مؤمن باید همیشه زیرک و زرنگ باشد و از هر راهی که میتواند برای خود حسنات کسب کند و ثواب جمعآوری نماید و خداوند نیز آنقدر بزرگوار است که فرمود: اگر شما قصد کار خوب را کنید، ولی آن را انجام ندهید، برای شما ثواب در نظر میگیرم.
"آیت الله علوی گرگانی (ره)"
@Emam_kh
13.25M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📹 🌹شهید حاج قاسم سلیمانی:
🌷 اگر همهی خراسان را بریزید و بخواهید دانهشمار کنید. شخصیتی برجستهتر از #شهید_شوشتری، نه دیروز نه امروز و نه فردا پیدا نمیکنید. چرا؟! چون شوشتری را هیئت رئیسهی استان خراسان به جنگ معرفی نکرد. از پشت صحنه سفارش استاندار و امام جمعه و شخصیتها نبود. اینها فرماندهان سفارشی نبودند. اینها در آتش انتخاب شدند، در کورهی آتش.
🇮🇷 @Emam_kh
‼️ شک در وضو پس از نماز
🔷 س ۵۸۰۸: اگر کسی بعد از نماز شک کند که وضو گرفته یا نه، وظیفه او چیست؟
✅ ج: نماز خوانده شده صحیح است ولی باید برای نماز های بعدی وضو بگیرد.
📕 منبع: khamenei.ir
@Emam_kh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌹پنجشنبه است
ثانیه هایمان بوی
دلتنگی میدهد
چه مهمانان ساکتی
هستند رفتگان
نه بدستی
ظرفی آلوده میکنند
نه به حرفی دلی را
تنها به فاتحه قانعند
شادی روح تمام
اموات #فاتحه و #صلوات
🍃🌼 اَللّهُمَّ اغفِر لِلمُومِنینَ وَ المُومِنَاتِ وَ المُسلِمینَ وَ المُسلِمَاتِ اَلاَحیَاءِ مِنهُم وَ الاَموَاتِ ، تَابِع بَینَنَا وَ بَینَهُم بِالخَیراتِ اِنَّکَ مُجیبُ الدَعَوَاتِ اِنَّکَ غافِرَ الذَنبِ وَ الخَطیئَاتِ وَ اِنَّکَ عَلَی کُلِّ شَیءٍ قَدیرٌ بِحُرمَةِ الفَاتِحةِ مَعَ الصَّلَوَاتِ 🌼🍃
💔فاتحه کبیره بسته هدیه اموات💔
💫1 مرتبه سوره حمد
💫1مرتبه سوره توحید
💫1مرتبه سوره ناس
💫1مرتبه سوره فلق
💫1مرتبه سوره کافرون
💫7مرتبه سوره قدر
💫3مرتبه آیه الکرسی
✨شادی روحشان صلوات✨
🌹اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم🌹
@Emam_kh
🔰 رهبر انقلاب: عید نیمهی شعبان، روز شکوفایی آرزوهای همهی بشریّت در طول تاریخ است. ۱۴۰۰/۱۲/۱۹
🇮🇷 @Emam_kh
رمان #بغض_محیا
قسمت صدوشصتوپنجم
حتی با من کلامی صحبت نکردند...
آنوقت مینا و سوگند در ذهنشان چه چیزهایی که پرورش نمی دهند...
آنوقت مینا و سوگند در ذهنشان چه چیزهایی که پرورش نمی دهند...
- اوي با توام محیا...
چند روزه چته همش میري تو هپروت...
نگاهش رنگ شیطنت گرفت...
- نکنه توام با استاد آره کلک...
تیز نگاهش کردم...
- چرت نگو سوگند...
استاد مرد محترمیه...
- وا مگه من گفتم نامحترمه...
بابا بیچاره قصدش خیره...
پوفی کشیدم...
کلافه شده بودم...
از اینکه حتی ثانیه اي نامم کنارکسی جز او که باید باشد...
بیاید...
- پاشو بریم سرکلاس اینقدر چند پرند نباف...
انتهاي ساندویچ را در دهانش چپاند...
و با دهان پر گفت...
بریم...
و خودش را تکاند...
سري به نشانه ي تاسف برایش تکان دادم...
و جلوتر از او راه افتادم...
تا فرداي همان روز با خودم و ذهنم و تمام احساسم در گیر بودم...
در گیر رفتن یا نرفتن...
با خودم درون ذهنم جنگ داشتم...
نگاهی به ساعت کردم شش بود...
و یک ساعت مانده بود تا قرار با مینا...
ایندفعه من میرفتم دنبالش تا به بهانه ي ماشین نداشتنم مرا لای منگنه نگذارد...
حالاکه نزدیک شده بیشتر پشیمان میشدم از قبول کردن...
اصلا نمی خواستم امشب را...
لب فشردم و کالفه نگاهی به لباس هاي داخل کمد انداختم...
موبایلم زنگ خورد و نام مینا رویش چشمک زد...
