eitaa logo
❤️ امام خوبی ها ❤
40.1هزار دنبال‌کننده
26.1هزار عکس
3.9هزار ویدیو
18 فایل
#کپی_مطالب_آزادمیباشد تاریخ تاسیس کانال 1397/1/12 #اللهم عجل لولیک الفرج تبلیغات خصوصی نداریم لطفا دقت کنید کلاهبرداران سرتون کلاه نذارن. هرکس براتون تعرفه تبلیغات فرستاد گزارش بزنید حتما
مشاهده در ایتا
دانلود
📌 منتقم حسین نمی‌آیی؟ ▪️ روبه‌روی لشکر دشمن ایستاد. چیزی برای گفتن از نسب خود نداشت. برای همین خودش را این‌گونه معرفی کرد: «امیری حسین و نعم الامیر». سه روز بعد وقتی بنی‌اسد شهدای کربلا را دفن می‌کردند، «جون»، خوشبوترین و روسفیدترین یار امام بود. ▫️ ۱۴ ؛ @Emamkhobiha🌹
📌 منتقم حسین نمی‌آیی؟ ▪️ نازدانه در خرابه دلتنگ بابا بود و گریه می‌کرد. جعبه را آوردند. با بی‌تابی گفت: «من غذا نمی‌خواهم!» یکی داد زد: «پارچه را کنار بزن! مقصود تو همان‌جاست...» ▫️ ۱۵ ؛ @Emamkhobiha🌹
📌 منتقم حسین نمی‌آیی؟ ▪️ پدر هر کاری کند، پسر یاد می‌گیرد. مثلاً اگر در رکوع، انگشتر ببخشد. و «او» هم در گودال قتلگاه، انگشتر را با انگشت بخشید. نخواست او دستِ خالی از گودال برگردد. ▫️ ۱۷ ؛ @Emamkhobiha🌹
📌 منتقم حسین نمی‌آیی؟ ▪️ از دور بابا را دیده بود که سرِ علی‌اکبر را روی دامن قرار داده و صورت به صورتش گذاشته است. توی خرابه، پاهای کوچکش را دراز کرد. با دستان کوچکش سرِ بابا را به دامن گرفت. خم شد و سر را به صورت بابا گذاشت. چقدر زود بابا بغلش کرد! ▫️ ۱۸ ؛ @Emamkhobiha🌹
📌 منتقم حسین نمی‌آیی؟ ▪️ فرمانده با تعجب پرسید: «علمدار این علم کیست که جای‌جای آن پر از جای تیر است، جز جای دست علمدار؟» گفتند: «این علم دست ابوالفضل عباس بوده است.» ▫️ ۱۹ ؛ @Emamkhobiha🌹
📌 منتقم حسین نمی‌آیی؟ ▪️ با موتور زمین خورد. سرش کمی شکست. خانه که رفت، دختر سه‌ساله‌اش با دستمال، خون سر بابا را پاک کرد. دختر دائماً از بابا می‌پرسید: «بابا خوب شدی؟» شب بود. هنوز روضه شروع نشده، مرد بلند‌بلند گریه می‌کرد. ▫️ ۲۰ ؛ @Emamkhobiha🌹
📌 منتقم حسین نمی‌آیی؟ ▪️ - بابام کجا رفته؟ - رفته سفر… - بدون عمه؟! ▫️ ۲۱ ؛ @Emamkhobiha🌹
🖼 📌 مولا کجا روضه گرفته‌ای؟ ▪️ هرگاه عملیات به بن بست می‌خورد، بچه‌ها وضو می‌گرفتند. همیشه روضه مادر، کار را تمام می‌کرد و گره‌ها باز می‌شد. ▫️ ؛ @Emamkhobiha🌹
🖼 📌 مولا کجا روضه گرفته‌ای؟ ▪️ دعا می‌کرد. علی این سوال را نپرسد: - حال محسن چطور است؟ ▫️ ؛ @Emamkhobiha🌹
🖼 📌 مولا کجا روضه گرفته‌ای؟ ▪️ موقع برگشت از روضه‌ی فاطمیه، باران پسرک را خیس کرد. با لحن کودکانه گفت: خدایا! گریه نکن. مادر امشب دیگر درد ندارد. ▫️ ؛ @Emamkhobiha🌹
📌 منتقم حسین نمی‌آیی؟ ▫️ مردِ سوار بر اسب دلش سوخت. آتشِ دامن دخترک را خاموش کرد. نازدانه پرسید: «آب داری؟» مرد کاسه‌ای آب به دستش داد. دخترک پابرهنه به طرف گودال دوید. ▫️ ؛ @Emamkhobiha🌹
📌 منتقم حسین نمی‌آیی؟ - باورم نمی‌شه شجاع‌ترین مرد کوفه دچار رعشه شده باشه! حُر گفت: بین بهشت و جهنم مانده‌ام! - کدام سو را انتخاب خواهی کرد؟ حُر اسب را تاخت زد. گویی آغوش بهشت او را فرا می‌خواند… ▫️ ۵ ؛ @Emamkhobiha🌹
