♦️مطلقا استفاده نکنید؛ مطلقاً استفاده نکنید
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
رهبر حکیم انقلاب در تاریخ ۲۰ تیر ۱۳۹۴ در دیدار جمعی از دانشجویان فرمودند:
«از عناصری که نامطمئن بودنِ خودشان را اثبات کردند، مطلقاً استفاده نکنید؛ مطلقاً استفاده نکنید. بعضیها هستند که نشان دادند و ثابت کردند که عناصر نامطمئنّیاند. برای چه کسی نامطمئنند؟ برای شخص حقیر؟ نه. ... بیاعتمادی خودشان را برای نظام ثابت کردند، برای کشور ثابت کردند، برای جمهوری اسلامی ثابت کردند؛ هم برای اسلامیّتش، هم برای جمهوریّتش. همینهایی که سال ۸۸ آن بازی را راه انداختند، خب اینها با جمهوریّت نظام جمهوری اسلامی مخالفت کردند، بدون هیچ منطقی، بدون هیچ حرف قابل قبول و پسندیدهی در مقابل آدمهای باانصاف. اینها نامطمئنند؛ من استفادهی از اینها را مطلقاً توصیه نمیکنم، بههیچوجه؛ نه به شماها و نه به هیچ دانشجویی و نه به هیچ دانشگاهی توصیه نمیکنم.»
#دانشگاه
#فتنه
🇮🇷 @Emam_kh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⭕️ تذکر آقای قرائتی به دولتی ها
🇮🇷 @Emam_kh
.
🔸 شهید حاج قاسم سلیمانی 🔸
💎 بعید است صد سال دیگر هم کسی مثل آیت الله حائری شیرازی بیاید! 💎
این آیتالله حائری شیرازی، من فکر نمیکنم حوزه علمیه صد سال دیگر هم بتواند مثل این [شخص] را متولد کند. یک دانه است!
یک وقت یکی از محافظان ایشان تعریف میکرد که ایشان به ما گفت: «سه تا لباس کارگری بگیر و بیار و به کسی هم نگو».
سه تا لباس کارگری گرفتیم و آمدیم و با آیت الله حائری و یک نفر دیگر رفتیم سر میدان!
یک ماشین آمد و گفت: «من شما دو تا جوان را میخواهم، اما این پیرمرد به درد من نمیخورد». گفت: «ما هرسه تایمان باهم هستیم. ما سه تا را بُرد و با هم کارگری کردیم».
ایشان (آیتالله حائری) اینطور خودشان را شکستند. آدم هرچی بالاتر میرود، باید بیشتر خودش را بشکند. هرقدر خودش را شکست، بالاتر میرود. اگر باد کرد، میماند. خیلی باید مراقبت کرد.
اگر انسان مقام معنوی پیدا کند، باید کاملا از آن مراقبت کند.
(بیانات شهید سلیمانی در منزل شهید لنگریزاده؛ کرمان | آذر ۱۳۹۶ )
@Emam_kh
- دیروز شبکه تلویزیونی فارسیزبان ترکیه با مجوز رسمی جمهوری اسلامی ایران در کشورمان راهاندازی شد! این شبکه، پیش از این یک سایت در فضای مجازی بود که به شدت علیه ایران فعالیت میکرد و ضمن سیاهنمائی درباره پیشرفتها و دستاوردهای کشورمان، اصرار داشت که اقوام ایرانی را علیه یکدیگر بشوراند.
۲- برای پی بردن به ماهیت این شبکه تلویزیونی فارسیزبان دولت ترکیه، نگاهی به بخشی از اظهارات «زاهد سوباچی»، رئیس رادیو و تلویزیون دولتی ترکیه (TRT) بیندازید!
