eitaa logo
پیروان امام خامنه ای 🇮🇷
2.2هزار دنبال‌کننده
26هزار عکس
17.1هزار ویدیو
14 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
❤️ وچهل وچهار دوازده ثانیہ... دوازده خاطــره... دوازده اتــفاق... هر روزش یڪرنگ... هر ثانیہ اش پر شده بود از نـفس هاے پاکت کہ مـرا مهمان با تو بودن کرده بود! چہ زیبـا زندگے من در کنارت زینت بخشیـده شد...! قلمم را روی کاغذ میگذارم و نوشتہ ام را مرور میکنـم...دستـم را زیر چانہ ام میگذارم و خـط بہ خـط را دور میزنم وقتے از آخرین کلمہ هم میگذرم نفس عمیقے میکـشم با حــرف پایانے ام دفـترچہ ام را میبندم و دوباره در قفسہ ام جایش میدهم تابــستان۹۵ از پـشت پنجره بہ حیاط خانمان نگاه میکنم...آفتاب پر نور روے شاخہ هاے درخـت انار حیاطمان برق انداختہ است آب باقے مانده ے توے حوضچہ ے آبی رنگ ڪنار باغچہ امان هم همـــراه شاخہ ها میدرخـشند... آفتاب بہ همہ ے آنها روشنایی میبخـشد!عجـــب مخلوق بخــشنده اے... بہ در سفیـد رنگ حیاطمان خـیره میشوم...هربار کہ از بیــن چارچوبـش میگذرے پشـت همین پنجره ها مدام منتـظر میمانم تا قفـل آهنے اش بچــرخد و تو از پشـت در دوباره وارد خانہ امان شوے! انـتظار خنده داریســت مگر نہ؟! البتہ دیگـر اسمـش را انتظار نمی گذارم خـطابش میکنـم دیوانگے!جـنون! بہ هـر حال کہ تو در این داستان اسـتاد بہ آتش کشیدن لیلی ات شده ای و من هم مجــنونے برای مجنون! * * * * * * _غــــذام ســـــوخت...! مے خنــدے و در را میبندی و وارد اتاق میشـوی هراسان بہ سمـت آشپزخانه میروم و قرمہ سبـزے سوختہ ام را از روے اجاق گاز بر میدارم... آنقـــدر با عجلہ کہ حتے فراموش میکنم دسـتمالے براے برداشتن دیگ بردارم دســتم میسوزد و دیگ از دستم بہ زمین مے افــتد و تمــام خورشت سبزے ام روے سرامیک هاے آشپـزخانه پخـش میشود با صداے جیغ و افتادن غـذا بہ سمت آشـپزخانہ می آیی و میگویی : چیشده؟؟؟؟ با هل قاشقے بر میدارم و خـورشت را از زمین داخل دیگ میریزم دسـتانم قرمز میشوند بہ سمتم میدوے و دسـتم را میگیرے و با نگرانے میپرسے : سـوختے؟ مشغول کارم میشوم قاشق بزرگے میگیرے و مقـدار باقی مانده از غذا را هم از روے زمین داخل ظرفی میریزی و میگویی : تو برو من تمیز میکنم با اعتـراض میگویم : نـــــہ...من تمیز میکنم دیگہ چیہ...برو لباستو عوض کن خودم مرتبش میکنم اخم میکنے و با جدیت میگویی : گفتم نمی خواد _آخہ...تازه...از سرڪار... _مــریم جان بلند شو برو خانومم برو _عہ محــمد...کجـا برم؟ همانطور کہ مشغول پاڪ کردن زمین بودے پاسخ میدهے : برو آماده شو بی پاسـخ با تعجـب بہ چهره ات نگاه می کنم کلافہ میگویی : هنــوز نشستہ اے کہ... از جایم بلند میشوم و مانتو و روسرے ام را میپوشم چادرم را سرم میگذارم و دوباره بہ پیشت می آیم... تمام آشپزخانہ را پاک کرده اے و روے سرامیک هارا دستمـال کشیدے دسـتت را میشورے و بہ سمـت اتاقمان میروے