📌 منتقم حسین نمی‌آیی؟ ▪️ لشکر دشمن عمو را محاصره کرده بود. عمو تنهای‌تنها بود. عبدالله دست عمه را رها کرد و به سمت عمو دوید. شمشیر حرامی بالا رفت. عبدالله دستان کوچکش را حائل کرد. هیچ‌کس فکر نمی‌کرد دستان کوچک معجزه کند. عمو را که سالم دید، لبخند زد و آرام در آغوشش جان داد. ▫️ ۶ ؛ @Emamkhobiha🌹
📌 منتقم حسین نمی‌آیی؟ ▪️ شام را آمادهٔ مهمان‌نوازی کرده بودند. با ورود کاروان اسیران، مردم برای استقبال، سنگ تمام گذاشتند. امروز سنگ‌های کوچه‌های شام، به جای زمین، در مشت مردم بود... ▫️ ۱۳ ؛ @Emamkhobiha🌹
📌 منتقم حسین نمی‌آیی؟ ▪️ روبه‌روی لشکر دشمن ایستاد. چیزی برای گفتن از نسب خود نداشت. برای همین خودش را این‌گونه معرفی کرد: «امیری حسین و نعم الامیر». سه روز بعد وقتی بنی‌اسد شهدای کربلا را دفن می‌کردند، «جون»، خوشبوترین و روسفیدترین یار امام بود. ▫️ ۱۴ ؛ @Emamkhobiha🌹
📌 منتقم حسین نمی‌آیی؟ ▪️ نازدانه در خرابه دلتنگ بابا بود و گریه می‌کرد. جعبه را آوردند. با بی‌تابی گفت: «من غذا نمی‌خواهم!» یکی داد زد: «پارچه را کنار بزن! مقصود تو همان‌جاست...» ▫️ ۱۵ ؛ @Emamkhobiha🌹
📌 منتقم حسین نمی‌آیی؟ ▪️ پدر هر کاری کند، پسر یاد می‌گیرد. مثلاً اگر در رکوع، انگشتر ببخشد. و «او» هم در گودال قتلگاه، انگشتر را با انگشت بخشید. نخواست او دستِ خالی از گودال برگردد. ▫️ ۱۷ ؛ @Emamkhobiha🌹
📌 منتقم حسین نمی‌آیی؟ ▪️ از دور بابا را دیده بود که سرِ علی‌اکبر را روی دامن قرار داده و صورت به صورتش گذاشته است. توی خرابه، پاهای کوچکش را دراز کرد. با دستان کوچکش سرِ بابا را به دامن گرفت. خم شد و سر را به صورت بابا گذاشت. چقدر زود بابا بغلش کرد! ▫️ ۱۸ ؛ @Emamkhobiha🌹
📌 منتقم حسین نمی‌آیی؟ ▪️ فرمانده با تعجب پرسید: «علمدار این علم کیست که جای‌جای آن پر از جای تیر است، جز جای دست علمدار؟» گفتند: «این علم دست ابوالفضل عباس بوده است.» ▫️ ۱۹ ؛ @Emamkhobiha🌹
📌 منتقم حسین نمی‌آیی؟ ▪️ با موتور زمین خورد. سرش کمی شکست. خانه که رفت، دختر سه‌ساله‌اش با دستمال، خون سر بابا را پاک کرد. دختر دائماً از بابا می‌پرسید: «بابا خوب شدی؟» شب بود. هنوز روضه شروع نشده، مرد بلند‌بلند گریه می‌کرد. ▫️ ۲۰ ؛ @Emamkhobiha🌹
📌 منتقم حسین نمی‌آیی؟ ▪️ - بابام کجا رفته؟ - رفته سفر… - بدون عمه؟! ▫️ ۲۱ ؛ @Emamkhobiha🌹
🖼 📌 مولا کجا روضه گرفته‌ای؟ ▪️ هرگاه عملیات به بن بست می‌خورد، بچه‌ها وضو می‌گرفتند. همیشه روضه مادر، کار را تمام می‌کرد و گره‌ها باز می‌شد. ▫️ ؛ @Emamkhobiha🌹
📌 منتقم حسین نمی‌آیی؟ ▪️ نازدانه در خرابه دلتنگ بابا بود و گریه می‌کرد. جعبه را آوردند. با بی‌تابی گفت: «من غذا نمی‌خواهم!» یکی داد زد: «پارچه را کنار بزن! مقصود تو همان‌جاست...» ▫️ ؛ @Emamkhobiha🌹
📌 منتقم حسین نمی‌آیی؟ ▪️ از دور بابا را دیده بود که سرِ علی‌اکبر را روی دامن قرار داده و صورت به صورتش گذاشته است. توی خرابه، پاهای کوچکش را دراز کرد. با دستان کوچکش سرِ بابا را به دامن گرفت. خم شد و سر را به صورت بابا گذاشت. چقدر زود بابا بغلش کرد! ▫️ ؛ @Emamkhobiha🌹
📌 منتقم حسین نمی‌آیی؟ ▪️ با موتور زمین خورد. سرش کمی شکست. خانه که رفت، دختر سه‌ساله‌اش با دستمال، خون سر بابا را پاک کرد. دختر دائماً از بابا می‌پرسید: «بابا خوب شدی؟» شب بود. هنوز روضه شروع نشده، مرد بلند‌بلند گریه می‌کرد. ▫️ ؛ @Emamkhobiha🌹