زاهد سوباچی، این سخنان را در مراسم افتتاح دانشگاه « بورسا اولوداغ» ترکیه، مطرح کرده و میگوید: «ما تا پایان سال جاری شبکه تی آر تی فارسی را افتتاح خواهیم کرد. راهاندازی این شبکه موجب ناراحتی ایران خواهد شد اما این کار را میکنیم. ما باید ایران را ناراحت و اذیت کنیم، باید ایران را آشفته کنیم»!
۳- آیا مسئولان محترم کشورمان با صدور مجوز راهاندازی این شبکه به اردوغان و دولتیکه این روزها دستهای آلوده به خون مردم مظلوم سوریه دارد و انکار نمیکند که یکی از سه ضلع مثلث آمریکا، اسرائیل و ترکیه در مقابله خونین با نیروهای مقاومت است، جایزه دادهاند؟! دولتی که در بحبوحه جنایات وحشیانه رژیم صهیونیستی و قتل عام هزاران زن و کودک مسلمان یکی از گستردهترین صادرات انواع کالاهای نظامی، صنعتی و تجاری به اسرائیل را داشته است!...
۴- آیا مسئولان صادرکننده مجوز این شبکه از ماهیت آن بیخبر بودهاند؟! فقط یک مرور گذرا بر محتوای برنامههای این شبکه به هنگامی که یک سایت اینترنتی بود و یا یک نیمنگاه به اظهارات رئیس رادیو و تلویزیون دولتی ترکیه درباره این شبکه و اهدافی که دنبال میکند، کافی بود تا از صدور مجوز یاد شده خودداری کنند. اگر این بررسی انجام نگرفته است که باید از مسئولان مورد اشاره پرسید؛ چرا بر صندلی مسئولیت تکیه زدهاید؟! و اگر با وجود اطلاع از ماهیت ضدایرانی شبکه یاد شده، برای آن مجوز صادر کردهاید که...
گفتنی است حسین شریعتمداری ضمن شرم آور خواندن این اقدام هیچ اشارهای به دستگاه یا صادرکننده مجوز صادر نکرده است.
@Emam_kh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎬 ماجرای خانم دکتر ایرانی که به عنوان برترین پزشک غدد کودکان جهان انتخاب شد و به علت تاکید بر نام خلیج فارس، از امارات اخراج شد!
این خانم دکتر بین اخراجشدن از امارات و بردن اسم خلیج عربی، اخراجشدن را انتخاب کرد.
@Emam_kh
🌸🌺🌸🌺🌸🌺🌸🌺🌸
بسم الله الرحمن الرحیم
🌹 آیه ۱۲۰ سوره انعام
🌸 وَذَرُوا ظَاهِرَ الْإِثْمِ وَبَاطِنَهُٓ ۚ إِنَّ الَّذِينَ يَكْسِبُونَ الْإِثْمَ سَيُجْزَوْنَ بِمَا كَانُوا يَقْتَرِفُونَ
🍀 ترجمه: گناه آشكار و پنهان را رها كنید؛ قطعاً كسانی كه مرتكب گناه می شوند به زودی در برابر آنچه همواره مرتكب می شدند، مجازات خواهند شد.
🌸 این آیه همانند سایر آیات سوره انعام در مکه نازل شده است و از آنجا كه ممكن است بعضى اين كار حرام را در پنهانى مرتكب شوند در تعقيب آن، در اين آيه به عنوان يک قانون كلّى مى گويد: «وَ ذَرُوا ظاهِرَ الْإِثْمِ وَ باطِنَهُ: گناه آشکار و پنهان را رها کنید» مى گويند: در زمان جاهليّت عدّه اى عقيده داشتند كه عمل منافى عفت اگر در پنهانى باشد عيبى ندارد؛ تنها اگر آشكارا باشد گناه است! هم اكنون نيز عملاً عدّه اى اين منطق جاهلى را پذيرفته و تنها از گناهان آشكار وحشت دارند، امّا گناهان پنهانى را بدون احساس ناراحتى مرتكب مى شوند! آيه فوق به شدّت اين منطق را محكوم مى سازد. سپس به عنوان يادآورى و هشدار گناهكاران به سرنوشت شومى كه در انتظار آنهاست چنين مى گويد: «إِنَّ الَّذِينَ يَكْسِبُونَ الْإِثْمَ سَيُجْزَوْنَ بِما كانُوا يَقْتَرِفُونَ: قطعا کسانی که مرتکب گناه می شوند به زودی در برابر آنچه همواره مرتکب می شدند، مجازات خواهند شد»
🔹 پیام های آیه ۱۲۰ سوره انعام 🔹
✅ اسلام، هم به طهارت ظاهر توجّه دارد، هم باطن، هم باید از گناهان عملى دورى كرد و هم از گناهان قلبى، مانند سوء ظن.