تماس را برقرار کردم...
- سلام محیا،خوبی؟!...
- فدات جانم؟!...
- قرار شد بریم درکه یکم بریم بالا...
لباس مناسب بپوش میدونی سرده اونجا خیلی...
باشه اي گفتم...
حالا کارم راحت تر شده بود ..پالتوي مشکی رنگم را به تن کردم و شال و بوت اسپرت مشکی را هم
کنارش گذاشتم...
درکه میرفتم و مجبور بودم چادرم را در بیاورم...
می خواستم باز هم احساس ناراحتی نکنم...
وقت زیادي نداشتم و به رژ کمرنگی بسنده کردم...
لباس هایم را پوشیدم و چادرم را روي سرم انداختم و از در بیرون رفتم...
به مادر خبر دادم و به سمت حیاط رفتم...
هنوز دستم روي دستگیره در نرفته بود که در باز شد...
و قامت امیرعباس را دیدم پشت در...
لحظه اي چشم در چشم هم شدیم...
سریع نگاه گرفتم و به پایین خیره شدم...
زیر لب سلامی دادم و کنار رفتم تا داخل بیاید...
و متعجب از زود آمدنش بودم...
- علیک سلام.
هنوز نگاه سنگینش را روي خودم حس میکردم...
با اجازه اي گفتم...
خواستم از در بیرون برودم...
بی آنکه مانعم شود پرسید...
- جایی میري؟!...
نگاهش کردم...
لعنتی هنوز خیره ام بود...
- بله، با مینا میریم درکه...
اخم در هم کشید...
- دیروقته نرید بالا زود بیاین...
و اشاره اي به چادرم کرد...
- با چادر سخته بالا رفتن...
یه روز خودم میبرتون ...
یه چیزي بخورید باهم زود برگرد...
میام دنبالت...
معذب گفتم...
- نه ماشین میبرم...
سري تکان داد...
- خداحافظ...
از در بیرون آمدم و نفسم را بیرون دادم...
از وقتی طلاق گرفته بود رابطمون انگار محدود تر...
ادامه دارد...
💖 🧚♀●◐○❀
╭❁━═━⊰✼❆🍃🌹🍃❆✼⊱━═━❁╮
✨بسم الله الرحمن الرحیم ✨
🌹شرح #حکمت47 ( 10 )
🔹 معیار صداقت و شجاعت و عفّت
🔰 در ادامه حکمت ۴۷ می فرمایند :
« وَ عِفَّتُهُ عَلَى قَدْرِ غَيْرَتِهِ »
" عفّت هر انسانی اندازه غیرت اوست. "
برای فهم این حکمت ابتدا باید مفهوم و ارزش عفّت در نهج البلاغه و سپس مسأله غیرت در نهجالبلاغه را بررسی کنیم.
🔻 عفّت یعنی نیرویی درونی که در شرایط فشار ناشی از نیازهای غریزی، مانند گرسنگی و نیاز جنسی، مانع خروج انسان از مرز شریعت و حدود الهی و آلوده شدن به گناه و ذلّت و بی آبرویی می شود. مولا علی (علیه السلام) درباره ارزش، آثار و فلسفه عفّت، در نهجالبلاغه این نکات را بیان می کنند:
🔸 ۱. در حکمت ۴۷۴ نهج البلاغه میفرمایند: " اجر مجاهد شهید در راه خدا، بیشتر از کسی که قدرت بر گناه دارد ولی عفّت به خرج می دهد، نیست. "
🔻 در حدیث نبوی مشهوری هم داریم که: « مَنْ عَشِقَ و کَتَمَ و عَفوَ ثُم ماتَ ، ماتَ شهیدا »
" کسی که عاشق شود و کتمان کند و عفّت به خرج بدهد و از سوز این عفّت و خود نگهداری عشق بمیرد، شهید مرده است. "
🔸 ۲. نکته دوم : یکی از راه های یاری امام در نامه ۴۵، عفّت شمرده شده است؛
🔻 حضرت در نامه ۴۵ خطاب به فرماندار بصره ؛ عثمان بن حُنیف، نوشته اند:
« ولکن أَعِينُونِي بِوَرَعٍ وَ اجْتِهَادٍ وَ عِفَّةٍ وَ سَدَادٍ »
.
🔸 ۳. نکته سوم این است که عفّت یکی از برترین صفات متّقین است ، که در خطبه ۱۹۳ فرمود: « أنْفُسُهُم عَفیفَه »
🔸 ۴. نکته چهارم این است که ، در نامه ۳۱ حضرت خطاب به فرزند عزیزشان می نویسند:
« وَ الحِرفَةُ مَعَ العِفَّةِ خَيرٌ مِنَ الغِنى مَعَ الفُجورِ »
"انسان کار کند با عفّت و پاکدامنی و بی نیاز بشود از دست دراز کردن پیش دیگران، شرف دارد و بهتر است از اینکه ثروتمند باشد با فسق و فجور. "
🎙حجت الاسلام مهدوی ارفع