⚠️این غذا مسموم است❗️
✳️ قَالَ الْحَسَنُ بْنُ عَلِيٍّ:
"عَجَبٌ لِمَنْ يَتَفَكَّرُ فِي مَأْكُولِهِ كَيْفَ لَا يَتَفَكَّرُ فِي مَعْقُولِهِ فَيُجَنِّبُ بَطْنَهُ مَا يُؤْذِيهِ وَ يُودِعُ صَدْرَهُ مَا يُرْدِيهِ". (سفینه البحار، ج5، ص 301)
امام مجتبی علیه السلام: "در شگفتم از کسی که درباره خوردنیها و غذایش فکر میکند و آنچه برایش مضرّ است نمیخورد؛ اما در مورد غذای ذهن و روحش فکر نمیکند و هر مطلب و محتوای مضرّ و آلودهای را وارد سینه و روحش میکند! "
👈 همیشه وقتی وارد فروشگاهی میشویم، یکی از دقت های ما هنگام خرید، تاریخ انقضاء مواد مصرفی است، تا نکند غذای فاسد وارد بدن ما یا عزیزان ما شود.
این حساسیت ها و دغدغه ها کاملا بجا و منطقی بوده و باید در حد بالای آن در جامعه وجود داشته باشد.
👈 فضای مجازی و بعضی پیام رسانها و نیز دسترسی بسیار آسان به فیلترشکن ها، هر لحظه در حال ارائه هزاران محتوای گمراه کننده و خوراک فکری و روحی فاسد و هرزه هستند.
"در حال حاضر، دسترسی به محتوا و خوراک فکری فاسد برای نوجوانان و جوانان بسیار سریعتر و کم هزینه تر از دسترسی به غذای فاسد است! "
❓دو سوال منطقی:
👈 چرا بسیاری از مسئولین امر همان حساسیت و دغدغه ای که در مورد غذای فاسد دارند را درباره خوراک فاسد فضای مجازی ندارند و این فضا یله و رها شده است⁉️
👈 چرا بعضی از صاحبان فکر و رسانه، درباره فضای به شدت مسموم مجازی نگرانی ندارند و مطالبه جدی از مسؤولین نمی کنند⁉️
🔔 "غیرت و عقلانیت" نیاز دائمی جامعه ما !
✍ قلم سبز
@Emam_kh
‼️ ریختن خون بر آستر لباس
🔷 اگر خون روی لباسی كه آستر دارد بريزد و به آستر آن برسد و يا به آستر بريزد و روی لباس هم خونی شود، اگر مجموع خون روی لباس و آستر کمتر از یک بند انگشت باشد، نماز با آن صحیح و اگر بيشتر باشد، نماز باطل است.
📕 منبع: رساله نماز و روزه، مسأله ۷۳
@Emam_kh
بنگرکه شهدا باچه سختی هایی نماز اول وقت رافراموش
نمیکردند
🌹نمازاول_وقت بخوانیم شاید
مشمول رحمت حضرت حق
قرارگیریم 🌸
@Emam_kh
✅پیامبر گرامی اسلام فرمودند:
"بنده ای نیست که به وقت های نماز و جاهای خورشید اهمیت بدهد، مگر اینکه من سه چیز را برای او ضمانت می کنم: 🔶️۱_برطرف شدن گرفتاری ها وناراحتی 🔶️۲_آسایش و خوشی به هنگام مردن
🔶️۳_نجات از آتش .
📚سفینه البحار، ج ۲، ص ۴۲.
@Emam_kh
رمان #بغض_محیا
قسمت صدویکم
از پله ها بالا میرفتم که دیدم او پایین می آید...
با دیدنم مسیرش را به سمت بالا عوض کرد...
بی آنکه نگاهم کند گفت...
- تو اتاقمون منتظرتم...
و قدم تند کرد به سمت اتاق من...
اتاقی که همیشه اتاق من می ماند و هیچ وقت اتاقمون نمیشد...
شانه اي بالا انداختم...
چاره اي جز رفتن به اتاقم نداشتم...
می دانستم اعصابش کشمشی است و وقت لج کردن با او نیست...
تقه اي به در زدم و داخل شدم...
روي تخت نشسته بود و عکسم را داخل دستانش گرفته بود...
و خیره اش شده بود...
اهمیتی هم به بودنم نداد...
چند دقیقه منتظرشدماندم و او هم تغییري در وضعیتش نداد...
اخمی کردم...
- منتظر شمام پسر عمه...