✅ كیفر_الهى، براى گناهانى است كه با علم و عمد انجام مى گیرد.
✅ گرچه شیطان وسوسه مى كند، امّا انسان با اراده گناه مى كند.
✅ قیامت و كیفر آخرت، دور نیست.
✅ كیفرهاى_الهى، نتیجه ى عملكرد خود ماست.
آیه 120🌹ازسوره انعام🌹
وَ ذَرُوا =ورها کنید
ظاهِرَ الْإِثْمِ=گناه آشکار
وَ باطِنَهُ=وپنهان آن را
إِنَّ=همانا
الَّذِينَ =کسانی که
يَكْسِبُونَ=کسب می کنند
الْإِثْمَ =گناه را
سَيُجْزَوْنَ=به زودی کیفر خواهند شد
بِما=به [سزای ]آنچه
كانُوا يَقْتَرِفُونَ=مرتکب می شدند
🌹🍃🌹🍃🌹
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
😍قشنگترین چیزی که امروز میبینین:
#برای_ایران
@Emam_kh
💠 وضوی فرد وسواسی
💬 بر فرد وسواسی که حساسیت شدیدی در مورد اعمال دینی دارد، مثلاً در کارهای وضو خیلی شک میکند یا به مسح و شستن، راحت اطمینان پیدا نمیکند، واجب است مانند افراد معمولی و متعارف رفتار کند و نباید به شک خود اعتنا نماید.
🔸 توجه:
وسواس حرام است و شخص وسواسی جایز نیست که به شک خود اعتنا کند (حتی یقین چنین فردی نیز اگر برخاسته از وسواس باشد، معتبر نیست).
📚 آموزش مصوّر احکام آیتالله خامنهای، ص139.
@Emam_kh
🟡جایگاه علمی حضرت زهرا(س)
🖊احمدحسین شریفی
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
جایگاه علمی فاطمه زهرا سلام الله علیها در نزد عامه مسلمانان تا آنجا بوده است، که یکی از قدیمیترین دانشگاههای اسلامی در دنیا، به نام مبارک ایشان نامگذاری شده است: «دانشگاه الازهر». همانطور که در اسناد این دانشگاه آمده است این عنوان از نام مبارک زهرا سلام الله علیها گرفته شده است.
علامه مجلسی در وصف #خطبه_فدکیه میگوید:
تحيّر من العجب منها و الإعجاب بها أحلام الفصحاء و البلغاء؛ عقول فصیحان و بلیغان از اعجاب و شگفتی آن متحیر میمانند.
#حضرت_زهرا
🇮🇷 @Emam_kh
✹﷽✹
نـاحــله
قسمتسیوپنجم
نوشتهفاطمهزهرادرزیوغزالهمیرزاپور
بعد از شام رفتم پیش ریحانه وهدیه ام و بهش دادم
چون فرصت نشد چیزی بخرم واسش پولشو گذاشتم تو یه پاکت شیک و بهش دادم
زنگ زدم به بابام که گفت یه ربع دیگه میرسه
نگام به روح الله و ریحانه بودکه داشتن میخندیدن.
از ته دلم از خدا خوشبختیشونو آرزو کردم و واسش خوشحال بودم
الان به این نتیجه رسیدم ازدواج تواین سن چندان بدم نیست!
