eitaa logo
قرارگاه فرهنگی نماز جمعه🇮🇷 شهرستان سرایان
228 دنبال‌کننده
4.8هزار عکس
665 ویدیو
22 فایل
💠امام خامنه ای: نماز جمعه قرارگاه ایمان، بصیرت و اخلاق است و ائمه جمعه نیز فرماندهان آن قرارگاه به شمار می‌آیند قرارگاه فرهنگی نماز جمعه شهرستان سرایان🇮🇷 🆔️ارتباط با ادمین @Ffffhhhmm96
مشاهده در ایتا
دانلود
به دیگران حسادت نکنید ✍ اکرم صلی الله علیه وآله برای مردی از انصار شهادت داد، که او از اهل بهشت است. مردم می خواستند بدانند که علت بهشتی بودن او چیست؟ وقتی از احوال و اعمال او جست و جو کردند فهمیدند، عمل زیادی انجام نداده است. مگر این که وقتی از رختخواب خود بر می خیزد ذکر خدا می گوید و شب که می خوابد جز برای صبح برنمی خیزد. از او سؤال شد تو چه عمل خاصی انجام می دهی که بهشتی شده ای؟ او در جواب گفت: کاری جز آنچه می دانستید انجام نمی دهم، مگر این که نسبت به مسلمانی نمی کنم و بر کسی که خداوند نعمتی به او داده است نمی ورزم. 📚 محجه البیضاء ، ج 5 ص 325 نهاد امامت جمعه شهرستان سرایان @sarayanejna
13941008_14047_128k.mp3
7.93M
🎙 جانِ شیرین روایت انقلاب اسلامی از دوران کودکی (ص) 🌸🎊 ولادت با سعادت پیامبر عظیم‌الشان اسلام حضرت مبارکباد💐 ‌ قرارگاه فرهنگی نماز جمعه شهرستان سرایان https://eitaa.com/EmamatJume_Sarayan
اميرالمؤمنين علی(سلام‌الله علیه)از طرف پيغمبر اکرم(صلّی الله علیه و آله) مأمور شد به بازار برود و پيراهني براي پيغمبر بخرد. رفت و پيراهني به دوازده درهم خريد و آورد. رسول اکرم پرسيد: «اين را به چه مبلغ خريدي؟» عرض کرد: به دوازده درهم. پیامر فرمود: اين را چندان دوست ندارم، پيراهني ارزانتر از اين مي‌‌‌‌‌خواهم، آيا فروشنده حاضر است پس بگيرد؟ : نمي‌‌‌‌‌دانم يا رسول الله : برو ببين حاضر مي‌‌‌‌‌شود پس بگيرد؟ علي پيراهن را با خود برداشت و به بازار برگشت. به فروشنده فرمود: «پيغمبر خدا پيراهني ارزانتر از اين مي‌‌‌‌‌خواهد، آيا حاضري پول ما را بدهي و اين پيراهن را پس بگيري؟». فروشنده قبول کرد و علي پول را گرفت و نزد پيغمبر آورد. آنگاه رسول اکرم و علي با هم به طرف بازار راه افتادند. در بين راه چشم پيغمبر به کنيزکي افتاد که گريه مي‌‌‌‌‌کرد. پيغمبر نزديک رفت و از کنيزک پرسيد: «چرا گريه مي‌‌‌‌‌کني؟» : اهل خانه به من چهار درهم دادند و مرا براي خريد به بازار فرستادند؛ نمي‌‌‌‌‌دانم چطور شد پولها گم شد. اکنون جرئت نمي‌‌‌‌‌کنم به خانه برگردم. رسول اکرم چهار درهم از آن دوازده درهم را به کنيزک داد و فرمود: «هرچه مي‌‌‌‌‌خواستي بخري بخر و به خانه برگرد.» و خودش به طرف بازار رفت و جامه‌‌‌‌‌اي به چهار درهم خريد و پوشيد. در مراجعت برهنه‌‌‌‌‌اي را ديد، جامه را از تن کند و به او داد. دومرتبه به بازار رفت و جامه‌‌‌‌‌اي ديگر به چهار درهم خريد و پوشيد و به طرف خانه راه افتاد. در بين راه باز همان کنيزک را ديد که حيران و نگران و اندوهناک نشسته است، فرمود: «چرا به خانه نرفتي؟». : يا رسول الله خيلي دير شده، مي‌‌‌‌‌ترسم مرا بزنند که چرا اينقدر دير کردي. : بيا با هم برويم، خانه‌‌‌‌‌تان را به من نشان بده، من وساطت مي‌‌‌‌‌کنم که مزاحم تو نشوند. رسول اکرم به اتفاق کنيزک راه افتاد. همينکه به پشت در خانه رسيدند کنيزک گفت: «همين خانه است.» رسول اکرم از پشت در با آواز بلند گفت: «اي اهل خانه سلام عليکم.». جوابي شنيده نشد. بار دوم سلام کرد، جوابي نيامد. سومين بار سلام کرد، جواب دادند: «السلام عليک يا رسول اللَّه و رحمة اللَّه و برکاته.». : چرا اول جواب نداديد؟ آيا آواز مرا نمي‌‌‌‌‌شنيديد؟. : چرا، همان اول شنيديم و تشخيص داديم که شماييد. : پس علت تأخير چه بود؟. : يا رسول اللَّه! خوشمان مي‌‌‌‌‌آمد سلام شما را مکرر بشنويم، سلام شما براي خانه ما فيض و برکت و سلامت است. : اين کنيزک شما دير کرده، من اينجا آمدم از شما خواهش کنم او را مؤاخذه نکنيد. : يا رسول اللَّه! به خاطر مقدم گرامي شما اين کنيز از همين ساعت آزاد است. پيامبر فرمود: «خدا را شکر، چه دوازده درهم پربرکتي بود، دو برهنه را پوشانيد و يک برده را آزاد کرد!» 📚بحارالانوار، جلد 6، باب «مکارم اخلاقه و سيره و سننه» ✍دعا کنیم که پولمان برکت داشته باشد