eitaa logo
پیروان امام خامنه ای 🇮🇷
2.1هزار دنبال‌کننده
26.3هزار عکس
17.5هزار ویدیو
14 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
‼️پرداخت زکات فطره به عنوان هدیه 🔷س ۵۸۷۱: آیا جایز است زکات فطره را به عنوان هدیه، به اشخاص آبرومند و مستحق داد؟ ✅ج: می‌ تواند به عنوان هدیه بدهد و لازم نیست به او بگوید زکات فطره است؛ ولی باید در نیّت قصد زکات کند. ‼️عدم پرداخت فطره و تکلیف زن و فرزند 🔷س ۵۸۷۲: پدری که زکات فطره نمی‌ دهد، تکلیف زن و فرزند او چه می‌ شود؟ ✅ج: بر آنان تکلیفی نیست و لازم نیست فطره بدهند.  📕منبع: leader.ir @Emam_kh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🔻سید حسن نصرالله،دبیرکل حزب‌الله لبنان: ما، مقاومت اسلامی در لبنان در بالاترین سطح آمادگی هستیم و به هرگونه حماقت رژیم صهیونسیتی پاسخ مستقیم خواهیم داد 🇮🇷 @Emam_kh
📌 پروژه جدید منافقین برای ایجاد جنگ مذهبی در افغانستان 🔰 دیروز پس از حمله تروریستی در کابل، رسانه های وابسته به گروهک منافقین با منتشر کردن ویدیویی اعلام کردند داعش به مسجد شیعیان در کابل به اسم خلیفه صاحب حمله کرده و تعداد زیادی از شیعیان بی گناه را به قتل رسانده است! 📣اما مسجد خلیفه صاحب هیچ ارتباطی با شیعیان نداشته و در واقع خانقاه خلیفه صاحب مربوط به صوفیان اهل سنت کابل است که در کنار مقبره خواجه قتال ولی از بزرگان صوفی اهل سنت ساخته شده است 🔻🔺 ولی رسانه های گروهک تروریستی منافقین تلاش دارند تا این خانقاه را مسجد شیعیان معرفی نمایند تا به این صورت شیعیان افغانستان را تحریک کنند برای مقابله با شیعه کشی، شروع به کشتار اهل سنت کنند 👈 به همین نوشته کانال منافقین دقت کنید: در ظاهر دلسوزی برای شیعیان، به اسلام توهین می کند! 🔶 گویا جدیدترین پروژه گروهک تروریستی منافقین استفاده از اقدامات تکفیری های داعش علیه شیعه و سنی افغانستان، برای ایجاد تنش و درگیری مذهبی در افغانستان و ایران است @Emam_kh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌹شما هم با شنیدن این شعر مثل حاج‌قاسم و رهبرعزیز انقلاب گریه خواهید کرد... ❤️شعری که اشک رهبری و شهید سردارسلیمانی را درآورد ♦️مرز ما عشق است هر جا اوست آن جا خاک ماست ♦️سامرا، غزه،حلب،تهران چه فرقی میکند ♦️هرکه را صبح شهادت نیست شام مرگ هست ♦️بی شهادت مرگ با خسران چه فرقی میکند @Emam_kh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
✍چرا نماز خواندن برایمان سنگین و سخت است⁉️ ⚠️ پاسخ از استاد قرائتی👇 1⃣ما هم یکی از نماز نخوان ها! بعضی‌ها می‌گویند که: خیلی‌ها نماز نمی‌خوانند ما هم جزء آن‌ها. آنقدر هست ما هم یکی! این فکر غلط است. اگر یک کشتی صد نفره نقص فنی پیدا کرد و در دریا غرق شد نود و هشت نفر شنا بلد نبودند و غرق شدند، دو نفری که شنا بلدند بگویند: ببین ! ما صد نفر سوار کشتی بودیم. نود و هشت نفر غرق شدند. بیا ما دو نفر هم غرق شویم! این چقدر حرف غلطی است!فاصله‌ی بین کفر و ایمان نمازاست. 2⃣مقاومت در برابر تحقیر و تمسخر دیگران گاهی می‌گویند که: ما می‌رویم نماز بخوانیم، یا حجاب داشته باشیم، ما را می‌کنند.‌مسخره کنند، مگر ما مقوا هستیم که با حرف این و آن ، با دو قطره باران شل شویم! اعمال تو ، تو را به خدا برساند.. مردم هرچه می‌خواهند بگویند، بگویند! 📝حدیث داریم «المؤمن کالجبل» کوه است. بعضی می‌گویند: از کوه محکم‌تر است. چون بعضی کوه‌ها ریزش دارد. مؤمن هیچ‌وقت ریزش ندارد... ‌‌‌ @Emam_kh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