بابام که زنگ زد پاییزیم وپوشیدم و ازشون خداحافظی کردم و رفتم بیرون کنار در پدر ریحانه ایستاده بود
از اونم تشکر کردم که خیلی گرم جوابمو داد
خیلی ازش خوشم اومده بود آدم مهربونی بود ومثله بچه هاش شخصیت جالبی داشت !
رفتم طرف ماشین پدرم که اونم اومد .بابا به احترامش پیاده شد و بهش دست داد
تو همین حین چشمش به محمدم خورد .اونم اومد نزدیک تر و با بابام خداحافظی کرد
نشستیم تو ماشین و برگشتیم سمت خونه
از تو آینه بغل چشمم بهشون بود داشتن باهم حرف میزدن و نگاهشون به ماشین ما بود
نفس عمیق کشیدم و به این فکر کردم چه شب خوبی بود
تو همین فکرا بودم که رسیدیم خونه!
سریع از ماشین پیاده شدمو با عجله رفتم بالا .
مامان با دیدنم پشت سرم اومد
+علیک سلام چطور بود؟ خوش گذشت؟
سرمو تکون دادمو
_عالییییی مامان جون عالییی
باهم رفتیم تو اتاقم
مشغول عوض کردن لباسام شدم و براش توضیح میدادم که مراسمشون چطور بود
گوشیمو برداشت و عکسا رو دونه دونه نگاه کرد
رفتم کنارش نشستمو مشغول باز کردن موهام شدم .
هی ازشون تعریف میکردم و مامانم با دقت گوش میکرد
اخر سرم اروم زد پس کلمو
+یاد بگیر دختره از تو کوچیکتره شوهر کرده تو دو هفته حالا تو اون مصطفیِ بدبختو...
دستموگذاشتم رو لبش و نزاشتم ادامه بده و درگوشش گفتم
_مامان جان ببین من ایشونو دوس_نَ_دا_رَم
مامان یه پشت چش نازککرد و از اتاق رفت بیرون که خودمو با یه حرکت پرت کردم رو تخت و دراز کشیدم.
_
نمیتونستم نفس بکشم!
هیچیو نمیدیدم
انگار داشتم تو دریایِ تاریکی غرق میشدم!
یا شایدم یه جا زنجیر شده بودم !
هی دست و پا میزدم ولی هیچی به هیچی!
حس میکردم یکی چشمامو گرفته نمیزاره جایی و ببینم !
سیاهی،سیاهی و سیاهیِ مطلق!
خیلی حالم بد بود مدام گریه میکردم و کمک میخواستم!
همینطور دور خودم میچرخیدم که یا هاله ای از نورُ حس کردم که داره میاد سمتم!
با وجودِ اون نور متوجه شدم دارم تو سیاهی عمیق فرو میرم!
حالت خیلی عجیبی بود .
داد میزدم و گریه میکردم .
همه صورتم از گریه خیس شده بود.
میدوییدم سمت نور ولی....
به من نزدیکتر میشد و من سعی میکردم بهش برسم ولی بی فایده بود
دیگه فاصلمون خیلی کم شده بود و به راحتی میتونستم ببینمش.
یه تابوت از نور بود .
یه نیروی محکمی منو با خودش میکشید .
دستمو گرفتم بهش تا غرق نشم.
نمیدونم چیشد که یهو از اون سیاه چالِ وحشتناک دور شدم .
انقد دور شدم که شبیهِ یه نقطه دیده میشد.
میخواستم ببینم چی نجاتم داده، نگاه کردم دیدم دستم رو یه تابوتِ که روش نوشته ۱۸ و توشم یه جنازس.
جیغ زدم ولش کردم .
دوباره همه چی سیاه شد!
تار، مبهم و دوباره سیاهیِ مطلق!
دوباره پرت شدم تو همون سیاهی.
