🌘 کمک دو میلیارد تومانی رهبر انقلاب برای آزادی زندانیان نیازمند
🔹️ در آستانه برگزاری سیوهفتمین جشن گلریزان ستاد دیه کشور ویژهی کمک به آزادی زندانیان نیازمند، حضرت آیتالله خامنهای رهبر انقلاب اسلامی، مبلغ بیست میلیارد ریال به این امر خداپسندانه اختصاص دادند.
🔹️ جشن گلریزان هر سال در ماه مبارک #رمضان، به همت ستاد مردمی رسیدگی به امور دیه و کمک به زندانیان نیازمند با حضور جمعی از مسئولان و خیّرین نیکوکار در تهران و شهرهای مختلف کشور برگزار میشود.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
🌹اَللّٰهُمَّ_عَجِّلْ_لِوَلیِّکَ_الفَرَج
🇮🇷 @Emam_kh
5.5M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
👆 یادی کنیم از افطار امام خمینی با مسئولینِ وقت.
♦️ امام برای مراعات روزهداران نه تسبیحات حضرت زهرا رو خوندند و نه نافلهی مستحبی. اما برای حضور آیتالله امام خامنهای در کنارشون، چند دقیقه ایستاده منتظر موندند.
♦️ احترامی که برای هیچیک از مسئولین دیده نشده
🇮🇷@ Emam_kh
12M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
ماشاالله ، هرچی که میپرسن رو با آیات قرآن جواب میده😍👏
@Emam_kh
💠 آنچه برای روزه دار مکروه است
💬 برخی از مکروهات روزه عبارت است از:
1️⃣- هر كارى كه سبب ضعف شود؛ (مانند خون دادن و حمام رفتن).
2️⃣- بوييدن گياه خوشبو؛ (عطر زدن مكروه نيست).
3️⃣- خيس كردن لباسى كه بر تن است.
4️⃣- مسواك كردن با چوب تر.
5️⃣- كشيدن دندان و هر كارى كه به سبب آن از دهان خون بيايد.
6️⃣- چشيدن غذا و مانند آن.
7️⃣- ریختن دارو در بینی در صورتی که به حلق نرسد.
8️⃣ - ريختن دارو در چشم و سرمه كشيدن در صورتى كه بو يا مزة آن به حلق برسد.
9️⃣- نشستن زن در آب.
🔟 - لمس كردن همسر و شوخى با او و هر كارى كه موجب برانگيخته شدن شهوت شود.
1️⃣1️⃣- مضمضه زیاد (شستوشوی دهان).
📚 احکام روزه مطابق با فتاوای مرجع عالیقدر حضرت آیت الله العظمی خامنهای
@Emam_kh
اول نماز یا افطار⁉️
👈امام باقر عليه السلام فرمودند : در ماه رمضان ابتدا_نماز بخوان، سپس افطار کن
⭕️مگر اینکه همراه عده ای بودی که #منتظر افطار بودند.اگر قرار بود تو نیز با آنان افطار کنی،با ایشان مخالفت نکن و ابتدا_افطار کن و در غیر این صورت ابتدا نماز بخوان.
✍راوی پرسید:چرا این کار را کنم و ابتدا نماز بخوانم⁉️
📝فرمود:چون دو وظیفه برای تو پیش آمده است: افطار و نماز.
پس با چیزی شروع کن که بر دیگری برتری دارد و آن نماز است.
🖊سپس فرمودند: و تو روزه داری؛
پس اگر نمازت را با حالت_روزه به جا آوری و روز را پایان دهی برای من دوست داشتنی تر است.
📚وسائل الشیعه ج 10 ص150
@Emam_kh
گلچین
قسمت_ششم
صدای آژیر آمبولانس ها از اطراف به گوش میرسید و آمبولانسی هم از انتهای کوچه به آنها نزدیک میشد و از طرف خیابان، پیکر افرادی که انگار بیهوش بودند به داخل کوچه سرازیر شده بود.
پدر محمد رضا که اوضاع را چنین دید، سربند را توی دستان محمد رضا گذاشت و گفت: بابا، همین جا بشین، از جات تکون نخور، من برم اینجا کمک و بدون اینکه به محمد رضا اجازه پاسخی بدهد از جا بلند شد و به ابتدای کوچه که به خیابان شریعتی می خورد، رفت و کمک میکرد تا افرادی را که از جمعیت بیرون کشیده میشدند، داخل کوچه بخواباند.
