eitaa logo
پیروان امام خامنه ای 🇮🇷
2.1هزار دنبال‌کننده
26.5هزار عکس
17.6هزار ویدیو
14 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
10.56M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🚨مطالبه صریح حاج قاسم نسبت به ائمه جماعات... پ.ن: اگر قصد ما حفظ جامعه است باید مسجد محله را به چشم یک قرارگاه ببینیم. با این نگاه، محدوده آن مسجد دیگر ۲۰۰ متر مربع نمی شود، بلکه ۱۰ کیلومتر و چه بسا بیشتر می شود. امام جماعت باید مسئولیت خود را یک کار تمام وقت ببیند ... نگذاریم حرف فرمانده زمین زمین بماند.... @Emam_kh
🔴در مجمع عمومی سازمان ملل برای تعیین «دسترسی به غذا» به عنوان «یک حق بشری» رای‌گیری شده؛ فقط دو مخالف داشته: ایالات متحده و رژیم صهیونیستی. آمریکا و اسرائیل، دشمن ایران نیستند؛ دشمن بشریت هستند. امروز تقریبا ۴۰ درصد از جمعیت انسان ها یعنی حدود سه میلیارد نفر نمی توانند یک رژیم غذایی مناسب داشته باشند. گرسنگی درحال افزایش است. تاثیر اقتصادی ویروس کرونا یک وضعیت بد را بدتر کرده است. این همه گیری دسترسی ۱۴۰ میلیون نفر را به غذا با مشکل مواجه ساخته است. ۴۱ میلیون نفر در ۴۳ کشور جهان یک قدم با قحطی فاصله دارند پیش‌تر بانک جهانی هشدار داده بود که حدود ۷۰ درصد از جمعیت ۳۰ میلیونی یمن با کمبود شدید مواد غذایی مواجهند و در خطر گرسنگی قرار دارند. @Emam_kh
‼️ نماز در اتوبوس 🔷 س ۵۷۴۳: بعضی از رانندگان اتوبوس های مسافربری که بین شهرها رانندگی می کنند، به نماز مسافران اهمیتی نمی دهند و به تقاضای آنان برای توقف اتوبوس جهت ادای نماز، توجهی نمی کنند، لذا گاهی نماز مسافرین قضا می شود. وظیفه رانندگان اتوبوس ها در این باره چیست؟ مسافران نسبت به نمازشان چه وظیفه ای دارند؟ ✅ ج: بر مسافران واجب است که در صورت خوف از فوت وقت نماز، از راننده بخواهند که اتوبوس را در مکان مناسبی متوقف نماید؛ بر راننده اجابت درخواست آنان واجب است؛ اگر به علت عذر مقبول و یا بدون دلیل از توقف اتوبوس خودداری کند، در این صورت تکلیف مسافران اگر خوف فوت وقت داشته باشند این است که نماز را در اتوبوس در همان حال حرکت بخوانند و تا آن جا که امکان دارد جهت قبله، قیام، رکوع و سجود را رعایت کنند. @Emam_kh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴دولت روحانی دانشمندانی که ویروس استاکس نت را خنثی کردند اخراج کرد آن هم به این شیوه وقیح! نخبه کشی کدام است تمدید نشدن قرارداد یک استاد بی انضباط و سیاسی یه اخراج نابغه‌ای که سقف فناوری در جهان را جابه‌جا کرده؟ ✍️ حسن صادقی‌نژاد @Emam_kh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🔆 فلسفه وجـــــودی آخــــونــــدهـــــا چیه❓ ✍️ توی یکی از پیج های معاند اینستاگرام نوشته بودن هر شغلی یه سری منفعت هایی داره، مثلا: پزشک ها، کارگرها، کشاورزها و... اگه نباشن یه خللی به جامعه وارد میشه اما این آخوندها بود و نبودشون چه فرقی میکنه❓ 👌 منم رفتم قسمت کامنت ها(نظرات) دیدم دارن داغ بحث می کنن. گفتم آقایون و خانوم ها الکی به هم روحیه ندید! 👈 اگه این آخوندها نبودن که الان باید سوپ لاک پشت و خفاش و کباب قورباغه و میمون و سگ میل می کردید!! ... 👈 علم پزشکی که الان دارید؛ ثمرات زحمت های آخوند ابوعلی سیناست.👏🏻👏🏻👏🏻 👈 الکلی که روزانه چندبار استفاده می کنی تا کرونا نگیری ثمرات تلاش آخوند شیمی دان زکریای رازی بود.👏🏻👏🏻👏🏻 👈 ریاضی دان و جغرافی دانتون هم آخوند خوارزمی بود.👏🏻👏🏻👏🏻 👈 فیلسوف و ستاره شناس و معمارتون هم آخوند خواجه نصیرالدین طوسی بود.👏🏻👏🏻 👈🏻 بزرگترین مهندس تون ، مهندس زیباترین بناهای اصفهان مثل خیابان چهارباغ اصفهان و... روز مهندس تون هم که بنام آخوند شیخ بهایی هست.👏🏻👏🏻👏🏻 👈 شعرای بنامتون هم آخوند حافظ و سعدی و فردوسی و...بود👏🏻 شریعتی جامعه شناس که در سوربن فرانسه درس خونده مگه نگفت: در افتخار روحانیت همین بس که در زیر قراردادهای ننگین استعماری در طول تاریخ امضای حتی یک روحانی یافت نمی شود👏🏻👏🏻👏🏻 و همه قراردادهای ننگین استعماری متعلق به فرنگ رفته ها و غرب زده هاست.👌🏻👌🏻👌🏻 🔷و خلاصه آنکه نوشتم؛ اگه الان هم می بینید امثال آمریکا و کشورهای مزدور منطقه کشورمون رو خلوتگاه شون نکردن و دارن از کشور ما با تمام مشکلاتی که داریم حساب می برن، بخاطره اینه که شخص اول مملکت یک آخوند با غیرته، جالبه که خود اونا مکرراً از هوشش تعریف و حتی مخفیانه براش نامه مینویسن😄 ✍️ آره داداش، اونا فهمیدن نقاط قوت شما کجاهاست و همون جاهارو میزنن، اما شما...‼️ به اینجا که رسیدم دیدم هرچی نوشته بودم پرید! همه روحذف کرد🤔😳😄 اَللّهُــــمَّ_عَجـِّــل_لِوَلیِّــــکَ_الفَـــــرَج🎋
حجت‌الاسلام‌قرائتی: وقتی پلیـس ‌به‌ شما میگه‌ لطفا‌ گـواهینامه! شما اگه‌ پاسپورت , شناسنامه, کارت‌ ملی یا حتی کارت‌ نمایندگی مجلس‌ رو هم ‌نشون بدی ‌بازم‌میگه‌ گواهینامه...! وقتی‌اون‌دنیاگفتن‌نماز؛ هرچی دم‌ از انسانیت,معرفتو... بزنی بهت ‌میگن‌ همه ‌اینها خوبه ‌شما اصل‌کاری رو نشون‌ بده... نماز ...🌱👑 اَللّهُــــمَّ_عَجـِّــل_لِوَلیِّــــکَ_الفَـــــرَج🎋
⭕️ ‏نماز حاج قاسم در کاخ کرملین.... 🔻نماز حاج قاسم در کاخ کرملین الان در قالب یک کتاب به عنوان یک الگو در دست بچه های آمریکای لاتین است. 👈شاید صحنه ها برای من شما ساده و عادی باشد اما همه اینها برای گروهی دیگر انسان ساز و تربیت کننده اند. @Emam_kh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
رمان قسمت صدودوازدهم من حتی میترسیدم از کسی حال هدي را بپرسم... و بد تعبیرش کنند... پس بایدبه قول مینا زیپ دهانم را میکشیدم و سرجایم می نشستم...طبق معمول در اتاق تنهایی هایم بودم... عکس هاي عروس ام را وارسی میکردم... عکسی را بیرون کشیدم... که امیر عباس دستش را دور کمرم حلقه کرده بود و با لبخند به دوربین خیره... به چهره اش خیره شده آنقدر عمیق... آنطور که دلم میخواست همیشه به صورتش خیره شوم... و هیچ وقت نتوانستم... تک تک اعضاي چهره اش را وارسی کردم... بینی... لب... همان لبهاي سردي که بارها و بارها بوسیده بودم... و به قول خودش بوسه هاي اجباري... با یادآوري تلخ ترین هاي زندگیم... اشکم چکید... دلم میخواست خودم را در آغوش بگیرم... و زار بزنم به حال این عشق یه طرفه... به حال خودم... به حال تنهایی هایم... زار بزنم به یاد نبودنش... ندیدن هایش... چقدر شیرین بود توجه کردنش... همان توجه هایی که به قول خودش از سر اجبار بود... قلبم را سنگ کرده بود اما نمی دانم چراباز هم برایش می تپید... من با دیدن جوانمردي اش در حق دیگري هم چشمه ي عشقم برایش می جوشید... لعنت به من... لعنت به این عشق لعنتی... تقه اي به در خورد... و در باز شد بی هیچ فاصله اي... باورم نمی شد دوباره میبینمش... در همین اتاق بعد از یک ماه و اندي... میخواستم با چشمانم تمام در راببلعم... آنقدر نگاهش کنم... تا براي دل تنگی هایم ذخیره باشد... او هم انگار... نمی دانم چرا خیره نگاهم شده بود... بی هیچ حرفی من زودتر دست وپایم را جمع کردم... خیلی آرام گفتم... - سلام... ابرویی بالا انداخت... انگار چشمانش برق زد... - سلام... سوالی نگاهش کردم... - خوبی؟!... موهایم را که طبق معمول اطرافم پخش بود را پشت گوش بردم... - ممنونم... ونگاهم خشک شد به چند تار سفید کنار شقیقه اش... و ته ریش زیبایش که حالا نا مرتب شده بود... یعنی اینقدر اذیت شده بود؟!... تارهاي سفید؟!... دستم را گرفت... در حالی که تمام وجودم آغوشش را میطلبید... لبم را گاز گرفتم... لعنت به من که اینقدر سستم... لعنتی عشق تو مرا به تباهی میکشاند... به چشمانم خیره شد... ته نگاهش انگار میخندید... - اگه میدونستم چند روز نباشم دوباره نگاهت مهربون میشه زودتر میرفتم... بی اختیار خندیدم... به بهانه حرفش اما از ته دل خندیدم به بودنش... به قلب نا آرامم... روي تخت نشست و منهم که دستم در دستش بود را مجبورکرد به نشاندن... نمی دانم چرا قلبم کوبشش بی امان شده بود... دوباره انگار همان محیاي احمق و عاشق شده بودم... و هرچه درونم فریاد میزد ضربه هایی که از مرد رو به رو خورده... باز هم چشمانم حرصی پی چشمانش بود... آنقدر درنگاه هم خیره شدیم... که من با خجالت سرم را پایین انداختم... بالاخره زبان باز کرد... - اومدم حرف بزنم محیا... سري تکان دادم... - گوش میکنم... و منتظر شدم دستم را رها کند... اما انگار محکمتر دستم را فشرد... ادامه دارد... 💖 🧚‍♀●◐○❀