دست_تقدیر۳۲
قسمت_سی_دوم
محیا که انگار دست خودش نبود و بال بال زدن مادرش رقیه را نمیدید، در ماشین را باز کرد.
مهدی که همچون همیشه موزاییک های کف پیاده رو، جولانگاه نگاهش بود، بدون اینکه سرش را بالا بگیرد از کنار محیا گذشت.
محیا آهسته لب زد: مهدی...
مهدی انگار چیزی شنیده باشد، سرعت قدم هایش را کم کرد و محیا بلندتر گفت: آقا مهدی!
مهدی به عقب برگشت، سرش را بالا گرفت، یک لحظه چشمش به صورت محیا با لبخند زیبایی که بر لب داشت افتاد و ناباورانه گفت:س..س..سلام،شمایید؟!
شما کجا بودید؟!
الان اینجا...
در همین حین رقیه از داخل ماشین اشاره کرد که مهدی سوار ماشین شود توی فاصله ای که محیا غرق دیدن مهدی بود، ننه مرضیه عقب اومده بود و محیا باشه ای گفت و به مهدی اشاره کرد تا سوار بشود.
مهدی که هنوز بهتش برده بود، اتومبیل را دور زد و سوار ماشین شد و بعد همانطور که نگاه عجیبی به عباس می کرد، سلام کرد و سرش را به عقب برگرداند و از بین صندلی ها چشمش به رقیه و محیا افتاد و گفت:سلام رقیه خانم، شما اینهمه مدت کجا بودین؟! بعد الان چرا اینجا ایستادین چرا....
رقیه لبخندی زد و گفت: سلام پسرم، همانطور می دونی ما رفتیم زیارت و هم اینکه به اقوام پدری محیا سری بزنیم، دیگه سفرمون طول کشید، این بندگان خدا هم که می بینید از آشناهای ما هستن، به دلایلی که بعدا اگر فرصتش شد براتون می گم، نمی تونیم بریم خونه مون، البته فعلا...
حالا اگر امکان داره یه زحمت دارم براتون...
مهدی سرش را تکان داد و گفت: بفرمایید، زحمت نیست و رحمت هست، فقط اگه میشه خلاصه بگین چرا...
رقیه که می دانست انتهای حرف مهدی به کجا ختم میشه با اشاره به عباس و کل جمع ادامه داد: ما تازه از سفر رسیدیم خیلی خسته ایم، اگه براتون زحمتی نیست برید درخونه ما و آقا رحمان را بیارید اینجا، البته توجه کنید که حواستون به دور و برتون باشه، مراقب باشید کسی تعقیبتون نکنه و بعد که آقا رحمان رفت، همه چی را براتون می گم.
مهدی چشمی گفت: سرش را بالا گرفت و می خواست حرفی بزنه که نگاهش در نگاه محیا گره خورد و انگار ضربان قلبش بالا رفت و یادش رفت که چی می خواست بگوید و با حالتی دست پاچه از ماشین پیاده شد.
بعد از گذشت دقایقی، مهدی و آقا رحمان نزدیک اتومبیل شدند.
مهدی توی پیاده رو ایستاد و آقا رحمن جلوی ماشین نشست.
مهدی که نمی دانست داخل ماشین چه صحبت هایی میشه، همانطور که یکی از پاهایش را به دیوار پشت سرش تکیه داده بود، بی توجه به رفت و آمد در اطرافش، به ماشین خیره شده بود، گویی دوباره عشق آتشین یک سال پیش، گُر گرفته بود، دوباره بی تاب شده بود، مهدی فکر می کرد توانسته است که محیا را فراموش کند و البته این از تلقینات مادرش اقدس بود و الان که محیا را دیده بود، متوجه شد که فراموشی در کار نبوده، بلکه این آتش کم جان منتظر یه جرقه بوده تا زبانه بکشه و نمی دانست که الان محیا اومده، وقتی خبر آمدنش را به مادرش اقدس بدهد، مادرش چه حالی میشه؟! آخه مدتی بود که اقدس خانم به هر بهانه ای حرف فرزانه دختر خاله اعظم را پیش می آورد و به مهدی فهمانده بود که خودش را برای ازدواج با فرزانه آماده کنه، مهدی غرق در فکر بود، آه کوتاهی کشید و در همین لحظه، آقا رحمن را دید که از ماشین پیاده شد و به دنبالش اون خانم و آقایی که رقیه خانم گفته بود از آشناهاشون هستن، پیاده شدند و به سمت کوچه ای که به خانه محیا منتهی می شد، حرکت کردند.
