eitaa logo
پیروان امام خامنه ای 🇮🇷
2.1هزار دنبال‌کننده
26.5هزار عکس
17.7هزار ویدیو
14 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
💠حکم تدریس در کلاس های مختلط چیست؟ 💬 با حفظ حریم ضوابط شرعی و مقررات اسلامی و پرهیز از هر گونه اختلاط و عمل و رفتاری که آمیخته به ریبه و یا موجب ترتّب فتنه و فساد باشد، اشکال ندارد؛لکن در هر صورت، بر زنان و دختران حفظ حجاب واجب است و بر مردان هم واجب است از نگاه حرام خودداری نمایند. 📚دفتر آیت الله العظمی خامنه‌ای؛ @Emam_kh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥👆 این فیلم چند ثانیه ای را مخصوصاً دوستان انقلابی، به دقت ببینند 🔹 در نیمه‌نهایی مسابقات کشتی مجارستان، اسماعیلی نماینده وزن ۶۷ کیلوگرم کشورمان در حالی که از حریف کوبایی خود ۲ امتیاز جلو بود و پیروز مسابقه و تنها «۲ ثانیه» به پایان مسابقه باقی مانده بود، به خیال اینکه پیروزی اش قطعی شده و میخواست شادی پیروزی کند، میدان مسابقه را رها کرد در حالی که بازی تمام نشده بود ... 🔹 در همین ۲ ثانیه غفلت، حریفش سریعا به اسماعیلی از پشت حمله کرد و فن ۴ امتیازی بر او زد و جای برنده و بازنده را عوض کرد و نماینده کشورمان، بازی برده را در ۲ ثانیه با شکست تمام کرد... 🔹 اسماعیلی فقط در ۲ ثانیه غفلت خود، هم بازی المپیک را از دست داد هم مدال این مسابقات را... 🔹این درس بسیار بزرگی برای ما است که در عین حال که حریف ما ضعیف است و پیروزی ما قطعی است اما تا لحظه آخر نباید مسابقه را به خیال پیروزی قطعی رها کنیم چرا که دشمن از کوچکترین غفلت ما مخصوصاً در لحظات آخر، بهترین استفاده را خواهد کرد و ممکن است نتیجه را در ۲ ثانیه پایانی بازی به نفع عوض کند... 🔹آن هم نه از سر قدرت و برتری اش، بلکه از سر غفلت ما، پس تا لحظه آخر پیروزی، میدان را رها نکنیم 🔻حجت احسان بخش 🇮🇷 @Emam_kh
6.13M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 شهید آیت الله رییسی با وجود کمبودها اما در ذهن مردم به عنوان یک مدیر تلاشگر و دلسوز باقی ماند، اکنون مردم دنبال این هستند تا ببینند کدام کاندیدا شبیه رییسی است... @Emam_kh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
13.36M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 سعید جلیلی از نگاه خواص! خواصِّ همه ی گروهها @Emam_kh
6.63M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
خیلی گناه کردم؛ خجالت می‌کشم نماز بخونم ! @Emam_kh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
دست_تقدیر۱۵ قسمت_پانزدهم رقیه همراه آن مرد عراقی از بین سنگ قبرها می گذشت، کمی جلوتر متوجه رانندهٔ ابومعروف شد که هاج و واج بین مردم دنبال آنها می گشت اما خبر نداشت همین زنی که از کنارش می گذرد ، کسی جز شخص مورد نظرش نیست. چند دقیقه بعد، محیا و پیرزن و به دنبالش رقیه و عباس از قبرستان وادی السلام گذشتند، جلوی در حرم مولا علی پیرزن و محیا ایستاده بودند. رقیه همانطور که دستش را روی سینه گذاشته بود به آقا امیرالمؤمنین سلام داد در حالیکه از کنار محیا می گذشت ، زیر زبانی گفت: اینجا توقف نکنید، اون آقا اولین جایی بخواد بیاد دنبال ما، حرم هست. عباس که متوجه شده بود، وضع این مادر و دختر خطیر است، با گام های بلندی که برمیداشت، از رقیه جلو افتاد و کمی ان سوتر به سمت ماشینی رفت، سوار ماشین شد و درست جلوی پای رقیه ترمز کرد و در همین حال، محیا و پیرزن هم رسیدند و هر سه نفر سوار بر ماشین شدند. ماشین حرکت کرد و رقیه همانطور از شیشه عقب به پشت سرشان نگاه می کرد گفت: خدا عاقبتتون را به خیر کنه، خدا چراغ عمرتون را روشن کنه، الهی همینطور که بر این دوغریب رحم کردید خدا به حالتان رحم و مرحمت داشته باشد. پیرزن که از دعاهای رقیه سر ذوق آمده بود سرش را به عقب برگرداند و از بین صندلی ها نگاهی به رقیه کرد و گفت: اسم من مرضیه است، اهل محل بهم میگن ننه مرضیه، بگو ببینم چی شد که گیر آدم های خدا نشناس افتادی؟ بعدم مال کجا هستی مادر؟ لهجه ات برام نا آشنا هست. رقیه از زیر چشم نگاهی به عباس انداخت انگار روی آن را نداشت در مقابل یک مرد راز زندگی اش را فاش کند پس بریده بریده گفت: د..داستان دارد، قصه اش مفصل هست بعدا سر فرصت مناسب بهتون میگم. ننه مرضیه که زنی دنیا دیده بود و انگار از شرم نگاه رقیه به سرّ درونش پی برده بود، سری تکان داد و‌گفت: باشه مادر، هر وقت دلت خواست بگو، فقط..فقط نگفتی اهل کجا هستی؟! رقیه سرش را پایین انداخت، آب دهانش را قورت داد و گفت: من...من و دخترم از ایران آمده ایم و باید به ایران برویم که... پیرزن با شنیدن نام ایران، نگاهش مهربان تر شد و همانطور اشک در چشمانش حلقه زده بود گفت: یا امام رضا و بعد رویش را به طرف پسرش کرد و گفت: عباس! پسرم ! اینهم نشانه اش...مگر نگفته ام امام رضا من را طلب کرده؟! و تو هی بهانه بیاور...امروز هم که رفتن به زیارت امام رضا را گره زدی به یک نشانه، اینهم نشانه اش مادر، هنوز شک داری؟! و بعد بغضش ترکید و گفت: من سر شفا گرفتن تو نذر کردم... وجود تو و به دنیا آمدن تنها فرزند ننه مرضیه، معجزهٔ حضرت عباس بود و شفایت از آن بیماری مرگ بار معجزهٔ امام رضا...و بعد با دست های چروکش روی دست استخوانی پسرش که دنده را در دست داشت کشید و گفت: نگذار آرزو به دل از دنیا بروم، تو را به جان مولا.... پسر که انگار حالش دست کمی از مادر نداشت، از داخل آینه وسط نگاهی به رقیه که خیره به مادرش بود کرد و گفت: من تسلیمم....اگر امام رضا طلب کرده، چرا من مخالفت کنم؟ و در این هنگام رقیه اشک گوشهٔ چشمش را پاک کرد و گفت: اتفاقا من الان ساکن شهر امام رضایم و با این حرف انگار سوزناک ترین روضه را برای ننه مرضیه خواند، ننه مرضیه با صدای بلند شروع به گریه کرد و رقیه در دل از مولایش علی علیه السلام ممنون بود چرا که به بهترین وجه ممکن میهمان داری کرده بود... ادامه دارد... 📝به قلم:ط_حسینی 🌺🍂🌼🍂🌺🍂🌼