❌️بیانیه سپاه پاسداران در پی حمله رژیم صهیونیستی به دمشق
روابط عمومی کل سپاه:
🔻بار دیگر رژیم ددمنش و جنایتکار صهیونیستی اقدام به تجاوز به شهر دمشق پایتخت کشور سوریه نمود و طی حمله هوایی جنگندههای رژیم متجاوز و غاصب تعدادی از نیروهای سوری و ۴ تن از مستشاران نظامی جمهوری اسلامی ایران به درجه رفیع شهادت نائل آمدند.
🔻اطلاعات تکمیلی متعاقبا اعلام خواهد شد.
@Emam_kh
🔴عـروج سـربـازان اسـلام #انتقام_سخت
➖پایان ماموریت بسیجیها شهادت است.
▪️پاسداران اسلام توسط صهیونیستها در سوریه به شهادت رسیدند🌹 تـبـریـک و تـسـلـیـت
▪️این کینه دشمن از سپاه پاسداران، نشانه تأثیر فراملی و بینالمللی سازمان مکتبی سپاه است و این یعنی سپاه حریف ناتو و نیروی نظامی جهان غرب است✌️🏻
▪️پاسخ این جنایات، باید در خاک فلسطین و بخش تحت اشغال سگیونیستها بوده و برای صهیونیستها پشیمانکننده، بازدارنده و درهمکوبنده باشد، ولو به قول روشنفکرانِ بیتوکل و مادیگرا، موجب تنش یا جنگ بشود.
منطق مادی در نظامی که با هندسه الهی ایجاد شده، مردود است.
▪️هر حلقومی انتقام و قصاص و پاسخ به جنایات اسرائیل را تضعیف نظام بداند، خواسته و ناخواسته ناطق مِنَالشیطان است.
▪️غربگراها و بخشی از حزبگراها و عدهای از سر غفلت و با قصد حمایت، حرفهای غربگراها را تکرار میکنند.
▪️ تبریک و تسلیت به پاسداران و بسیجیان و ملت انقلابی
#شهادت_هنر_مردان_خدا
#انتقام
#قصاص
حجت الاسلام رحمت الله معظمی
@Emam_kh
⭕️اطلاعیه تکمیلی روابط عمومی کل سپاه
بسم الله الرحمن الرحیم
در پی اقدام متجاوزانه رژیم ددمنش و جنایتکار صهیونیستی در حمله هوایی به دمشق 4 تن از مستشاران نظامی سپاه و مدافعین حرم و تعدادی از نیروهای سوریه به درجه رفیع شهادت نائل آمدند.
شهادت شهیدان حجت الله امیدوار ، علی آقازاده ، حسین محمدی و سعید کریمی را به حضرت ولیعصر (عج ) ، مقام معظم رهبری و فرماندهی کل قوا (مدظله العالی) ، خانواده های معظم شهیدان و آحاد فرماندهان و رزمندگان جبهه مقاومت اسلامی تبریک و تسلیت می گوییم.
@Emam_kh
💠 برداشتن اعضای سجده
💬 سؤال:
آیا بین سجده نماز، می توان ذکر را قطع کرد و بدن و اعضا را در صورت قرار گرفتن در شرائط نامناسب، تغییر داد؟
✅ پاسخ:
در فرض مذکور، اشکال ندارد؛ البته باید بدانید که پیشانی را نمی شود در حال نماز از مهر برداشت و دوباره گذاشت.
🔸 اگر هنگامی که ذکر سجده گفته می شود، یکی از هفت عضو عمداً از زمین بلند شود، نماز باطل می شود. ولی موقعی که ذکر گفته نمی شود، اگر غیر از پیشانی، عضوی از زمین بلند شود، اشکال ندارد.
📚 پی نوشت:
بخش استفتائات پایگاه اطلاع رسانی دفتر آیت الله خامنه ای
@Emam_kh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
استاد محمد شجاعی:
حال دنیا اصلا خوب نیست .
@Emam_kh
رمان واقعی«تجسم شیطان»
قسمت_نود_سوم
چند ماه از عقد شراره با سعید می گذشت، عقدی که خیلی بی سرو صدا انجام شد بطوریکه هنوز خبر عقد به گوش روح الله و فاطمه نرسیده بود.
