eitaa logo
پیروان امام خامنه ای 🇮🇷
2.1هزار دنبال‌کننده
26.6هزار عکس
17.7هزار ویدیو
14 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
✍چرا نماز خواندن برایمان سنگین و سخت است⁉️ ⚠️ پاسخ از استاد قرائتی👇 1⃣ما هم یکی از نماز نخوان ها! بعضی‌ها می‌گویند که: خیلی‌ها نماز نمی‌خوانند ما هم جزء آن‌ها. آنقدر هست ما هم یکی! این فکر غلط است. اگر یک کشتی صد نفره نقص فنی پیدا کرد و در دریا غرق شد نود و هشت نفر شنا بلد نبودند و غرق شدند، دو نفری که شنا بلدند بگویند: ببین ! ما صد نفر سوار کشتی بودیم. نود و هشت نفر غرق شدند. بیا ما دو نفر هم غرق شویم! این چقدر حرف غلطی است!فاصله‌ی بین کفر و ایمان نمازاست. 2⃣مقاومت در برابر تحقیر و تمسخر دیگران گاهی می‌گویند که: ما می‌رویم نماز بخوانیم، یا حجاب داشته باشیم، ما را می‌کنند.‌مسخره کنند، مگر ما مقوا هستیم که با حرف این و آن ، با دو قطره باران شل شویم! اعمال تو ، تو را به خدا برساند.. مردم هرچه می‌خواهند بگویند، بگویند! 📝حدیث داریم «المؤمن کالجبل» کوه است. بعضی می‌گویند: از کوه محکم‌تر است. چون بعضی کوه‌ها ریزش دارد. مؤمن هیچ‌وقت ریزش ندارد... ‌‌‌ @Emam_kh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
رمان قسمت دویستو شانزدهم به سمت تالار رفتیم و بالاخره براي بار دوم پاي سفره عقد نشستم با محبوبم... و خدا میداند تمام دنیا مال من بود وقتی از آینه نگاهش میکردم... و با لبخند بله دادم با تمام وجودم به مردم... مردي که تمام عمرم... تمام قلبم بود... باالخره آقایان هم به قسمت خودشان رفتند و شادي و همهمه برپا شد... کمی رقص هم بد نبود در بهترین روز زندگیم در کنار عزیزانم... خیس عرق سر جایم نشستم و مینا با دستمال عرق پیشانی ام تا خشک کرد... و عمه و دختر عمه امیرعباس براي دادن هدیه به سمتم آمدند... خوش آمدي گفتم که عمه هدیه را به دستم داد و گفت... - مبارکت باشه خانوم... ممنونی گفتم که ادامه داد... - والا یه همچین جشنی واسه بار دوم انتظار نداشتیم،مبارکتون باشه... لبخند زورکی زدم و سري تکان دادم که به همراه دخترش رفت... مینا لبی کج کرد... - رو مخ... بی خیال گفتم... - ولش کن از آقا بردیا چه خبر؟!... چهره سرخ کرد... سلامتی... من به تو یه تشکر گنده بدهکارم... رویش را بوسیدم... - خوشبخت بودنت براي من بهترین هدیست... نگاهم کرد با عشق... - مرسی که تو رو دارم... بالاخره داماد را دعوت کردند و آمد بالاخره... باورم نمیشد... بالاخره تمام شد... و من عجیب رنج عشق کشیدم... شام را اعلام کردند و من کنار امیرعباس انگار روي ابرها سیر میکردم... با اشتها شروع کردم به خوردن و امیرعباس با تعجب ساختگی نگاهم کرد... - ماشااالله من واسه سیر کردن شما باید دام بگیرم،فکر کنم... لوس کردم خودم را... - اصلا نمیخورم... چه شیرین بود ناز خریدنهاي امیرعباس که خودش تا آخر غذا را در دهانم گذاشت... جشن هم تمام شد و درمیان همهمه شلوغی جوانها بدرقه شدیم تا خانه مان... به خواست امیرعباس پایکوبی نداشتیم در خانه... وارد پارکینگ شدیم و من تمام دلم پر شوق بودن از شروع زندگی تازه ام... بالا رفتیم و من دزدکی نگاهش میکردم... لبخندش نشان میداد که مرا می بیند و به روي خودش نمی آورد... همین که وار خانه شدیم صدقه اي دور سرم گرداند و کنار گذاشت... پیشانی ام را بوسید... - به خونت خوش اومدي عزیز دلم... لبخندي روي لب نشاندم... کرواتش را با ژست زیبایی شل کرد و نگاهی انداخت... - تا تو لباس عوض کنی من یه دوش بگیرم... سري تکان دادم و بازحمت تورم را در آوردم... سنجاق هارا هم به سختی باز کردم و سراغ لباسم رفتم... هر کاري میکردم دستم به زیپ لباسم نمی رسید... کمی تقلا کردم وکلافه دستم را از تنم وآیزان کردم تا کمی استراحت کنم... ادامه دارد... 💖 🧚‍♀●◐○❀