📛😳📃😢📛 🌹سیاحت_ݟرب 🌸آقانجفی_قوچانی اهالی آنجا که قبلاً مرا دیوانه پنداشته و متعجّبانه نظر می‌کردند، 😳پس از گفتگوی با حبیب، بیدار شده، دور مرا گرفتند و گفتند که: معلوم شد تو دیوانه نیستی، چرا چنینی؟!🤔 گفتم: شما لابد از محبّین اهل بیت پیغمبرید، والّا در اینجا راه و جا نداشتید. و البتّه امام زمان و مهدی موعود را در دنیا می‌شناختید که چشم روشنی پیغمبر و اهل بیت و همه مؤمنین است. ☺️گفتند: ما از رعایا و عشّاق و خاکساران درگاه اوییم. گفتم: «شنیده اید که آواره بیابان‌ها، در صبح و شام، گریان و نالان و در سوز و گداز است؟! 😔 آن هم نه یک سال و نه ده سال، بلکه متجاوز از هزار سال؟!»😭 گفتند: «بلی! ولی کاری از دستمان برنمی آید. گفتم: از دستتان برنمی آید که ترک این عیش و عشرت وخورد و مسرّت نمایید؟!😳🤔 مرده باد عاشقی که به رنگ معشوق خود نباشد! او آن‌طور گرفتار و در فشارِ طول انتظار و شما این طور به چهار بالش عیش و عشرت و راحت و مسرّت متّکی و سوار؛ با این حال، ادعای محبّت نمایید و این اثر محبّت نیست. 🌟«اَحسنُ المَقال ما صَدّقهُ الفِعال؛ بهترین گفتار آن است که اعمال گوینده آن را تصدیق کند.» آن جمعی که هزارها بودند، حال‌شان منقلب شده و رفتند. دیدم خیمه‌ها برچیده و دستگاه‌ها بر هم خورده، همه لباس کهنه پوشیده، با سر و پای برهنه آمدند. گفتم: هی بنازم غیرت‌تان را!👌 حال، رو به بیت المعمور ایستاده، بخوانید: 🌟«أَمَّنْ یجیبُ الْمُضْطَرَّ إِذا دَعاهُ وَ یکشِفُ السُّوءَ!؛ ای کسی که دعای مضطرّ را اجابت می‌کند و گرفتاری را برطرف می‌سازد! .. / سوره نمل،62» به صورت بلند، که بدنها گرم شود و مراد از این مُضطرّ خود امام زمان است. کم کم از طرف حبیب بن مظاهر و هادی، این قضیه در خود وادی السّلام منتشر و شورشی و به‌هم خوردگی پیدا شد و در مجامع اهالی حومه، در موضوع غریبی و بی‌ناصری و شدّت اضطرار و طول انتظار امام زمان (ع) و حسّ انتقام پیداشدن در روحیات آنان، نطق‌های آتشین می‌نمودیم و همچنین در خود وادی السّلام و مجامع، خطابه تشکیل، خطبا به کرسی خطابه رفتند، نطق‌های بلیغ در آن ادا می‌نمودند. 👌کم کم به توسّط خبرهای خدمتگذاران که از اینجا رفتند و این جوش و خروش اهالی و به‌هم خوردگی حالشان، که در مناظر مبادی عالیه و ارواح مکرّمه، به منزله رژه و پرده سینما مشهود بود، مطّلع شدیم که علی بن ابی طالب و حضرت زهرا - اُمّ الائمّه - با ده نفر از اولادهای معصومینشان(علیهم السلام) در رواشدن [این] حاجت، لب به شفاعت گشوده‌اند؛ ولی پیغمبر متعذّر شده بود که هنوز خبیث از طیّب و مؤمن از کافر ممتاز (و شناخته) نشده. 🌟 «لَوْ تَزَیلُوا لَعَذَّبْنَا الَّذینَ کفَرُوا مِنْهُمْ عَذاباً أَلیماً؛ اگر مؤمنان و کفّار از هم جدا می‌شدند، کافران را عذاب دردناکی می‌کردیم./ سوره فتح،25» و همین آیه است که موجب این همه طول انتظار شده است و نعره‌های ما در آن حال به دعا بلند می‌شود:🙏 🌟 «اَللَّهُمَّ فَرِّجْ فَرَجاً عاجِلاً کلَمْحِ الْبَصَرِ أَوْ هُوَ أَقْرَبُ مِنْ ذلِک .. یا مُحَمَّدُ یا عَلِی، یا عَلِی یامُحَمَّدُ، اُنْصُرانی فَأِنَّکما ناصِرای، اِکفِیانی فَإِنَّکما کافِیای؛ خدایا! برای ما فرج و گشایش سریع، همانند چشم بر هم زدنی و حتّی از آن هم زودتر کرَم نما. ای محمّد! ای علی! ای علی! ای محمّد! مرا نصرت دهید، پس بدرستی که شما نصرت دهنده هستید. مرا کفایت کنید پس بدرستی که شما کفایت کننده هستید.»🙏 🍁🍂🍁🍂🍁🍂🍁🍂🍁