زودتر کارتون رو بگید من کار دارم...
نگاهی به سمتم انداخت...
قاب عکس را با وسواس خاصی سر جایش گذاشت...
همانطور که به سمتم می آمد گفت...
- چکاري مهم تر از شوهرت داري...
پوزخندي زدم به حرفش،که به نظرم مسخره ترین حرف عالم بود...
خیره در چشمانش شدم...
- دقیقااشاره کردید به بی اهمیت ترین موضوع زندگیم...
درست روبه رویم ایستاده بود...
که کمی معذبم کرده بود نگاه خیره اش...
سرم را پایین انداختم...
- از سر راهم برید کنار...
من بی کار نیستم وایسم اینجا با شما بحث کنم آقا...
و همین حین که راهم را کج کردم مچ دستم اسیر دستش شد...
با آرامشی که الان از او بعید بود،صورتش را نزدیک کرد...
- تند داري میري خانوم کوچولو...
به حرمت زن بودنته که با این همه بی احترامی الان سالم جلو روم وایسادي...
خیره ي چشمانش شدم...
میدانستم پایم را از گلیمم فراتر گذاشته بودم...
در مقابل کسی که نام شوهر را برایم یدك میکشید،حداقل در فرهنگ خانواده ي خودم...
تقلا کردم که مچم را آزاد کنم...
محکم تر فشار داد مچم را و لبم را گاز گرفتم تا صداي آخم در نیاید...
از کی تا حاال دایه ي مهربان تراز مادر شدي واسه هووت؟!...
چشمانم گرد شد از وقاحت تمامی که براي به کار بردن این کلمه پیش رویم داشت...
چهره ام خم شد از شدت خشم...
- حرفی ندارم براي شما که فکرنکنم درکی از انسانیت داشته باشید...
با این حرفم حلقه دستش که مچم را اسیر کرده بود شل شد...
دستم را با شتاب کشیدم...
- بفرمایید بیرون می خوام لباس عوض کنم...
چشمانش به سرخی میزد...
نمی دانم این سر جنگ داشتن با مردي که با تمام وجودش شکست خورده بود چند ساعت پیش...
انسانی بود براي منی که ازانسانیت دم میزدم...
یا نه...
نفس عمیقی گرفت...
انگار می خواست هر طور شده آرامشش را در مقابلم حفظ کند...
- ببین منو...
بدون اجازه ي من تو پاتو از در این اتاقم نمی تونی بیرون بزاري،چه برسه بري واسه انتخاب رشته...
میفهمی که...
چشم ریز کردم...
- تهدید می کنید منو؟!...
خندید وبه همان دستی که دستم را اسیر کرده بود خیره شد...
نه فقط دارم به اطالاعات عمومیت اضافه می کنم...
سري تکان دادم...
- به جاي بحث کردن با من،برید به همسر مریض حالتون برسید آقاي تازه داماد...
با حرفم چشمان رنگ خون شد انگار...
رگ گردنش هم حتی از فاصله ي چند متري مشخص بود...
- خوشحالی نه؟!...
- نه براي هدي،اما قطعا خوشحالم...
چشمانش سرخ بود...
عجیب سرخ بود...
انگار اشک همان دم پلکش بود...
- به من دم از انسانیت میزنی؟!...
خانم مهندس آینده؟...
و حس کردم این جمله اش را با تمسخر گفت...
- تویی که میدونی دیشب تا الان به من چی گذشته و این جوري زخم میزنی...
همان قاب عکس را برداشت و به دیوار کوبید...
- لعنتی من که به خواسته تو همه کار کردم...
تو که میدونستی همه چیو جلو اومدي...
تو که میدونستی و بازم زنم شدي...
دیگه چه مرگته؟!...
ادامه دارد...
💖 🧚♀●◐○❀
✨ بسم الله الرحمن الرحیم✨
🌹 شرح #حکمت31 ( 10 )
🔷 ارکان شک
🔻در ادامه حکمت ۳۱ نهج البلاغه و در باب ارکان کفر، امیرالمؤمنین (علیه السلام) رابطه بین تعمّق بی جا، تنازع، زَیغ و شقاق را اینگونه بیان می فرمایند: کسی که بی جا کنجکاوی کند، هرگز به سمت حق برنمی گردد و کسی که نزاعش به خاطر جهل زیاد باشد، کوری او از دیدن حقیقت طولانی خواهد شد و ادامه خواهد یافت و کسی که قلبش از حق به ضلالت برگردد، نزد او نیکی زشت دیده میشود و زشتی، نیکی و زیبایی و در مستی ضلالت باقی می ماند و کسی که با حق درآمیزد، تمام راههای حقیقت بر او بسته می شود و امر او مشکل خواهد شد و راه خروجش از ضلالت و کفر بسیار تنگ خواهد بود.
