🌸🌺🌸🌺🌸🌺🌸🌺🌸
بسم الله الرحمن الرحیم
🌹 آیات ۷۱ و ۷۲ سوره أنعام
🌸 قُلْ أَنَدْعُو مِنْ دُونِ اللَّهِ مَا لَا يَنْفَعُنَا وَلَا يَضُرُّنَا وَنُرَدُّ عَلَىٰٓ أَعْقَابِنَا بَعْدَ إِذْ هَدَانَا اللَّهُ كَالَّذِي اسْتَهْوَتْهُ الشَّيَاطِينُ فِي الْأَرْضِ حَيْرَانَ لَهُٓ أَصْحَابٌ يَدْعُونَهُٓ إِلَى الْهُدَى ائْتِنَا ۗ قُلْ إِنَّ هُدَى اللَّهِ هُوَ الْهُدَىٰ ۖ وَأُمِرْنَا لِنُسْلِمَ لِرَبِّ الْعَالَمِينَ (۷۱) وَأَنْ أَقِيمُوا الصَّلَاةَ وَاتَّقُوهُ ۚ وَهُوَ الَّذِيٓ إِلَيْهِ تُحْشَرُونَ (۷۲)
🍀 ترجمه: بگو: آیا به جای خدا معبودی را بپرستیم كه نه سودی به ما رساند و نه زیانی؟ و ما را پس از آنكه خدا هدایت كرد به فرهنگ و فضای جاهلیّت بازگردانند، مانند كسی كه شیاطین عقلش را ربوده اند و در زمین سرگردان است، در حالی كه برای او یارانی است كه وی را به سوی هدایت دعوت می كنند كه به جانب ما بیا بگو: یقیناً هدایت خدا همان هدایت است، و ما مأموریم كه تسلیم پروردگار جهانیان باشیم (۷۱) و نماز را بر پا دارید و خدا را تقوا پیشه كنید، و او کسی است كه به سویش محشور می شوید (۷۲)
🌸 اين آيات همانند سایر آیات سوره انعام در مکه نازل شده است. در برابر اصرارى كه مشركان براى دعوت مسلمانان به كفر و بت پرستى داشتند به پيامبر «صلّى اللّه عليه و آله» دستور مى دهد كه با يک دليل دندانشكن به آنها پاسخ بدهد «قُلْ أَ نَدْعُوا مِنْ دُونِ اللّهِ ما لا يَنْفَعُنا وَ لا يَضُرُّنا: بگو: آیا به جای خدا معبودی را بپرستیم که نه سودی به ما رساند و نه زیانی؟» اين جمله در حقيقت اشاره به آن است كه معمولاً كارهاى انسان از يكى از دو سرچشمه ناشى مى شود، يا به خاطر جلب منفعت است و يا به خاطر دفع ضرر
🌸 سپس به استدلال ديگرى در برابر مشركان دست مى زند و مى فرماید: «وَ نُرَدُّ عَلى أَعْقابِنا بَعْدَ إِذْ هَدانَا اللّه: و پس از آنکه خدا ما را هدایت کرد به فرهنگ و فضای جاهلیت بازگردانده می شویم» یعنی اگر ما به سوی بت پرستی بازگردیم و پس از هدایت الهی در راه شرک گام نهیم به عقب بازگردانده شده ایم. و بعد با يک مثال، مطلب را روشن تر مى سازد و مى گويد بازگشت از توحيد به شرک «كَالَّذِي اسْتَهْوَتْهُ الشَّياطِينُ فِي الْأَرْضِ حَيْرانَ: مانند کسی است که شیاطین عقلش را ربوده اند و در زمین سرگردان است» شیطان یارانی دارد «لَهُ أَصْحابٌ يَدْعُونَهُ إِلَى الْهُدَى ائْتِنا: در حالی که برای او یارانی است که وی را به سوی هدایت دعوت می کنند که به جانب ما بیا» ولى آن شخص چنان حيران و سرگردان است كه گويى سخنان آنان را نمى شنود و يا قادر بر تصميم گرفتن نيست.
