه دارد
به قلم : ط_حسینی
🌼🍂🌼🍂🌼🍂🌼
🌴🌴🌴🌴🌴🌴🌴🌴🌴
سلام علیکم بماصبرتم
و اما بعد ...
✅ فَأَيْنَ تَذْهَبُونَ !!!!!
🎍 یه روز ورودی شهر با بچه ها ایستاده بودیم که یه ماشین سواری کنارمان ایستاد و سرش را از پنجره بیرون آورد و آدرسی را پرسید ، از پلاک اش معلوم بود که غریبه است و شناختی به این طرف نداره ، عرض کردم :
عزیز دل برادر ، اونجوری که نمیشه ، تشریف بیآورید پائین تا براتون آدرس دقیق را به همراه توضیحات عرض کنم
🎍 خلاصه ، اومدن پائین و براشون با کمال دقت و حوصله عرض کردم :
ببین برادر من ، اینجا را که مستقیم رفتید ، اون جلو که دیده میشه یه دو راهی هست ، که شما میپیچی به سمت راست ، یادتون باشه به سمت راست باید بری ، به هیچ وجه راه سمت چپ نپیچی .
👀 میان کلام ام پرید و فرمود : خب فهمیدم باید راست را برم ، عرض کردم : داداش من اجازه بده توضیح بدم ، شما غریبه ای ، مشکلی پیش نیاد .
🏝 این جاده سمت راست را که بری هم به مقصد میرسی و هم اینکه جاده امن است ، و امکانات رفاهی و خدماتی موجوده و هم جایگاه های سوخت هست و هم اینکه نیروهای امنیتی جاده هستند
🚨 ولی اگر اشتباه کنی و بری جاده سمت چپ ، جاده ناامن است ، گردنه داره و راهزن ، جان و مال و ناموس ات در امان نیست ، اگه یه موقع گم شدی هیشکی نیست که هدایت ات کنه ، نه سوخت هست و نه خدمات رفاهی و ........
🌹 خلاصه سرتون را درد نیآورم ، تشکری کرد و سوار خودرو شد و حرکت کردند ....
🤔 همینجوری که با دوستان صحبت میکردیم ، چشمم به ماشین بود که اشتباه نره ، آخه دو راهی نزدیک ما بود .
😡 ای داد بیداد ... این همه توضیح دادم ، طرف پیچید به طرف جاده سمت چپ ....
😫 داد زدم کجا میروی مرد حسابی ...
اونجا نرو ، هی داد میزدم که کجا میروی .... که دوستان گفتند : چیکارش داری ، تو خوب توضیح دادی ، بزار برن به ما چه ،
😭 اشکم در اومد ، که نگرانشان هستم ، به والله نگرانشان هستم ، نگران جان و مال و ناموس و ...
🤔✅ عزیزان من ، این آیه شریفه همین جریانه ،
ذات احدیت ، رسول مکرم و امامان همین را به ما داد میزنند که : فَأَيْنَ تَذْهَبُونَ
😔 ای انسان ، کجا میروی ؟ متوجهی که کجا میروی ؟
انجا که میروی ، نگران مال و آبرو و ناموس و جان و ... تو هستیم ، تخریب خواهی شد ، ضایع خواهی شد
✅ و این فریاد الهی که : فَأَيْنَ تَذْهَبُونَ
اشتباه نکنید ، نه توبیخ است نه تیکه انداختن ، نه تمسخر و نه ......
بلکه نگران ما هستند ، داد میزنند کجا میروید ؟ شما باید پیش خودم باشید ، زود باشید فرار کنید پیش خودم ، عزیز دلم کجا میروی ؟ گرگ ها ، درندگان ، شیاطین .....
🎍 وچه زیباست که هر لحظه که راه را اشتباه طی میکنیم این فریاد خدای مهربان را در گوش داشته باشیم که کجا میروی ؟ باز یادت رفته که جای تو پیش خودم هست ؟
بازمانده
@Emam_kh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
▪️وفات حضرت امالبنین (سلاماللهعلیها) تسلیت باد.🥀
@Emam_kh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌹رهبرِمعظمانقلاب:
ماهرگِزشهادتِشهیدسلیمانیرا،
فراموشنخواهیمکرد..💔
.
#شهید_القدس
#چهارمین_سالگرد
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
🌹اَللّٰهُمَّ_عَجِّلْ_لِوَلیِّکَ_الفَرَج
🇮🇷 @Emam_kh
هر موقع دیدید ناگهان سرداری مظلومانه به شهادت رسید بدانید یک گام بزرگ به جلو برخواهیم داشت و نصرتی عظیم را در پی خواهد بود.
نه خدا از تحقق اهداف شهیدان میگذرد و نه کار بدون قربانی دادن پیش میرود.
سپاه آسمانی سردار سلیمانی، شهید 🌹سید_رضی_موسوی را لازم داشت.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
🌹اَللّٰهُمَّ_عَجِّلْ_لِوَلیِّکَ_الفَرَج
🇮🇷 @Emam_kh
موضوع: مقام حضرت امالبنین (سلاماللهعلیها) مقام سربداری و سردارپروری
• مقام حضرت امالبنین (سلاماللهعلیها) مقام دور از دسترسی نیست و رسیدن به آن برای همهٔ ما ممکن است، اما چگونه ایشان به آن مقام رسیده بودند،
و چگونه میتوان به مقام ایشان دست یافت.
• امالبنینی لازم بود که برای پسران علی(علیهالسلام) مادری کند !
• مادرانگیای از آن جنس لازم بود که پسر علی(علیهالسلام) را به مقام بابالحوایجی برساند
• تفاوت مادرانگی حضرت امالبنین (سلاماللهعلیها) در کجا بود که چنین سردارانی در دامان ایشان پرورش یافتند؟
🌹استاد شجاعی
@Emam_kh
داروی افسردگی میخواهید؟
شربت مویز را دریابید 👌🏻
250 گرم « مویز سیـــــاه » را 24 ساعت در آب گرم بگذارید، سپس مویز و آب را مخلوط کرده و آب آن را که غلیظ است روزی 3 مرتبه به میزان 1 ق.غ به صورت شربت استفاده کنید
(مویز ها نباید در آب جوش ریخته شوند یا با آب بجوشند)
🥀🍎🥀🍎🥀
شيرينى_پسته ای
🔷مواد لازم
🔹آرد ۳ لیوان،
🔹کره ۱۵۰ گرم،
🔹تخم مرغ ۲ عدد،
🔹بکینگ پودر ۱ قاشق مرباخورى،
🔹وانیل ۱ قاشق مرباخورى،
🔹 شکر ۱ لیوان،
🔹 پودر فندق ۲ قاشق غذاخوری
.
مواد رویی👈🏻شکلات ۱۰۰ گرم، پسته خرد شده
.
♨️طرز تهیه
در کاسه آرد را می ریزیم سپس بکینگ پودر وانیل و شکر و پودر فندق را ریخته هم میزنیم در وسطش گودی ایجاد می کنیم کره نرم شده و تخم مرغها را ریخته و آرام آرام از وسط هم می زنیم تا خمیر شود وقتی خمیرشد و به دست نچسید از خمیر به اندازه یک گردو برداشته در سینی فر کاغذ روغنی انداخته و شیرینی ها را روی آن می چینیم در فر ۱۸۰ درجه از قبل گرم شده به مدت ٢٠ دقيقه قرار بدهيد. شكلاتها را بطریق بن ماری ذوب میکنیم وقتی شیرینی ها پخت و خنک شد شکلات ذوب شده و پسته خرد شده را می ریزیم.