📌 منتقم حسین نمیآیی؟
▪️ روبهروی لشکر دشمن ایستاد.
چیزی برای گفتن از نسب خود نداشت.
برای همین خودش را اینگونه معرفی کرد: «امیری حسین و نعم الامیر». سه روز بعد وقتی بنیاسد شهدای کربلا را دفن میکردند، «جون»، خوشبوترین و روسفیدترین یار امام بود.
▫️ #بفرمایید_روضه ۱۴ ؛ #محرم
@Emamkhobiha🌹
📌 منتقم حسین نمیآیی؟
▪️ نازدانه در خرابه دلتنگ بابا بود و گریه میکرد. جعبه را آوردند. با بیتابی گفت: «من غذا نمیخواهم!» یکی داد زد: «پارچه را کنار بزن! مقصود تو همانجاست...»
▫️ #بفرمایید_روضه ۱۵ ؛ #محرم
@Emamkhobiha🌹
📌 منتقم حسین نمیآیی؟
▪️ پدر هر کاری کند، پسر یاد میگیرد.
مثلاً اگر در رکوع، انگشتر ببخشد. و «او» هم در گودال قتلگاه، انگشتر را با انگشت بخشید. نخواست او دستِ خالی از گودال برگردد.
▫️ #بفرمایید_روضه ۱۷ ؛ #محرم
@Emamkhobiha🌹
📌 منتقم حسین نمیآیی؟
▪️ از دور بابا را دیده بود که سرِ علیاکبر را روی دامن قرار داده و صورت به صورتش گذاشته است. توی خرابه، پاهای کوچکش را دراز کرد. با دستان کوچکش سرِ بابا را به دامن گرفت. خم شد و سر را به صورت بابا گذاشت.
چقدر زود بابا بغلش کرد!
▫️ #بفرمایید_روضه ۱۸ ؛ #محرم
@Emamkhobiha🌹
📌 منتقم حسین نمیآیی؟
▪️ فرمانده با تعجب پرسید: «علمدار این علم کیست که جایجای آن پر از جای تیر است، جز جای دست علمدار؟»
گفتند: «این علم دست ابوالفضل عباس بوده است.»
▫️ #بفرمایید_روضه ۱۹ ؛ #محرم
@Emamkhobiha🌹
📌 منتقم حسین نمیآیی؟
▪️ با موتور زمین خورد. سرش کمی شکست.
خانه که رفت، دختر سهسالهاش با دستمال، خون سر بابا را پاک کرد. دختر دائماً از بابا میپرسید: «بابا خوب شدی؟»
شب بود. هنوز روضه شروع نشده، مرد بلندبلند گریه میکرد.
▫️ #بفرمایید_روضه ۲۰ ؛ #محرم
@Emamkhobiha🌹
📌 منتقم حسین نمیآیی؟
▪️ - بابام کجا رفته؟
- رفته سفر…
- بدون عمه؟!
▫️ #بفرمایید_روضه ۲۱ ؛ #محرم
@Emamkhobiha🌹
🖼 #طرح_مهدوی
📌 مولا کجا روضه گرفتهای؟
▪️ هرگاه عملیات به بن بست میخورد، بچهها وضو میگرفتند.
همیشه روضه مادر، کار را تمام میکرد و گرهها باز میشد.
▫️ #بفرمایید_روضه ؛ #فاطمیه
@Emamkhobiha🌹
🖼 #طرح_مهدوی
📌 مولا کجا روضه گرفتهای؟
▪️ دعا میکرد. علی این سوال را نپرسد:
- حال محسن چطور است؟
▫️ #بفرمایید_روضه ؛ #فاطمیه
@Emamkhobiha🌹
🖼 #طرح_مهدوی
📌 مولا کجا روضه گرفتهای؟
▪️ موقع برگشت از روضهی فاطمیه، باران پسرک را خیس کرد.
با لحن کودکانه گفت: خدایا! گریه نکن. مادر امشب دیگر درد ندارد.
▫️ #بفرمایید_روضه ؛ #فاطمیه
@Emamkhobiha🌹
📌 منتقم حسین نمیآیی؟
▫️ مردِ سوار بر اسب دلش سوخت. آتشِ دامن دخترک را خاموش کرد.
نازدانه پرسید: «آب داری؟»
مرد کاسهای آب به دستش داد.
دخترک پابرهنه به طرف گودال دوید.
▫️ #بفرمایید_روضه ؛ #محرم
@Emamkhobiha🌹
📌 منتقم حسین نمیآیی؟
- باورم نمیشه شجاعترین مرد کوفه دچار رعشه شده باشه!