🌸 و سپس به #پيامبر «صلّى اللّه عليه و آله» دستور مى دهد که می فرماید: «قُلْ إِنَّ هُدَى اللّهِ هُوَ الْهُدى وَ أُمِرْنا لِنُسْلِمَ لِرَبِّ الْعالَمِين: بگو: یقینا هدایت خدا همان هدایت است و ما مأموریم که تسلیم پروردگار جهانیان باشیم» اين جمله در حقيقت دليل ديگرى بر نفى مذهب مشركان است زيرا تنها در برابر كسى بايد تسليم شد كه مالک و آفريدگار و مربّى جهان هستى است نه بت ها كه هيچ نقشى در ايجاد و اداره اين جهان ندارند. سپس دنباله دعوت الهى را چنين شرح مى دهد كه، گذشته از توحيد به ما دستور داده شده: «وَ أَنْ أَقِيمُوا الصَّلاةَ وَ اتَّقُوهُ وَ هُوَ الَّذِي إِلَيْهِ تُحْشَرُونَ: و #نماز را برپا دارید و خدا را تقوا پیشه کنید و او کسی است که به سویش محشور می شوید»
🔹 پیام های آیات ۷۱و۷۲ سوره أنعام
شرک، غیر منطقی است.
شرک، مایه سرگردانی و تحیر است.
در برابر انحرافات، باید موضع گیری صریح و مکرر داشت.
تسلیم خدا شدن، مایه ی رشد خود ما هست.
نماز، همراه تقوا کارساز است.
ایمان به معاد و رستاخیز، عامل پیدایش تقوا در انسان است.
آیه🌹 71 ازسوره انعام🌹
قُلْ =بگو
أَ نَدْعُوا =آيا بخوانیم
مِنْ دُونِ =جز
اللَّهِ =الله
ما=چیزی راکه
لا يَنْفَعُنا =نه سود می دهد مارا
وَ لا يَضُرُّنا =ونه زیان می رساند مارا
وَ نُرَدُّ =وبازگردانده شویم
عَلى =بر
أَعْقابِنا=پاشنه هایمان
بَعْدَ=پس از
إِذْ =آنکه
هَدانَا =هدايت کرد مارا
اللَّهُ =الله
كَالَّذِي=مانند کسی که
اسْتَهْوَتْهُ=ازراه به در برده است اورا
الشَّياطِينُ=شیطان ها
فِي =در
الْأَرْضِ=زمین
حَيْرانَ=درحالی که سرگشته است؟
لَهُ =برای او
أَصْحابٌ=یارانی است که
يَدْعُونَهُ=می خوانندش
إِلَى=به سوی
الْهُدَى=هدایت
ائْتِنا =که بیا به سوی ما
قُلْ =بگو
إِنَّ =همانا
اللَّهِ=الله
هُوَ=همان
الْهُدى=هدايت است
وَ أُمِرْنا =وفرمان یافته ایم
لِنُسْلِمَ=که گردن نهیم
لِرَبِّ=برای پروردگار
الْعالَمِينَ=جهانیان
ِآیه 72🌹 ازسوره انعام
6.5M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
✅حضرت آیتالله بهجت قدسسره:
🔹 این احساس لذت در #نماز ، یک سری مقدمات خارج از نماز دارد، و یک سری مقدمات در خود نماز!
⚠️ آن چه پیش از نماز و در خارج از نماز باید مورد ملاحظه باشد و عمل شود این است که:
🔻انسان گناه نکند و قلب را سیاه و دل را تیره نکند.
🔻و معصیت، روح را مکدّر می کند و نورانیّت دل را می برد.
🍃 و در هنگام خود نماز نیز انسان باید زنجیر و سیمی دور خود بکشد تا غیر خدا داخل نشود یعنی فکرش را از غیر خدا منصرف کند.
📚 برگی از دفتر آفتاب، ص۱۳۳
@Emam_kh
❤️مثل_شهدا_زندگی_کنیم
🔹محور همه فعالیت هایش « #نماز » بود.
در سختترین شرایط ، نمازش را اوّل وقت می خواند ، بیشتر هم به «جماعت » و در «مسجد ». دیگران را هم به نماز دعوت می کرد.
🔹یکبار باهم مسجد موسی ابن جعفر رفتیم. نگاه کردم به نماز خواندن ابراهیم، در نماز چشمهایش را می بست!
بعد از نماز گفتم: چرا چشمت رو تو نماز می بندی. مکروهه.
گفت: اگر توی نماز با بستن چشم، توجهت به خدا بیشتر باشد اشکالی ندارد.
بعدها همین مطلب را در رساله احکام خواندم.
#شهید_ابراهیم_هادی
@Emam_kh
⁉️چرا مؤمن پس از #نماز هایش برای فرج امام زمان علیهالسلام دعا نمیکند؟
🔸صاحب «مکیالالمکارم» از قول یکی از زنهای مؤمنه که در عالم رؤیا و در زمان تسلّط کفّار بر این مملکت این خواب را دیده بود، نقل میکند که کسی در آنجا این مطلب را فرموده بود:
🔸«اگر مؤمن همان طور که وقتی خودش مریض یا مقروض یا گرفتاری دیگری دارد برای رفع گرفتاری خود بر دعا کردن مواظبت مینماید، به همان شکل فراق #امام_زمان علیهالسلام باعث غم و ناراحتی او شده و قلبش را شکسته و حالش را پریشان نموده باشد و برای فرج مولایش پس از نمازهایش دعا کند، چنین دعایی در این حالت موجب یکی از آن دو امر میشود:
✔️یا موجب میشود امام زمانش سریعتر ظهور فرماید،
✔️و یا غم و ناراحتی آن مؤمن با برطرف شدن گرفتاریهایش، و نجات از فتنهها مبدّل به خوشحالی میشود.»
📚مطلعالفجر، ص۱۷۹
@Emam_kh
پرسمان_نماز
💓 این روزا خیلی از جووناو حتی بزرگترا دنبال فلسفه احکام میگردن. میخوان ببینن، اگه فلان کاری عبادی رو انجام دادن، چه نتیجه ای رو به دست میارن.
📿 من نمیخوام به طور کلی این کنجکاوی رو زیر سؤال ببرم؛ اما میخوام از یه زاویه متفاوت به این قصه نگاه کنیم.
💓 یکی از دلایلی که جوون امروز هی دنبال فلسفه احکام میره اینه که خدا توی نگاهش بزرگ نشده.
📿 منظورم این نیست که توی حکمت خدا تردید داره، نه، چون خدا توی نگاهش بزرگ نیست، نتیجه عبادت براش مهمه... مهم نیست که خدا گفته نماز بخون، مهم اینه که با نماز به چه نتیجه ای می رسم.
💓 دیسک کمر و گردن نمیگیرم؟ گردش خونم تنظیم میشه؟ چی میشه؟
📿 اگه خدا توی نگاه این جوون بزرگ باشه، بزرگ ترین نتیجه ای که از #نماز و روزه به دنبالش میگرده، انجام دستور خداست.
💓 وقتی یه جوون می پرسه چرا باید روزه بگیرم؟ سه جور میشه بهش جواب داد: یکی این که بگیم: «چون برای صحت و سلامتی خودت مفيده».
📿 این پایین ترین سطح ممکن برای این پاسخه؛ البته حواستون باشه که گفتم، پایین ترین سطح جواب ، نگفتم اشتباهه.
💓 یه جورم اینه که بگیم: «اگه خدا گفته روزه بگیر، حتما یه حکمتی داشته که گفته». سطح این جوابم متوسطه. به تعبیر دیگه، این جواب ، توحیدی تر از جواب قبليه.
📿 یه جوابم اینه که بگیم: «چون خدا گفته روزه بگیر، پس باید به خاطرخدا روزه بگیرم». جواب اصلی اینه.
💓 البته این جوون بعیده جواب سوم رو بفهمه، چون ما اصلا خدا رو این طوری معرفی نکردیم که به قدری برای این جوون عظمت و کبریایی داشته باشه که هیچ جوابی به اندازه جواب «چون خدا گفته» براش قانع کننده نباشه.
📿 الآن به خیلیا بگی من این کارو میکنم به خاطر جلب رضایت مردم، براشون خیلی قابل فهمه و عادی. چرا؟
💓 چون مردم توی نگاهشون بزرگن؛ اما وقتی میگی به خاطر خدا این کار رو انجام میدم ، نمی فهمن. چرا؟ چون خدا توی ذهن و دلشون این قدر بزرگ نیست...
📿 مردم دنبال خدای بزرگ میگردن؛ ولی خدایی که ما داریم معرفی میکنیم و با بندگی خودمون داریم نشونش میدیم، خدای بزرگی نیست. خدای ما کوچیک تر از مردمه.
💓 ماخالقی رو به مردم معرفی کردیم که از مخلوقش پایین تره. البته شاید توی حرف، خدا رو بزرگ معرفی کنیم؛ اما نتیجه تربیتمون، جا گرفتن یه خدای بزرگ توی ذهن و دل مخاطبمون نیست.
📿 برای همینه که دائم دنبال این میگرده که ببینه خدا چرا این حرف رو زده و چرا اون دستور رو داده؟؟؟
📚 خدایی که هست، خدایی که داریم، استاد عباسی ولدی، صفحه ۴۷ تا ۴۹.
@Emam_kh
🌷🕊🕊🌷🇮🇷🌷🕊🕊🌷
💚رمان عاشقانه، جذاب، آموزنده و شهدایی
🤍از_روزی_که_رفتی
❤️ قسمت ۷۱ و ۷۲
رویا با عصبانیت رو برگرداند سمت در:
_من میرم، اما منتظر تماس پدرم باشید!
صدرا: _هستم!
رویا رفت و آیه دست به پهلویش گذاشت. آرام آرام قدم به سمت در برمیداشت که صدایی مانعش شد:
+من شرمندهی شما و حاج آقا شدم، روم سیاه!
صدرا ادامهی حرف مادرش را گرفت:
_به خدا شرمندهام حاجی!
حاج علی: _شرمندهی ما نباش! دختر من برای حق خودش نیومده بود، برای #مظلومیت رها خانم بود که اومد!
حاج علی که با آیهاش رفت، صدرا نگاهش به رها افتاد:
_تو هم وکیل خوبی هستیا! به درد خودت نمیخوری اما اسم آیه خانم که میاد وسط مثل یه ماده شیر میجنگی!
محبوبه خانم: _حتما دکتر خوبی هم هست! برای خودش حرف نمیزنه اما پای دلش که وسط بیاد میتونه قیامت کنه، مثل خاله همدمته!
رها: _شرمنده که صدام بالا رفت، ببخشید!
رها رفت و جوابی به حرفهای زده شده نداد، تایید و تکذیب نکرد، فقط رفت...
" کجا رفتی خاتون؟ دل به صدایی دادم که در پی حقش این و آنسو میرفت! دل به طلبکاریت خوش کرده بودم! دل به طالب من بودنت خوش داشتم! دلم خوش شده بود که پای دلم وسط نیامده از آنم میشوی!
کجا رفتی خاتونم؟چه کرده با دلت این آیه؟ چه کرده که بغضش میشود فریادت؟ چه کرده که اشکش میشود غوغایت؟ چه کرده که مادر میشوی برایش؟ چه کرده این آیهی روزهایت خاتون؟
به من هم بیاموز که سخت درگیر این روزمرگیهایت گشتهام! من درگیر توئم رها..."
رها رفت و نگاه صدرا مات جایی که دقایقی قبل ایستاده بود، ماند!
رها که سر بر بالین نهاد،
بغضش شد اشک و اشکش شد هق هق برای آیهای که تا آمد، شد پشت... شد پناه! برای حرفهای تلخ رویای همسرش اشک ریخت.
