eitaa logo
پیروان امام خامنه ای 🇮🇷
2.1هزار دنبال‌کننده
26.5هزار عکس
17.6هزار ویدیو
14 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🔴سلامی: بخشی از انتقام سخت هنوز باقی مانده است 👤فرمانده‌کل سپاه: 🔹بخشی از انتقام سخت را گرفته‌ایم و بخش دیگری از آن هنوز باقی مانده است و مطمئناً همه این را می‌دانند، مقامات آمریکایی باید بدانند که نمی‌توان به ملتی تهاجم کرد و از انتقام متقابل او در امان بود. 🔹هدف ما ماندن این استقامت و هدف دشمن شکست آن؛ اما واقعیت‌های میدان می‌گوید که ما پیروز شده‌ایم. 🔹در اقصی‌نقاط جهان اسلام شمشیر‌های مسلمانان کشیده شده و سرزمین امنی برای دشمنان خدا وجود ندارد و دیگر سیطره کفار بر مسلمانان ممکن نیست و ایران امروز الگوی این مقاومت بزرگ است. @Emam_kh
6.45M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥لحظات ورود رهبرمعظم انقلاب به منزل شهید احمدی روشن در دی‌ماه ۹۰ گرامیداشت دهمین سالگرد شهادت🌹 @Emam_kh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
‼️گفتن ذکر رکوع و سجده در حال حرکت 🔷س 459: اگر كسى سهواً يا جهلاً ذكر ركوع يا سجده يا اذكار در حال قيام را در حال حرکت بدن بگويد و يا كسى مى‌دانسته ـ كه نبايد در حال حركت بدن ذكر ركوع يا سجود و يا هر ذكر ديگرى را بگويد ـ ولى آن را فراموش كرده باشد و يا بر اثر بى‌توجهى و غفلت و عادت، قسمتى از اذكار را در حال حركت ادا كرده باشد؛ مثلاً قبل از اينكه سر بر سجده گذارده و بدنش آرام گيرد، ذكر سجده را شروع كرده يا قبل از اينكه ذكر سجده‌اش را به‌طور كامل تمام كند سر از سجده برداشته باشد، در موارد فوق چه حكمى دارد؟ ✅ج: اگر از روى جهل يا سهو يا فراموشى اذكار نماز را در حال حركت بگويد، نمازش صحيح است و در غير اين صورت نماز اشكال پيدا مى‌كند. 📕منبع: khamenei.ir @Emam_kh
💢زیارت ائمه بقیع در روز سه‌شنبه 🔸خواندن این زیارت نامه فقط یک دقیقه زمان می‌برد .
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
💠امام خامنه‌ای: این حدیث تنم را لرزاند! امام صادق علیه السلام فرمود: اگر یک نماز صبحت قضا شود، کل دنیا طلا شود و در راه خدا بدهی جبران نمیشود! @Emam_kh
👮پاسداران_نماز 🔻عده ای اینگونه از نماز محافظت می کنند👇 1⃣ مهمترین کارشان نماز است: رِجٰالٌ لاٰ تُلْهِیهِمْ تِجٰارَةٌ وَ لاٰ بَیْعٌ عَنْ ذِكْرِ اَللّٰهِ وَ إِقٰامِ اَلصَّلاٰةِ وَ إِیتٰاءِ اَلزَّكٰاةِ یَخٰافُونَ یَوْماً تَتَقَلَّبُ فِیهِ اَلْقُلُوبُ وَ اَلْأَبْصٰارُ (نور37) مردانی که نه تجارت و نه داد و ستدی، آنان را از یاد خدا و برپا داشتن نماز و دادن زکات، به خود مشغول نمی دارد، و از روزی که دلها و دیده ها در آن زیر و رو می شود می هراسند. 2⃣ همیشه و دائم در نمازند: اَلَّذِینَ هُمْ عَلىٰ صَلاٰتِهِمْ دٰائِمُونَ (معارج 23) همان کسانی که بر نمازشان پایداری می کنند. 3⃣هم من هم دیگران نماز وَ كٰانَ یَأْمُرُ أَهْلَهُ بِالصَّلاٰةِ وَ اَلزَّكٰاةِ وَ كٰانَ عِنْدَ رَبِّهِ مَرْضِیًّا (مریم 55) و خاندان خود را به نماز و زکات فرمان می داد و همواره نزد پروردگارش پسندیده [رفتار] بود. 4⃣اول نماز، بعد امور دیگر فَإِذٰا قُضِیَتِ اَلصَّلاٰةُ فَانْتَشِرُوا فِی اَلْأَرْضِ وَ اِبْتَغُوا مِنْ فَضْلِ اَللّٰهِ وَ اُذْكُرُوا اَللّٰهَ كَثِیراً لَعَلَّكُمْ تُفْلِحُونَ (جمعه 10) و چون نماز گزارده شد، در[روی ] زمین پراکنده گردید و فضل خدا را جویا شوید و خدا را بسیار یاد کنید، باشد که شما رستگار گردید. 5⃣جهانی شدن نماز، دعا و آرزویشان رَبِّ اِجْعَلْنِی مُقِیمَ اَلصَّلاٰةِ وَ مِنْ ذُرِّیَّتِی رَبَّنٰا وَ تَقَبَّلْ دُعٰاءِ (ابراهیم 40) پروردگارا، مرا برپادارندهء نماز قرار ده، و از فرزندان من نیز. پروردگارا، و دعای مرا بپذیر. ( 6⃣ آباد کنندگان مساجد و عاقبت به خیران إِنَّمٰا یَعْمُرُ مَسٰاجِدَ اَللّٰهِ مَنْ آمَنَ بِاللّٰهِ وَ اَلْیَوْمِ اَلْآخِرِ وَ أَقٰامَ اَلصَّلاٰةَ وَ آتَى اَلزَّكٰاةَ وَ لَمْ یَخْشَ إِلاَّ اَللّٰهَ فَعَسىٰ أُولٰئِكَ أَنْ یَكُونُوا مِنَ اَلْمُهْتَدِینَ (توبه 18) مساجد خدا را تنها کسانی آباد می کنند که به خدا و روز بازپسین ایمان آورده و نماز برپا داشته و زکات داده و جز از خدا نترسیده اند، پس امید است که اینان از راه یافتگان باشند. @Emam_kh