🔻 بعد از این امیرالمؤمنین (علیه السلام) قصّه "شک" را بیان می کنند. همین که شک را در مقابل ایمان و هم عرض کفر قرار می دهند، نکته بسیار بسیار مهمی است؛ چون در شک دو مرحله داریم:
1⃣ شکی که مقدّمه یقین می شود.
2⃣ شکی که منجر به کفر می شود.
به قول استاد شهید مرتضی مطهری، شک معبر خوبی هست، اما مقرّ خوبی نیست. یعنی اگر شک باعث بشود که انسان سؤال خودش را از مسیر درست و منابع درست تحقیق کند و به حق برسد، معبر خوبی است برای رسیدن به یقین. اما اگر در شک بماند و جستجو نکند و این شک را به نااهل عرضه بکند، شک به شبهه و کم کم به انکار و کفر منجر میذشود.
🔻 لذا حضرت علی (علیه السلام) در این حکمت می فرمایند: شک هم بر چهار شعبه است؛ یعنی شک هم به این سادگیها نیست که انسان بگوید خوب یک نوع سوال است فقط، نه! شک هم برای خودش ارکانی دارد که باید این ارکان را بشناسیم و در مقابلش علاج داشته باشیم.
🔰 شک چهار بخش دارد:
1⃣ جدال در گفتار
2⃣ ترسیدن
3⃣ دو دل بودن
4⃣ تسلیم حوادث روزگار شدن
بعد می فرمایند: پس آنکس که جدال و نزاع را عادت خود قرار دهد، از تاریکی شبهات بیرون نخواهد آمد و آنکس که از هر چیزی بترسد، همواره در حال عقب گرد است و آنکس که در تردید و دودلی بماند، زیر پای شیطان کوبیده خواهد شد و آنکس که تسلیم حوادث شود و به تباهی دنیا و آخرت گردن نهد، هر دو جهان را از کف خواهد داد.
🔻همانطور که ملاحظه می فرمایید، اینجا منظور آن شکی که برای هر انسانی و حتی هر محقّقی پیش می آید نیست، منظور آن شکی است که یا صاحبش نسبت به آن لجاجت دارد یا برای برون رفت از آن تلاش نمی کند، یا تلاشش از مسیر درست و منطقی نیست لذا به حق نمی رسد و به تعابیری که امیرالمؤمنین (علیه السلام) فرمودند مبتلا می شود.
🎙 حجت الاسلام مهدوی ارفع
7.64M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💠 سردار دلها، شهید حاج قاسم #سلیمانی:
اینطور نباشد که بر محفوظ بودن دختر خودمون حریص باشیم اما نسبت به ولنگاری جامعه بهعنوان مسئول بیتوجه باشیم‼️
🔶🔹 پینوشت
خدا میداند کسانی که بهنام مسئول، این وضعیت ولنگار، فاسد، بدون کنترل محتوایی و اخلاقی و امنیتی را در #فضای_سایبر رقم زدهاند و تمام دغدغهشان شده فقط و فقط اشراف روز افزون بر اطلاعات موجود در این فضا، چه وضعیتی در برزخ و قیامت خواهند داشت!
1⃣ مسئول فرهنگی که از فرهنگ، فقط تعداد صفرهای جلوی رقم بودجه برایش مهم است؛
2⃣ مسئول سیاسی که فقط با محافظهکاری بهدنبال حفظ جایگاه خودش است
3⃣ مسئول امنیتی که فقط دغدغهی ت.م دیجیتال برای جامعه را دارد؛
👇👇👇👇
از قیامت نمیترسید⁉️
👆👆👆👆
با این وضع فضای سایبر فاسد و ولنگاری که به تعبیر قرآن کریم «حرث و نسل در حال سوختن است» امکان ندارد بتوانید پاسخگوی خدا، دین و ولایت در قیامت باشید
✍️مهندس شکوهیانراد
@Emam_kh
7.8M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
روضهخوانی تکاندهنده و قدیمی رهبر انقلاب در مصیبت حضرت امالبنین (سلام الله)
🏴 انتشار بهمناسبت سالروز وفات حضرت امالبنین
@Emam_kh