همش جیغ میزدم و گریه میکردم!
که با فشار محکمی رویِ بازوم بیدار شدم!
+فاطمه!!!!
فاطمهههه پاشو!پاشو ببینمتتتت
از ترس زیاد جمع شده بودم .
همه ی صورتم و لباسام خیس بود .
مامان نشست رو تخت و بغلم کرد .
تو بغلش آروم گریه میکردم .
تو گوشم گف
+هیس بسه دگ نبینم اشکاتو عزیز دلم !!!
اشکامو با انگشتاش پاک کرد و رو موهامو بوسید .
___
کل روز تو فکر خوابی که دیدم بودم. دقیقا یه هفته مونده بود به عید !
هیچ حسی واسِ سالِ نو نداشتم .
با بچه هام قرار گذاشتیم دیگه نریم مدرسه!
چون بعدِ عید دیگه تعطیل بودیم .
درسامونم تموم شده بودو فقط دوره میکردیم و تست میزدیم .
واقعا روزای کسل کننده ای بود
اصلا این سال سالِ منفوری بود !
پر از استرس پر از درس اه
ازین حالِ بدم خسته شده بودم !
دست از صبحونه خوردن کشیدم و رفتم تو اتاقم.
از تو کتابخونه تست جامعِ سوالایِ کنکورِ شیمیمو در اوردم و مشغول شدم . هر کدوم از سوالا تقریبا دو دیقه وقتمو میگرفت .کلافه موبایلمو گرفتمو به مشاورم زنگ زدم.
_الو سلام
+سلام عزیزم خوبی؟
_چه خوبی چه خوشی ؟
اقا من اصن کنکور نمیدممنصرف شدم .
+فاطمه باز زدی جاده خاکی ؟
این حرفا چیه ؟
الان وقتِ جمع بندیه آخراشه به همین راحتی جا زدی؟
_بابا حالم بهم خورد از درس!!!
+خب دیگه بسه ادامه نده تا نیومدم بزنم تو گوشت!
چی میخونی؟
_شیمی
+خب پس بگو !!!
_اه!حالا چیکار کنم؟
+برو تلویزیون ببین یکم استراحت کن بعد شروع کن !
کلافه یه باشه گفتمو تلفنو قطع کردم.
انگار ...
ادامهدارد...
✹﷽✹
نـاحــله
قسمتسیوششم
نوشتهفاطمهزهرادرزیوغزالهمیرزاپور
انگار خودم بلد نیسم این کارارو .
بدون اینکه توجه ای ب حرفش کنم دوباره نشستم سر کتابم و سعی کردم تمرکز کنم و تست بزنم!
تو فکر بودم که با صدای مامان به خودم اومدم
+من دارم میرم ،کاری نداری؟
_نه مامان خدانگهدار
+مراقب خودت باش عزیزم!خداحافظ
به ساعت نگاه کردم ۲ بود زمان از دستم در رفته بود.
محکم شیمیو بستم و رفتم سراغِ زیست که تلفنم زنگ خورد!!!
با خوشالی جواب دادم
_بح بح سلام عروس خانوم
+سلام عزیزم خوبی؟
_هعی بدک نیسم تو خوبی؟ آقات خوبه؟
+مام خوبیم خدا رو شکر!!!
چه خبرا؟
_ سلامتی
+یه چیزی بگم؟
_دوچیز بگو!
+قراره فردا شهید بیارن اونم گمنام!
هیئتِ داداشم اینا مراسم دارن تووووپ!!
گفتم اگه دوس داری با خانواده یا بی خانواده تشریف بیاری !
_بازم شهید میارن؟
دم عیدی اخه؟
چرا؟
+وا!!! مگه چندتا شهید آوردن؟ تازه!دم عید که بهتره .
حالا اصراری نمیکنم .
داداشم گفت به دوستام اطلاع بدم که هیئت شلوغ شه مراسمِ شهداس زشته !