رمان قسمت دویستو شانزدهم به سمت تالار رفتیم و بالاخره براي بار دوم پاي سفره عقد نشستم با محبوبم... و خدا میداند تمام دنیا مال من بود وقتی از آینه نگاهش میکردم... و با لبخند بله دادم با تمام وجودم به مردم... مردي که تمام عمرم... تمام قلبم بود... باالخره آقایان هم به قسمت خودشان رفتند و شادي و همهمه برپا شد... کمی رقص هم بد نبود در بهترین روز زندگیم در کنار عزیزانم... خیس عرق سر جایم نشستم و مینا با دستمال عرق پیشانی ام تا خشک کرد... و عمه و دختر عمه امیرعباس براي دادن هدیه به سمتم آمدند... خوش آمدي گفتم که عمه هدیه را به دستم داد و گفت... - مبارکت باشه خانوم... ممنونی گفتم که ادامه داد... - والا یه همچین جشنی واسه بار دوم انتظار نداشتیم،مبارکتون باشه... لبخند زورکی زدم و سري تکان دادم که به همراه دخترش رفت... مینا لبی کج کرد... - رو مخ... بی خیال گفتم... - ولش کن از آقا بردیا چه خبر؟!... چهره سرخ کرد... سلامتی... من به تو یه تشکر گنده بدهکارم... رویش را بوسیدم... - خوشبخت بودنت براي من بهترین هدیست... نگاهم کرد با عشق... - مرسی که تو رو دارم... بالاخره داماد را دعوت کردند و آمد بالاخره... باورم نمیشد... بالاخره تمام شد... و من عجیب رنج عشق کشیدم... شام را اعلام کردند و من کنار امیرعباس انگار روي ابرها سیر میکردم... با اشتها شروع کردم به خوردن و امیرعباس با تعجب ساختگی نگاهم کرد... - ماشااالله من واسه سیر کردن شما باید دام بگیرم،فکر کنم... لوس کردم خودم را... - اصلا نمیخورم... چه شیرین بود ناز خریدنهاي امیرعباس که خودش تا آخر غذا را در دهانم گذاشت... جشن هم تمام شد و درمیان همهمه شلوغی جوانها بدرقه شدیم تا خانه مان... به خواست امیرعباس پایکوبی نداشتیم در خانه... وارد پارکینگ شدیم و من تمام دلم پر شوق بودن از شروع زندگی تازه ام... بالا رفتیم و من دزدکی نگاهش میکردم... لبخندش نشان میداد که مرا می بیند و به روي خودش نمی آورد... همین که وار خانه شدیم صدقه اي دور سرم گرداند و کنار گذاشت... پیشانی ام را بوسید... - به خونت خوش اومدي عزیز دلم... لبخندي روي لب نشاندم... کرواتش را با ژست زیبایی شل کرد و نگاهی انداخت... - تا تو لباس عوض کنی من یه دوش بگیرم... سري تکان دادم و بازحمت تورم را در آوردم... سنجاق هارا هم به سختی باز کردم و سراغ لباسم رفتم... هر کاري میکردم دستم به زیپ لباسم نمی رسید... کمی تقلا کردم وکلافه دستم را از تنم وآیزان کردم تا کمی استراحت کنم... ادامه دارد... 💖 🧚‍♀●◐○❀
رمان قسمت آخـــر از سر شانه ام هل داد و شانه ام را بوسید... نگاهی از آینه به چشمان تبدارش کردم... و زندگی من آغاز شد... همان زندگی که آرزویش را داشتم... ** دو سال بعد... معذب و ناراحت جلوي آینه ایستادم... و نگاهی ناراضی به لباس گشادم انداختم... لبی کج کردم... که دستش از پشت حلقه شد دور کمرم... با ناراحتی گفتم... - نگاه کن امیرعباس هیچی اندازم نیست... همش تقصیر توئه... خندید و شکم برآمده ام را نوازشی کرد... - سه ماه دیگه که دخترمون بیاد... قول میدم از اولم باربی تر میشی... ناراضی دوباره خودم را برانداز کردم... گونه ام را بوسید... - از همیشه برام شیرین تري خانم... لبخندي زدم... توام حاضر شو الان مینا منو میکشه.. . چقدر سفارش کرده واسه عقد زود برسیم... سري تکان دادو رفت که حاضر شود... و من خدا را شکر کردم براي بهشتی که روي زمین نصیبم کرده بود... درکنار امیرعباس... دل وجانم به تو مشغول ونظر درچپ و راست تا ندانند حریفان که تو منظورِ منی.. ❤️پـــایـــان❤️ 💖 🧚‍♀●◐○❀