فتانه ابتدا بسیار خوشحال بود از این وصلت، چرا که در همان دیدار اول متوجه شده بود که شراره مثل خودش موکل دارد و او میتوانست با کمک شراره تیمی تشکیل دهد که بچه های محمود را به خاک سیاه بنشاند، فتانه کینه ای عجیب از روح الله به دل داشت، اما اینک که چند ماه از عقد سعید و شراره گذشته بود میفهمید که اشتباهی مهلک انجام داده، چرا که شراره موکلی بسیار پرقدرت داشت، موکلی که زورش به موکل فتانه می چربید و سعی در تطمیع سعید نسبت به شراره داشت و قصد داشت سعید نوکری چشم وگوش بسته برای شراره شود و این خواستهٔ فتانه نبود، محمود هم که زمان عقد سعید انگار در خواب بود و مخالفتی نکرده بود، حالا انگار از خواب بیدار شده بود و میدید چگونه سعید داماد جمشید گوش بری شده که سالها محمود از او و خانواده اش دوری می کرد و او را حرام خورترین فرد زمین می دانست.
شراره به پیشنهاد پدرش، روی مخ سعید رفته بود که از نمایشگاه اتومبیل سهمی هم به جمشید بدهند و سعید که انگار بین نیروهای شیطانی گرفتار شده بود نمی توانست تصمیم درستی بگیرد،از طرفی فتانه شمشیر را از رو بسته بود تا شراره را از اسبی که می تازید پایین کشد اما شراره کسی نبود که به این راحتی ها جا خالی بدهد، پس با کمک قوهٔ شیطانی که در اختیار داشت خواست گوشمالی به سعید دهد که به دنبالش فتانه سرجایش بنشیند، اما کارها طوری پیش رفت که به ضرر همه تمام شد.
فتانه مشغول کشیدن نهار بود که در هال باز شد و سعید با چهره ای برافروخته در حالیکه شراره هم به دنبالش روان بود،وارد خانه شد.
فتانه جواب سلام سعید را داد و تا چشمش به شراره افتاد گفت: ببینم تو کار از خودت نداری که وقت و بی وقت میری خودت را میچسپونی به این پسر و از کار و زندگی بازش می کنی؟! تو هنوز عقد کرده ای بزار عروسی بگیرین بعد بیا اینجا کنگر بخور و لنگر بنداز..
شراره پررو تر از او خودش را روی مبل انداخت و گفت: فتانه خانم کمتر حرف بزن، غذات را بکش که از گشنگی داریم تلف میشیم،بعدم سعید شوهرمه اگر نمی تونی ببینی که من باهاش هستم لطفا چشمات را ببند و باید به اطلاعتون برسونم که اگر ور دل پسرت هستم برای خرابکاری هایی که هست که انجام میده وگرنه من خودم از خودم یه کار هاای کلاس دارم.
فتانه که از حرفهای نیش دار شراره خون خودش را می خورد گفت: واه واه زمانه عوض شده حالا دیگه عروس به مادر شوهر فخر میفروشه و ..
سعید که از این کل کل همیشگی خسته شده بود با فریاد گفت: تو رو خداااا بس کنید، من از استرس دارم سکته می کنم شما اومدین معرکه گرفتین؟!
فتانه چشمهایش را ریز کرد و گفت: چی شده سعید؟! بازم جمشید اومده نمایشگاه ور دلت و حرف مفت زده؟!
سعید سرش را تکان داد و گفت: کاش اینجور بود..
فتانه که گیج شده بود سوالی سعید را نگاهی کرد که شراره قهقه ای ساختگی زد و گفت: نه خیر، کاش حرف پدر منو گوش میکرد که الان میباست رو هوا باشه نه زمین، آقا پسرت گل کاشته..انگار شریکش پول گرفته تا ماشین وارد کنه اما پول های بی زبون را برداشته و غیب شده و از جا بلند شد و به سمت اوپن رفت، تکه ای از کاهوی داخل ظرف سالاد را برداشت و همانطور به نیش می کشید سرش را کنار گوش فتانه اورد و گفت: سرمایه سعید و آقاتون محمووود پَررررر..
فتانه که باورش نمی شد، با دست روی گونه اش زد و به طرف سعید که بی حال روی مبل افتاده بود آمد و شانه های او را در دستش گرفت و گفت: سعید جان! بگو شراره جفنگ میگه..بگو دیگه
و سعید آه بلندی کشید و چشمانش را بست..
ادامه دارد..
📝به قلم:ط_حسینی
براساس واقعیت
🌼🍂🌼🍂🌼🍂🌼🍂