_اها قبول باشه ان شالله ولی من که مشغول درسم فعلا!
+اها باشه . هر طور مایلی عزیز.
ببخشید مزاحمت شدم به خانواده سلام برسون .
کاری نداری ؟
_نه مرسی بابت تلفنت !
+خواهش میکنم. خداحافظ
_خدانگهدار
تلفنو قطع کردم . نمیدونم چرا از حرفی که زدم تنم لرزید! دلم یجوری شد.
نمیدونم چرا احساس پشیمونی می کردم.
چه حسِ غریبی!
من تا حالا مراسم هیچ شهیدی نرفته بودم .نمیدونم چرا ایندفعه دلم شکست!
سرم گیج رف!
رو تخت دراز کشیدم
صفحه اینستاگراممو بازکردمو مشغول چک کردن پُستا شدم.
چشمم به پست محمد خورد .
عکس چندتا تابوت بود
روشم نوشته بود ۱۸!!!
چقدر آشنا بود برام.دلم لرزید ...
پست وبا دقت نگاه کردم زیرش نوشته بود "هر که شد گمنام تر زهرا خریدارش شود "
نمیدونم چم شده بود .
فوری تلفن ریحانه رو گرفتم .
بعد سه تا بوق جواب داد.
+جانم عزیز چیشده؟
_سلام گفتی مراسم کیه؟
+فردا چطور
_ساعت چند؟
+هفت غروب شروع میشه.
_اها باشه مرسی
+چیشد نظرت عوض شد؟
_نه همینجوری.
+اها باشه
_کاری نداری؟
+نه عزیز خداحافظ
فوری تلفنو قطع کردمو شیرجه زدم پایین .
_مامان مامان
+جانم
_میخان شهید بیارن فردا
میشه بریم؟
+بله بله؟ شهید؟اونوقت کی میخواد بره؟ شما؟ فاطمه خانم؟
_اذیت نکن دیگه اره . خواهش میکنم
+سرت به سنگ خورده یا آسمون به زمین اومده؟
_هیچکدوم . یه خواب عجیبی دیدم.
+که اینطور .عجب.
حالا کِی ؟
_نمیدونم ریحانه گفت ساعت هفت
مراسمشون تو هیئت شروع میشه!
+اها خوبه پس. اگه بابا بیاد میریم
قیافمو کج و کوله کردمو
_اههه بابا که صدساله دیگه نمیاددد
+خب اول اجازشو بگیر بعد!
کِنِف شدم با ی لحن خاص گفتم
_باوشه
راهمو کشیدم رفتم تو اتاق
حس خوبی داشتم .
یجورایی دلم شاد شد .
تایم زیادی نداشتم .میخواستم درسایِ فردامم جبران کنم به همین خاطر خیلی تند و فشرده درس خوندم .
حتی واسه شامم پایین نرفتم .
دیگه پلکم از خواب میپرید
به نگاه به ساعت کردم .
ساعت دو و چهل و پنج دقیقه . بعله !
چراغای اتاق و خاموش کردم و رو تختم دراز کشیدم .
یه قل هوالله خوندم که دیگه خستگی امونِ ادامو نداد و سر سه سوت خوابم برد.
با صدای آلارمِ گوشیم از خواب پریدم .
منگِ خواب بودم .
به زور پاشدم وضو گرفتمو نمازمو خوندم .
خواستم مامان اینارم بیدار کنم که دیدم از خواب اصلا نمیتونم رو پام بایستم.
رفتم رو تخت و دیگه چیزی نفهمیدم .
به سرو صورتم آب زدم که صدای قارو قورِ شکمم اجازه ی هر کار دیگه ای و ازم گرفت .
رفتم تو آشپزخونه که دلم ضعف رفت .
مامان سوسیس تخم مرغ درست کرده بود .
نشستم رو میز و مشغول شدم .
بعد اینکه حسابی سیر شدم از جام پاشدم ویه لیوان چایی ریختم برا خودم و نوش جان کردم .
