🌷رهبر انقلاب اسلامی صبح امروز خطاب به مسئولان کشورهای اسلامی تاکید کردند:
لزوم قطع شریانهای حیاتی رژیم صهیونیستی
✏️حضرت آیتالله خامنهای رهبر انقلاب اسلامی صبح امروز در دیدار دستاندرکاران کنگره ۲۴ هزار شهید تهران با انتقاد از عملکرد مسئولان کشورهای اسلامی در قبال موضوع بسیار مهم غزه گفتند:
برخی مواقع موضعگیریها و اظهارات مسئولان کشورهای اسلامی اشتباه است زیرا درباره موضوعی همچون آتش بس در غزه صحبت میکنند که از اختیار آنها خارج است و در دست دشمنِ خبیثِ صهیونیستی است، مسئولان کشورهای اسلامی باید نسبت به موضوعاتی که در اختیار آنها است، اقدام کنند.
✏️رهبر انقلاب اسلامی تاکید کردند:
آن موضوعی که در اختیار مسئولان کشورهای اسلامی است، قطع شریانهای حیاتی به رژیم صهیونیستی است، کشورهای اسلامی باید ارتباط سیاسی و اقتصادی خود را با رژیم صهیونیستی قطع کنند و به این رژیم کمک نکنند.
✏️ایشان خاطرنشان کردند:
بهرغم عملکرد نامناسب مسئولان کشورهای اسلامی و بهرغم همه سختیها، همانگونه که در قرآن آمده، خداوند با مردم مومن است و هرجا که خدا باشد، پیروزی خواهد بود.
✏️حضرت آیتالله خامنهای افزودند:
پیروزی مردم غزه قطعی است و خداوند متعال این پیروزی را در آینده نه چندان دور به امت اسلامی نشان خواهد داد و دلهای مسلمانان و در راس آنها مردم فلسطین و غزه خرسند و خوشحال خواهد شد.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
🌹اَللّٰهُمَّ_عَجِّلْ_لِوَلیِّکَ_الفَرَج
🇮🇷 @Emam_kh
پیام تصویری القسام بعد از ضربه به صهیونیستها
🔹مقاومت اسلامی فلسطین بعد از به هلاکت رساندن بیش از ۳۰ نظامی و افسر رژیم صهیونیستی که سخنگوی ارتش این رژیم به تلفات آنها اذعان کرد آیه ۱۵ سوره انبیا را منتشر کرد. «جَعَلْنَاهُمْ حَصِيدًا خَامِدِينَ» (ريشه آنها را قطع كرديم و خاموششان ساختيم).
@Emam_kh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔻کودکان غزه چه زمانی وقت کردند این همه بزرگ شوند ؟؟
#کودکان_مقاوم
@Emam_kh
14.11M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔴وقتی مجاهدی به شهادت میرسد، زنی دوباره شهید میشود
وقتی مجاهدی میرود، زنی مجال میباید تا دوباره عاشقتر شود.
زنی دوباره مجال مییابد بدون ترس از دست دادن، از سالها سختی که برای اعتلای دین و پرستاری و یاری یک مرد مجاهد کشیده است بگوید.
بانو، با وقار ایستاده و در عین شکوه میگوید شهید آرام خوابیده است.
اما نمیگوید من نیز سالها بیقرار خوابهای نداشتهاش بودم .
بانو آرام است چون یارش آرمیده است. اما در دلش شعلهای روشن شده است به نام درد فراق که تا بهشت او را خواهد برد.
این شکوه و آرامش در هنگام جدایی را فقط میشود در مکتب زنان زینبی و مردان علوی یافت.
✍عالیه سادات
@Emam_kh
[ عکس ]
💢 بوی خوش در اعتکاف
⁉️ سؤال:
اگر معتکف سهواً چیز معطری را بو کند، آیا اعتکاف باطل است؟
✍️ پاسخ:
🔹 در صورتی که عطر یا گلاب را برای لذت بردن، بوکند بنابر احتیاط واجب اگر اعتکاف، واجب معیّن باشد باید اعتکاف را به پایان ببرد و قضای آن را به جا آورد؛ و در واجب غیرمعیّن، اگر در دو روز اول باشد باید اعتکاف را از سر بگیرد و اگر روز سوم باشد اعتکاف را اتمام و سپس از سر بگیرد.
🔸 در اعتکاف مستحب قبل از اتمام روز دوم چیزی بر عهده او نیست و اگر روز سوم باشد، باید دوباره اعتکاف را از سر بگیرد.