رمان قسمت آخـــر از سر شانه ام هل داد و شانه ام را بوسید... نگاهی از آینه به چشمان تبدارش کردم... و زندگی من آغاز شد... همان زندگی که آرزویش را داشتم... ** دو سال بعد... معذب و ناراحت جلوي آینه ایستادم... و نگاهی ناراضی به لباس گشادم انداختم... لبی کج کردم... که دستش از پشت حلقه شد دور کمرم... با ناراحتی گفتم... - نگاه کن امیرعباس هیچی اندازم نیست... همش تقصیر توئه... خندید و شکم برآمده ام را نوازشی کرد... - سه ماه دیگه که دخترمون بیاد... قول میدم از اولم باربی تر میشی... ناراضی دوباره خودم را برانداز کردم... گونه ام را بوسید... - از همیشه برام شیرین تري خانم... لبخندي زدم... توام حاضر شو الان مینا منو میکشه.. . چقدر سفارش کرده واسه عقد زود برسیم... سري تکان دادو رفت که حاضر شود... و من خدا را شکر کردم براي بهشتی که روي زمین نصیبم کرده بود... درکنار امیرعباس... دل وجانم به تو مشغول ونظر درچپ و راست تا ندانند حریفان که تو منظورِ منی.. ❤️پـــایـــان❤️ 💖 🧚‍♀●◐○❀
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
╭❁━═━⊰✼❆🍃🌹🍃❆✼⊱━═━❁╮ ✨بسم الله الرحمن الرحیم ✨ 🌹شرح ( 1 ) 🔹 پاسخی بهتر به خیر و احسان دیگران 💠 إِذَا حُيِّيتَ بِتَحِيَّةٍ فَحَيِّ بِأَحْسَنَ مِنْهَا وَ إِذَا أُسْدِيَتْ إِلَيْكَ يَدٌ فَكَافِئْهَا بِمَا يُرْبِي عَلَيْهَا، وَ الْفَضْلُ مَعَ ذَلِكَ لِلْبَادِئِ   🔰 حکمت ۶۲ نهج البلاغه درباره این موضوع اخلاقی است که اگر کسی به شما خیری ، احسانی یا احترامی مبذول داشت ؛ شما حداقل معادل همان خیر و احسان و احترام را به او برگردانید یا اگر می توانید بیشتر و بهتر از او جبران بکنید. 🔻این یک اخلاق بسیار بسیار زیبایی است که باعث گسترش خوبی ها ، مهربانی ها ، حُسن ظن ها ، امیدها و اعتمادها در جامعه می شود. 🔻 وقتی بازخورد یک خوبی ، خوبی باشد ؛ بلکه خوبی بالاتر و با کیفیت تر از اصل خوبی باشد، مردم بر انجام کارهای نیک تشویق می شوند. و این شوق باعث می شود که آرام آرام در جامعه معروف ، زیبایی ها و اخلاق حسنه غلبه پیدا کند بر منکر و زشتی ها و اخلاق رذیله. 🔻 لذا حتی امیرالمؤمنین (علیه السلام) در حکمت ۶۲ ، بر این باورند که در این مسیر کسی که آغاز کنندهٔ خیر و احسان هست ، از کسی که جبران کننده این خیر و احسان هست برتر است. 🔻چون آغاز کننده مثل کسی است که یک سنّت نیکی را دارد پایه گذاری می کند و وقتی سنّت نیکی را پایه گذاری کرد ، تا وقتی این سنّت در جامعه پابرجاست ، ثواب و اجر این کار به آن آغاز کننده خواهد رسید. 🎙حجت الاسلام مهدوی ارفع
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🔹برخورداری از غیرت و شجاعت علمی و انقلابی 🔻امروز روزی نیست که ما به نام دین و از زبان دین حرفی را مطرح کنیم که سست باشد یا هدفی را ترسیم کنیم که نشود از معارف اسلامی آن را استخراج کرد باید برای پیگیری این راه به غیرت دینی متشبث بشویم در این مسیر همین که آنچه از اسلام میفهمیم و برای اسلام و به نام اسلام ترویج می کنیم و برای آن حساب تازه ای باز می کنیم، کافی است 📚بیانات مقام معظم رهبری مدظله‌العالی ١٣٧٨/٠۶/٢٨ @Emam_kh
8M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥⭕️آینده خطرناک جهان ♨️چرا ایلان ماسک ۴۴ میلیارد دلار برای توئیتر هزینه کرده است؟! ❌و چرا مدیران فرهنگی و رسانه ای کشور در تمام ادوار اینقدر خواب تشریف دارند؟! 👤استاد پورآقایی @Emam_kh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
▪️ماجرای ترور بیولوژیک نادر طالب زاده ▪️شهید نادر طالب‌زاده: هنگامی که در عراق بودم، حدود ساعت ۳ نیمه شب نیروهای امنیتی که مسلح به کلاشینکف و سلاح های ۹ میلیمتری بودند به هتل ما ریختند و با حاضر شدن در بالای سر من خواستند که چمدان هایمان را به آنها تحویل دهیم.این نیروها با اصرار زیاد چمدانهایمان را گرفتند، آنها به ما گفتند که یک هفته بعد بیایید در کربلا و آنجا چمدان های خود را تحویل بگیرید. ▪️بعد از اینکه از نیروهای وابسته به سازمان امنیتی آمریکا چمدانها را تحویل گرفتیم برداشت من این بود که هدف آنها سرقت اطلاعات داخل لپ تاپ و همچنین مکاتبات من با مهمانان دعوت شده به برنامه های مختلف بوده است. بعد از آنکه لباسهای داخل چمدان را پوشیدم دو روز بعد دچار تنگی نفس شدید شدم ولی در ابتدا تصورم این بود که به خاطر تغییرات آب و هوایی است. با ادامه این وضعیت و اختلال در وضعیت جسمی‌ام و همزمانی این حوادث متوجه شدم که مورد ترور بیولوژیک قرار گرفته‌ام. @Emam_kh