با اینکه هنوز خوابم میومد ولی دلم نمیخواست درسام باعث شه امشب نَرَم.
پله ها رو دوتا یکی رفتم بالا ساعت ۷ و نیم صبح بود .
کتابامو برداشتم و ولو کردمشون رو زمین .به ترتیبی که میخواستم بخونم چیدم و شروع کردم .
هم مامان امروز نبود هم بابا برا همین راحت بودم .
___
دم دمای ساعت ۵ غروب بود که بابا اومد خونه .
با شنیدن صداها رفتم پایین و با یه لحن مهربون گفتم
_سلام بر پدر عزیزم
خیلی جدی گفت
+سلام خوبی؟
_شما خوب باشین عالی .
همینطور که داشت کمربند شلوارشو باز میکرد یه نگاه عجیب بهم انداخت و
+چیزی شده؟
_نه اصلا
نهار میخورین؟
+نه با دوستان خوردیم امروز!
_عجب!
مظلوم نگاش کردم و
_بابا جون؟ امشب جایی تشریف میبرین؟
+ اره جایی کار دارم چطور؟
_اخه چیزه!
میخان شهید بیارن این جا
+خب به سلامتی من چیکار کنم؟
_گفتم اگه میشه باهم منو شما و
مامان بریم ببینیمشون.
لبشو کج کرد
+شهید؟بریم ببینیم؟
ادامهدارد...
🔸حضرت زهرا (علیهاالسلام) اسوه ی همه ی انسان ها است.🔸
آیت الله فاطمی نیا (رحمه الله):
برخی به اشتباه میگویند:
حضرت زهرا (ع) اسوهی زنان عالم است.
این حرف درست نیست، چرا؟
زیرا با این جمله، دایرهی اسوه بودن حضرت را کوچک می کنیم.
آلوسی که از علمای اهل سنت است میگوید همه ی جهان باید پیرو حضرت زهرا (علیهاالسلام) باشد.
این دیگر اختصاصی به زن ندارد.
صدیقه کبری حضرت زهرا (سلام الله علیها) یکی از پیشوایان چهاردهگانهی ما است.
همانطور که امیرالمومنین (علیه السلام) اسوه و الگوی همه ی انسان ها میباشند ، حضرت زهرای مرضیه (علیهاالسلام) هم اسوه ی همه انسان ها میباشند و همه باید از این وجود باعظمت و نورانی تبعیت کنند.
این ذوات مقدسه (علیهم السلام) مقامات باطنیه ای دارند که نمیشود آنها را بدون برخی مقدمات بیان کرد.
ولایت باطنیه ی حضرات معصومین (علیهم السلام) همیشه هست ، حضرت زهرا (سلام الله علیها) همچون امیرالمومنین (علیه السلام) همیشه بر ما ولایت باطنی دارند و این ولایت ماه و سال و... ندارد ، همیشه هست و قطع نمیشود.
@Emam_kh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📲 #ریل | «بهشت زیر پای #مادر است» یعنی...
📝 رهبر انقلاب: اینکه در روایت دارد که «اَلجَنَّةُ تَحتَ اَقدامِ الاُمَّهات»، «تَحتَ اَقدام» یک کنایه است، تعبیر کنایی است؛ «بهشت زیر پای مادر است» یعنی دم دست مادر است.
📝 شما بهشت میخواهید، بروید سراغ مادر؛ او بهشت را به شما خواهد داد.
❤️به او محبّت کنید، به او مهربانی کنید، به او خدمت کنید، از او اطاعت کنید، به او احترام کنید، او بهشت را به شما خواهد داد.
💻 محصولات "ریحانه" از دیدار اخیر بانوان را از اینجا ببینید
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
#اَللّٰهُمَّ_عَجِّلْ_لِوَلیِّکَ_الفَرَج
🇮🇷 @rahbaram_seyed_ali