با رفتن اونا، محیا به مهدی اشاره کرد تا سوار ماشین بشه و اینبار به جای عباس، مهدی آنها را به مقصدی دیگر برساند.
ادامه دارد...
📝به قلم:ط_حسینی
🌺🍂🌼🍂🌺🍂🌼🍂
🔴 ویژگی های منتظران واقعی
🔵 امام کاظم علیه السلام در مورد ویژگی های منتظران واقعی و شیعیان مؤفق در زمان غیبت فرمودند:
🌕 طوبی لِشیعَتِنَا، المتَمَسِّکینَ بِحَبلِنا فی غیبَه قائِمِنَا، الثّابِتینَ عَلی مُوالاتِنا وَالبَراءَه مِن أعدائِنا، اولئِک مِنّا ونَحنُ مِنهُم، قَد رَضوا بِنا أئِمَّه، ورَضینا بِهِم شیعَه، فطوبی لَهم، ثُمَّ طوبی لَهُم، وهُم وَاللَّهِ مَعَنا فی دَرَجاتِنا یومَ القیامَه
🔹 خوشا به حال شیعیان ما، که در زمان غیبت قائم ما(عج) به رشته ولایت ما چنگ می زنند و بر موالات ما ثابت و استوار و در برائت و بیزاری از دشمنان ما پابرجا و محکم می مانند. آن ها از مایند و ما از آن هاییم. آن ها ما را به امامت برگزیده اند و به پیشوایی ما راضی هستند و ما آن ها را به عنوان شیعه خود برگزیده ایم و به عنوان شیعه خویش پسندیده ایم. خوشا به حال آن ها، باز هم خوشا به حال آن ها، به خدا سوگند آن ها در روز قیامت با ما و در کنار ما هستند.
📚 کمالالدین و تمام النعمة، ج ۲ ص ۳۶۱
#میلاد_امام_موسی_کاظم
@Emam_kh
10.62M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
⭕️ علیرضا زاکانی: بعضیها در مناظرات حرف نزدند و فکر کردند بده میشوند!
🔹 ان شاء الله مردم راه #شهید_سعید را ادامه بدهند
#انتخابات
@Emam_kh
واقعا ملت عجیبی داریم...
۸ سال به طور کامل سرویس شدیم، تابستون هر روز برق قطع بود، مسکن تعطیل شد، واکسن وارد نشد ملت بمیرن، همه چیز رو به برجام و FATF گره زدن، همه کارخونه هارو تعطیل کردن ولی بازم یه عده زیادی میخوان به همون وضعیت رای بدن، واقعا چرا؟
مغزم داغ میشه بهش فکر میکنم
🗣 آقای دامپزشک
#نه_به_دولت_سوم_روحانی
🇮🇷 @Emam_kh
17.17M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 عملیات وعده صادق مرهون شهید امیرعبداللهیان بود
سردار حاجیزاده:
🔹️عملیات وعده صادق، اگر تبدیل به عملیاتی جهانی در تراز انقلاب و ممتاز شد، مدیون عزیزان ما در وزارت امور خارجه و در راس آنان شهید امیرعبداللهیان بود.
@Emam_kh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 همسر شهید رئیسی: مقام معظم رهبری پدر همۀ ماست و شهید رئیسی فرزند این پدر و برادری برای شما بود.
@Emam_kh