محمدرضا خیره به حرکات پدر و دیگر امدادگران بود، طولی نکشید که کوچه با پیکر مصدومان پوشیده شد و انگار فرشی از انسان های عاشق بر کف کوچه گسترانده بودند.
محمدرضا با ترس صحنه را نگاه می کرد، ناگهان متوجه پدرش شد که پسری نوجوان را روی شانه قرار داده و به سمتی میرود.
محمد رضا خیره به او ناگهان از جا بلند شد و به سمت پدرش رفت.
پدر داشت آن نوجوان را که انگار بیهوش شده بود، روی زمین می خواباند که متوجه پسرش شد و گفت: مگه نگفتم که از جات تکون نخور؟!
محمدرضا نگاهی به پسری که پیش چشمش بر زمین سرد خوابیده بود، کرد و گفت: بابا، این... این... این پسر همونی بود که سربند پخش می کرد و سربند خودش هم به من داد.. بابا تو رو خدا یه کاری کن چشمهاش را باز کنه..
پدر محمد رضا نگاهی به پسرک پیش رویش که کسی جز محمد مهدی نبود انداخت و با سرعت شروع به باز کردن دکمه های پیراهن مشکی محمد مهدی کرد، می خواست به او تنفس مصنوعی دهد، اما رنگ کبود چهره ی محمد مهدی، خبر از چیز دیگری می داد.
محمد رضا کنار جسم بیهوش محمد مهدی زانو زد و همانطور که دست به پیشانی او میکشید گفت: رفیق، چشمات را باز کن... چقدر راحت خوابیدی... پاشو سردار را دارن میبرن و با زدن این حرف، بغضش ترکید و شروع به گریه کردن، نمود.
پدر، سر محمد رضا را به سینه چسپاند و با دست دیگرش مشت گره کرده او را باز کرد، سربند را از بین انگشتان محمد رضا بیرون کشید و مشغول بستن سربند شد و در همین حین تعداد زیادی آمبولانس رسید و مشغول مداوای اولیه مصدومان شدند، دیگر جای ماندن نبود، ماشین حامل پیکر سردار داشت فاصله میگرفت، پدر از جا برخواست و گفت: خوشا به سعادت آنهایی که آسمانی شدند، پاشو بریم مراسم...
محمد رضا، آخرین نگاه را به چهره ی رفیقی که اصلا او را نمی شناخت و حتی نامش را هم نمی دانست انداخت و احساس کرد، نوری عجیب چهره رفیقش را پوشانده است، دستی تکان داد و زیر لب گفت: سلام منم به حاج قاسم برسون، بهش بگو گرچه خیلی شیطونم، اما حاج قاسم را خیلی دوست دارم و کاش منم فدایی حاج قاسم میشدم... حاج قاسم تا ابد فرمانده ام می ماند.
ادامه دارد...
📝ط_حسینی
🌹🌹🌹🌹🌹🌹
🦋 توکل برخدا چیست؟؟
اینکه بدانی مخلوقات را توان سود و زیان نیست و دیگر اینکه از خلق خدا قطع امید کنی.
این را بدانید اگر خدا بخواهد هیچ کس نمیتواند جلوی شما را بگیرد.
مادر موسی بخدا اعتماد داشت که بچه را داخل سبد گذاشت و به دریای نیل انداخت ..
.
و پروین اعتصامی این لحظه را و جواب خداوند به مادر موسی را، چه زیبا در شعر لطف حق بیان کرده
🍃🌺مادر موسی، چو موسی را به نیل
در فکند، از گفتهٔ رب جلیل
خود ز ساحل کرد با حسرت نگاه
گفت کای فرزند خرد بیگناه
گر فراموشت کند لطف خدای
چون رهی زین کشتی بی ناخدای
وحی آمد کاین چه فکر باطل است
رهرو ما اینک اندر منزل است
پردهٔ شک را برانداز از میان
تا ببینی سود کردی یا زیان
ما گرفتیم آنچه را انداختی
دست حق را دیدی و نشناختی
در تو، تنها عشق و مهر مادری است
شیوهٔ ما، عدل و بنده پروری است
نیست بازی کار حق، خود را مباز
آنچه بردیم از تو، باز آریم باز
سطح آب از گاهوارش خوشتر است
دایهاش سیلاب و موجش مادر است
رودها از خود نه طغیان میکنند
آنچه میگوئیم ما، آن میکنند
#استادمحمدشجاعی
@Emam_kh