رمان قسمت نودوهفتم همگی سر پا ایستاده بودند براي من... و نمی دانم انقدر. برایشان محترم بودم و یادي از منهم نمی کردند؟!... لبخندي زدم و کنار ساحل نشستم... دستم اسیر دستش شد... در گوشم گفت... - می دونم چی کشیدي از صبح خواهري... ولی عروسی داداشم بود نمی تونستم نرم،درك میکنی؟!... ونگاه پر محبتی به او انداختم... خواهرم زیادي مهربان نبود؟!... که براي رفتن به عروسی تک برادرش عذر خواهی میکرد... صداي مادر هدي با آن پوشش و آرایش خاص که تقریبا با عروس برابري میکرد،از فکر بیرون آوردم... - خوبی محیا جون؟!... لبخندي زدم... - ممنون به خوبی شما... ابرویی بالا انداخت... - والا هدي میگفت خیلی روحیتون قویه من باور نمیکردم... وبه حالت مسخره اي خندید... - آخه کی عروسی شوهرش بلند میشه میاد تو جمع میشینه یه کاره ... حالادقیقا فهمیدم هدي به چه کسی رفته... آرامشم را حفظ کردم... - بله درست میگین خانوم... البته شما هم واقعا باید تحسین بشید بابت بردباري که راجع به شرایط امیرعباس به خرج دادید... دیدم که صورتش سرخ شد از عصبانیت... بی تفاوت به جمعی که ساکت شده بودند... وبه بحث ما زل زده بودند نگاه کردم... حتی آقاجون هم ساکت شده بود و اخم در هم کشیده بود... کمی جا به جا شدم... ساکت میشدم تا جو به حالت عادي باز گردد... نمی خواستم شب عروسیش را به هم بزنم... عمه صدایم زد از آشپزخانه... بلند شدم به سمتش رفتم... برایم غذا گرفته بود... سلام کردم و خیره شدم به غذاي تزئین شده ي روي میز... - بیا دخترم بخور... میدونم از صبح هیچی نخوردي... با شک به عمه چشم دوختم... یعنی عمه براي من از غذاي عروسی شوهرم آورده... حتی با فکرش هم عصبی میشدم... نگاهی به غذاي روي میز انداختم و بعد به عمه جانم چشم دوختم... لبخندي زد... انگار که فکرم را خوانده بود... دستی روي شانه ام گذاشت... - فدات شم به نعیم گفتم بره از البرز برات غذا بگیره... خیلی ضعیف شدي بس که هیچی نمی خوري... لبخندي زدم... چرا دست عمه را رد کنم... این همه ارزش برایم گذاشته بود... میدانستم عمه ي مهربان من میخواست از حضورش در عروسی امیر عباس از من دلجویی کند... رو به عمه کردم... به به ممنونم عمه جون میدونی که من عاشق برگ البرزم... گونه اش را بوسیدم... - مرسی عمه جون... و دیدم لبخندش پهن تر شد از روي باز من... پشت میز نشستم... اشتهایم باز شده بود... مهم بود که بغض نمی گذاشت غذا از گلویم پایین رود؟!... انگار که لج داشتم با خودم... پشت سر هم لقمه هاي بزرگ فرو میدادم... و نمی دانم چرا کنترل از دستم خارج شد... و با فرو دادن لقمه اي اشک سمجی که پشت پلکم منتظر باریدن بود چکید... عمه با دیدن اشکم انگار تمام دنیایش درون چشمان زیبایش نابود شده باشد،غمزده نگاهم کرد... و از در بیرون رفت... غذا را خوردم تا آخر... واز جا بلند شدم... خانواده هدي داشتند خداحافظی میکردند... حوصله شان را نداشتم... و حتی به رسم ادب بدرقه شان نرفتم... روي مبل نشستم... نعیم هم کنارم آمد... - خانم مهندس ما چطوره؟!... لبخندي زدم... - تا داداش گلی مثل تو دارم چرا خوب نباشم... چشمانش را مطمئن باز و بسته کرد... - هستم باهات محیا... لبخندي زدم از دلگرمیش... - وجودت برکته... ادامه دارد... 💖 🧚‍♀●◐○❀
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا