eitaa logo
پیروان امام خامنه ای 🇮🇷
2.1هزار دنبال‌کننده
26.2هزار عکس
17.4هزار ویدیو
14 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
‏مؤمن باید همیشه زیرک و زرنگ باشد و از هر راهی که می‌تواند برای خود حسنات کسب کند و ثواب جمع‌آوری نماید و خداوند نیز آن‌قدر بزرگوار است که فرمود: اگر شما قصد کار خوب را کنید، ولی آن را انجام ندهید، برای شما ثواب در نظر می‌گیرم. "آیت الله علوی گرگانی (ره)" @Emam_kh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
13.25M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📹 🌹شهید حاج قاسم سلیمانی: 🌷 اگر همه‌ی خراسان را بریزید و بخواهید دانه‌شمار کنید. شخصیتی برجسته‌تر از ، نه دیروز نه امروز و نه فردا پیدا نمی‌کنید. چرا؟! چون شوشتری‌ را هیئت رئیسه‌ی استان خراسان به جنگ معرفی نکرد. از پشت صحنه سفارش استاندار و امام جمعه و شخصیت‌ها نبود. اینها فرماندهان سفارشی نبودند‌. اینها در آتش انتخاب شدند، در کوره‌ی آتش. 🇮🇷 @Emam_kh
‼️ شک در وضو پس از نماز 🔷 س ۵۸۰۸: اگر کسی بعد از نماز شک کند که وضو گرفته یا نه، وظیفه او چیست؟ ✅ ج: نماز خوانده شده صحیح است ولی باید برای نماز های بعدی وضو بگیرد. 📕 منبع: khamenei.ir @Emam_kh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌹پنجشنبه است ثانیه هایمان بوی دلتنگی میدهد چه مهمانان ساکتی هستند رفتگان نه بدستی ظرفی آلوده میکنند نه به حرفی دلی را تنها به فاتحه قانعند شادی روح تمام اموات و 🍃🌼 اَللّهُمَّ اغفِر لِلمُومِنینَ وَ المُومِنَاتِ وَ المُسلِمینَ وَ المُسلِمَاتِ اَلاَحیَاءِ مِنهُم وَ الاَموَاتِ ، تَابِع بَینَنَا وَ بَینَهُم بِالخَیراتِ اِنَّکَ مُجیبُ الدَعَوَاتِ اِنَّکَ غافِرَ الذَنبِ وَ الخَطیئَاتِ وَ اِنَّکَ عَلَی کُلِّ شَیءٍ قَدیرٌ بِحُرمَةِ الفَاتِحةِ مَعَ الصَّلَوَاتِ 🌼🍃 💔فاتحه کبیره بسته هدیه اموات💔 💫1 مرتبه سوره حمد 💫1مرتبه سوره توحید 💫1مرتبه سوره ناس 💫1مرتبه سوره فلق 💫1مرتبه سوره کافرون 💫7مرتبه سوره قدر 💫3مرتبه آیه الکرسی ✨شادی روحشان صلوات✨ 🌹اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم🌹 @Emam_kh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🔰 رهبر انقلاب: عید نیمه‌ی شعبان، روز شکوفایی آرزوهای همه‌ی بشریّت در طول تاریخ است. ۱۴۰۰/۱۲/۱۹ 🇮🇷 @Emam_kh
رمان قسمت صدوشصتوپنجم حتی با من کلامی صحبت نکردند... آنوقت مینا و سوگند در ذهنشان چه چیزهایی که پرورش نمی دهند... آنوقت مینا و سوگند در ذهنشان چه چیزهایی که پرورش نمی دهند... - اوي با توام محیا... چند روزه چته همش میري تو هپروت... نگاهش رنگ شیطنت گرفت... - نکنه توام با استاد آره کلک... تیز نگاهش کردم... - چرت نگو سوگند... استاد مرد محترمیه... - وا مگه من گفتم نامحترمه... بابا بیچاره قصدش خیره... پوفی کشیدم... کلافه شده بودم... از اینکه حتی ثانیه اي نامم کنارکسی جز او که باید باشد... بیاید... - پاشو بریم سرکلاس اینقدر چند پرند نباف... انتهاي ساندویچ را در دهانش چپاند... و با دهان پر گفت... بریم... و خودش را تکاند... سري به نشانه ي تاسف برایش تکان دادم... و جلوتر از او راه افتادم... تا فرداي همان روز با خودم و ذهنم و تمام احساسم در گیر بودم... در گیر رفتن یا نرفتن... با خودم درون ذهنم جنگ داشتم... نگاهی به ساعت کردم شش بود... و یک ساعت مانده بود تا قرار با مینا... ایندفعه من میرفتم دنبالش تا به بهانه ي ماشین نداشتنم مرا لای منگنه نگذارد... حالاکه نزدیک شده بیشتر پشیمان میشدم از قبول کردن... اصلا نمی خواستم امشب را... لب فشردم و کالفه نگاهی به لباس هاي داخل کمد انداختم... موبایلم زنگ خورد و نام مینا رویش چشمک زد... تماس را برقرار کردم... - سلام محیا،خوبی؟!... - فدات جانم؟!... - قرار شد بریم درکه یکم بریم بالا... لباس مناسب بپوش میدونی سرده اونجا خیلی... باشه اي گفتم... حالا کارم راحت تر شده بود ..پالتوي مشکی رنگم را به تن کردم و شال و بوت اسپرت مشکی را هم کنارش گذاشتم... درکه میرفتم و مجبور بودم چادرم را در بیاورم... می خواستم باز هم احساس ناراحتی نکنم... وقت زیادي نداشتم و به رژ کمرنگی بسنده کردم... لباس هایم را پوشیدم و چادرم را روي سرم انداختم و از در بیرون رفتم... به مادر خبر دادم و به سمت حیاط رفتم... هنوز دستم روي دستگیره در نرفته بود که در باز شد... و قامت امیرعباس را دیدم پشت در... لحظه اي چشم در چشم هم شدیم... سریع نگاه گرفتم و به پایین خیره شدم... زیر لب سلامی دادم و کنار رفتم تا داخل بیاید... و متعجب از زود آمدنش بودم... - علیک سلام. هنوز نگاه سنگینش را روي خودم حس میکردم... با اجازه اي گفتم... خواستم از در بیرون برودم... بی آنکه مانعم شود پرسید... - جایی میري؟!... نگاهش کردم... لعنتی هنوز خیره ام بود... - بله، با مینا میریم درکه... اخم در هم کشید... - دیروقته نرید بالا زود بیاین... و اشاره اي به چادرم کرد... - با چادر سخته بالا رفتن... یه روز خودم میبرتون ... یه چیزي بخورید باهم زود برگرد... میام دنبالت... معذب گفتم... - نه ماشین میبرم... سري تکان داد... - خداحافظ... از در بیرون آمدم و نفسم را بیرون دادم... از وقتی طلاق گرفته بود رابطمون انگار محدود تر... ادامه دارد... 💖 🧚‍♀●◐○❀
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
╭❁━═━⊰✼❆🍃🌹🍃❆✼⊱━═━❁╮ ✨بسم الله الرحمن الرحیم ✨ 🌹شرح ( 10 ) 🔹 معیار صداقت و شجاعت و عفّت 🔰 در ادامه حکمت ۴۷ می فرمایند : « وَ عِفَّتُهُ عَلَى قَدْرِ غَيْرَتِهِ » " عفّت هر انسانی اندازه غیرت اوست. " برای فهم این حکمت ابتدا باید مفهوم و ارزش عفّت در نهج البلاغه و سپس مسأله غیرت در نهج‌البلاغه را بررسی کنیم. 🔻 عفّت یعنی نیرویی درونی که در شرایط فشار ناشی از نیازهای غریزی، مانند گرسنگی و نیاز جنسی، مانع خروج انسان از مرز شریعت و حدود الهی و آلوده شدن به گناه و ذلّت و بی آبرویی می شود. مولا علی (علیه السلام) درباره ارزش، آثار و فلسفه عفّت، در نهج‌البلاغه این نکات را بیان می کنند: 🔸 ۱. در حکمت ۴۷۴ نهج‌ البلاغه می‌فرمایند: " اجر مجاهد شهید در راه خدا، بیشتر از کسی که قدرت بر گناه دارد ولی عفّت به خرج می دهد، نیست. " 🔻 در حدیث نبوی مشهوری هم داریم که: « مَنْ عَشِقَ و کَتَمَ و عَفوَ ثُم ماتَ ، ماتَ شهیدا » " کسی که عاشق شود و کتمان کند و عفّت به خرج بدهد و از سوز این عفّت و خود نگهداری عشق بمیرد، شهید مرده است. " 🔸 ۲. نکته دوم : یکی از راه های یاری امام در نامه ۴۵، عفّت شمرده شده است؛ 🔻 حضرت در نامه ۴۵ خطاب به فرماندار بصره ؛ عثمان بن حُنیف، نوشته اند: « ولکن أَعِينُونِي بِوَرَعٍ وَ اجْتِهَادٍ وَ عِفَّةٍ وَ سَدَادٍ » . 🔸 ۳. نکته سوم این است که عفّت یکی از برترین صفات متّقین است ، که در خطبه ۱۹۳ فرمود: « أنْفُسُهُم عَفیفَه » 🔸 ۴. نکته چهارم این است که ، در نامه ۳۱ حضرت خطاب به فرزند عزیزشان می نویسند: « وَ الحِرفَةُ مَعَ العِفَّةِ خَيرٌ مِنَ الغِنى مَعَ الفُجورِ » "انسان کار کند با عفّت و پاکدامنی و بی نیاز بشود از دست دراز کردن پیش دیگران، شرف دارد و بهتر است از اینکه ثروتمند باشد با فسق و فجور. " 🎙حجت الاسلام مهدوی ارفع