🔹 در آنچه ذکر شد، بنابر احتیاط واجب فرقی بین عمد و سهو وجود ندارد.
🔸 واجب معین یعنى وقت مشخص داشته باشد، مثلا نذر کند 13 رجب امسال در مسجد معتکف شود.
📚 پی نوشت:
بخش استفتائات پایگاه اطلاع رسانی دفتر آیت الله خامنه ای
@Emam_kh
رمان واقعی«تجسم شیطان»
قسمت_نود_ششم
آخرین روزهای زمستان بود و روح الله و خانواده کوچکش بعد از پنج سال دوری،راهی شهرشان بودند، فاطمه احساساتی متناقض داشت، حال و هوای بهار دلش را بهاری می کرد و حسی ناشناخته به او هشداری نامفهوم میداد.
برای اولین بار بود که فاطمه با جاری اش، شراره رو در رو می شد، فاطمه چهره ای مبهم ازسالها قبل شراره در ذهنش مانده بود، چهره ای که نگاه کردن به او هر انسان پاکی را مشمئز می کرد و با تعاریف فتانه، فاطمه گارد گرفته بود تا اگر شراره وارد بحثی شد و خواست جنگی زنانه راه اندازد، در مقابل او خود را نبازد و تمام قد بایستد.
بعد از ساعتها رانندگی بالاخره ماشین در خانهٔ آقامحمود ایستاد، خانه ای که روزگاری قبل از آنِ منور بود و طبق خبرهایی که از دور و نزدیک شنیده بود، تنها پسر منور چند ماه بعد از جدایی از محمود به طور ناگهانی و به مرضی عجیب از دنیا رفته بود و منور هم انگار گم و گور شده بود و هیچ کس خبر درستی از او نداشت.
فاطمه جلوی در درحالیکه عباس را در آغوش داشت از ماشین پیاده شد و زینب هم در عقب را باز کرد و دستش را به طرف مادر دراز کرد تا برای پیاده شدن کمکش کند.
فاطمه آهی کشید و استرسی پنهانی گرفته بود و میدانست الان جمع خانواده شوهرش جمع است و همه خبر آمدن آنها دارند و منتظر ورودشان هستند.
با توجه به رفتارهایی که از گذشته سعید در ذهنش بود و تعاریفی که از فتانه درباره شراره شنیده بود، انگار دوست نداشت با اینها برخوردی داشته باشد اما فی الحال مجبور بود تا با دل روح الله راه بیاید.
روح الله زنگ در را زد و صدای بم مردی جوان که بی شک سعید بود در آیفون پیچید و در حیاط باز شد.
وارد خانه شدند، حیاط خانه تغییر چشم گیری نکرده بود،فقط سایبانی فلزی به آن اضافه شده بود و کمی ان طرف تر تابی دو نفره به چشم می خورد، فاطمه چشمش به تاب رنگین افتاد و یک لحظه فتانه را روی آن تصور کرد و خنده اش گرفت در همین حین سعید و در کنارش دختری که احتمال زیاد شراره بود بیرون آمدند و روی بالکن به استقبال آنها آمدند.
فاطمه از پله ها بالا رفت و سعید همانطور که سلام و علیک گرمی می کرد، جلو امد و عباس را از آغوش او گرفت وگفت: وای چه خوشگله عمو قربونش بشه...
فاطمه مبهوت از حرکات و مهربانی سعید بود که شراره به طرف او آمد و فاطمه را محکم در آغوش گرفت و چنان با صمیمیت با او برخورد کرد که فاطمه محو این زوج مهربان شده بود و میدید تعاریفی که شنیده با واقعیت فرسنگها فاصله دارد.
گاردی که فاطمه گرفته بود در یک لحظه فرو ریخت و محبتی شدید جایگزین ان شد.
وارد هال شدند و فتانه و محمود و سعیده و مجید هم به جمع استقبال کنندگان اضافه شدند.
جمع گرمی بود، فاطمه بر خلاف اعتقاداتش و پوشش سخیفی که شراره داشت با او انقدر گرم گرفته بود که انگار خواهر خونی اش است و مایبن حرفهای جمع، متوجه متلک پرانی فتانه شراره شد و حسی به او القا می کرد که باید از شراره دفاع کند.
ادامه دارد..
📝به قلم :ط_حسینی
براساس واقعیت
🌼🍂🌼🍂🌼🍂🌼🍂