رو به آسمان کرد:
" خدا... آیه میگه هرچی شد بگو " #شکر" باشه، منم میگم شکر! "
رها به روزهایی که میتوانست بدتر از امروز باشند اندیشید. به مادرش ....
که شد زن دوم مردی که یک پسر داشت. به کتکهایی که مادرش از خواهرهای شوهرش میخورد!
به رنجهایی که از بد دهنی مادر شوهرش
میکشید.
"مادرم! چه روزهای سختی را گذراندهای! این روزهایت به نگرانی سرنوشت شوم من میگذرد؟ منی که این روزها، آرامتر از تمام روزهای آن خانهی پدریام؟ مردی که سی و پنج سال تو را آزرد. و اشک
مهمان چشمانت شد!"
با صدای اذان چشم گشود.
صدا زدنهای خدا را دوست داشت؛ "حی علی الصلاة" دلش را میبرد. وضو که ساخت و چادر سپیده یادگار آیهاش را که سر کرد،
مردی آرام در اتاقش را باز کرد...
و به نظاره نشست نمازش را.. مردی که نمازهایش به زور، به تعداد انگشتان دستش میرسید. چند روزی بود که صبحهایش را اینگونه آغاز میکرد.
به قنوت که رسید، صدرا دل از کف داده بود برای این عاشقانههای خاموش!
قبل از رها کسی در این خانه نماز خوانده بود؟ به یاد نمیآورد! به یاد نداشت کسی اینگونه عاشق باشد... اینگونه دلبسته باشد!
"رها! تو که برایم نقشی از ریا نیستی؟! تو کارهایت از عشق است! مگرنه؟ تو خوب بودن را خوب بلدی، مگر نه؟ تو رهایم نکن رها... تنهایم! تنهاترم نکن رها!"
رهای این روزهایش دیگر نقش و نقاب دین داری نبود؛ حقیقت آن #چادر بود؛ حقیقت آن #نماز بود! رها، از نقش و رنگهای دروغین رها بود!
قبل از اتمام سلام نمازش رفت...
رفت و رها ندانست، مردی، روزهایش
با نگاه به او، آغاز میکند!
ساعت هفت و نیم صبح که شد،
رها لباس پوشیده، آمادهی رفتن بود. قرار بود که با آیه بروند. قصد خروج که کردند، صدرا صدایش زد:
_صبر کن رها، میرسونمت!
+ممنون، با آیه میرم!
_مگه امروز میان سرکار؟
+آره از امروز میاد. با هم میریم و میایم!
_همون ساعت 2 دیگه؟
رها سری به تایید تکان داد.
_کلا مرکز بعدازظهرا کار نمیکنه؟
+نه بعدازظهرا گروه دیگه کار میکنن! دکتر صدر معتقده زنها باید برای ناهار خونه باشن و کانون #خانواده رو حفظ کنن؛ میگه #فشار_کاری زیاد باعث میشه نتونن خانواده رو کنار هم نگه دارن برای همینه که ما صبحا تا ساعت دو هستیم و شعار ناهار با خانواده رو داریم تحقیقات نشون داده غذا خوردن با خانواده سر یک سفره، باعث میشه بچهها کمتر از خونه فراری بشن و رو به جنس مخالف بیارن. ما هم که ساعتی حق ویزیت میگیریم؛ پنج یا شش تا مراجع در روز داریم؛ البته بیشتر بشه هم روی روحیهی خودمون تاثیر منفی داره... کلا دکتر صدر اعتقادات خاص خودش رو داره، پول درآوردن بعد از حفظ سلامت.
+پس مرد خوبیه
_بیشتر برای ما پدره
دلش حسرتزدهی پدر بود! آنقدر حرفش حسرت داشت که دل صدرا برایش سوخت
"چه در دل داری خاتون؟ تو که پدر داری! من حسرتزدهی دیدار پدرم باید بمانم!"
آیه: _بشین پشت فرمون خانم، من که نمیتونم با این وضع رانندگی کنم!
رها: _آخه با این وضع....
💚ادامه دارد.....
🤍 نویسنده؛ سَنیه منصوری