حُر گفت: بین بهشت و جهنم ماندهام!
- کدام سو را انتخاب خواهی کرد؟
حُر اسب را تاخت زد. گویی آغوش بهشت او را فرا میخواند…
▫️ #بفرمایید_روضه ۵ ؛ #محرم
@Emamkhobiha🌹
📌 منتقم حسین نمیآیی؟
▪️ لشکر دشمن عمو را محاصره کرده بود.
عمو تنهایتنها بود. عبدالله دست عمه را رها کرد و به سمت عمو دوید. شمشیر حرامی بالا رفت. عبدالله دستان کوچکش را حائل کرد.
هیچکس فکر نمیکرد دستان کوچک معجزه کند. عمو را که سالم دید، لبخند زد و آرام در آغوشش جان داد.
▫️ #بفرمایید_روضه ۶ ؛ #محرم
@Emamkhobiha🌹
📌 منتقم حسین نمیآیی؟
▪️ شام را آمادهٔ مهماننوازی کرده بودند.
با ورود کاروان اسیران، مردم برای استقبال، سنگ تمام گذاشتند. امروز سنگهای کوچههای شام، به جای زمین، در مشت مردم بود...
▫️ #بفرمایید_روضه ۱۳ ؛ #محرم
@Emamkhobiha🌹
📌 منتقم حسین نمیآیی؟
▪️ روبهروی لشکر دشمن ایستاد.
چیزی برای گفتن از نسب خود نداشت.
برای همین خودش را اینگونه معرفی کرد: «امیری حسین و نعم الامیر». سه روز بعد وقتی بنیاسد شهدای کربلا را دفن میکردند، «جون»، خوشبوترین و روسفیدترین یار امام بود.
▫️ #بفرمایید_روضه ۱۴ ؛ #محرم
@Emamkhobiha🌹
📌 منتقم حسین نمیآیی؟
▪️ نازدانه در خرابه دلتنگ بابا بود و گریه میکرد. جعبه را آوردند. با بیتابی گفت: «من غذا نمیخواهم!» یکی داد زد: «پارچه را کنار بزن! مقصود تو همانجاست...»
▫️ #بفرمایید_روضه ۱۵ ؛ #محرم
@Emamkhobiha🌹
📌 منتقم حسین نمیآیی؟
▪️ پدر هر کاری کند، پسر یاد میگیرد.
مثلاً اگر در رکوع، انگشتر ببخشد. و «او» هم در گودال قتلگاه، انگشتر را با انگشت بخشید. نخواست او دستِ خالی از گودال برگردد.
▫️ #بفرمایید_روضه ۱۷ ؛ #محرم
@Emamkhobiha🌹
📌 منتقم حسین نمیآیی؟
▪️ از دور بابا را دیده بود که سرِ علیاکبر را روی دامن قرار داده و صورت به صورتش گذاشته است. توی خرابه، پاهای کوچکش را دراز کرد. با دستان کوچکش سرِ بابا را به دامن گرفت. خم شد و سر را به صورت بابا گذاشت.
چقدر زود بابا بغلش کرد!
▫️ #بفرمایید_روضه ۱۸ ؛ #محرم
@Emamkhobiha🌹
📌 منتقم حسین نمیآیی؟
▪️ فرمانده با تعجب پرسید: «علمدار این علم کیست که جایجای آن پر از جای تیر است، جز جای دست علمدار؟»
گفتند: «این علم دست ابوالفضل عباس بوده است.»
▫️ #بفرمایید_روضه ۱۹ ؛ #محرم
@Emamkhobiha🌹
📌 منتقم حسین نمیآیی؟
▪️ با موتور زمین خورد. سرش کمی شکست.
خانه که رفت، دختر سهسالهاش با دستمال، خون سر بابا را پاک کرد. دختر دائماً از بابا میپرسید: «بابا خوب شدی؟»
شب بود. هنوز روضه شروع نشده، مرد بلندبلند گریه میکرد.
▫️ #بفرمایید_روضه ۲۰ ؛ #محرم
@Emamkhobiha🌹
📌 منتقم حسین نمیآیی؟
▪️ - بابام کجا رفته؟
- رفته سفر…
- بدون عمه؟!
▫️ #بفرمایید_روضه ۲۱ ؛ #محرم
@Emamkhobiha🌹
🖼 #طرح_مهدوی
📌 مولا کجا روضه گرفتهای؟
▪️ هرگاه عملیات به بن بست میخورد، بچهها وضو میگرفتند.
همیشه روضه مادر، کار را تمام میکرد و گرهها باز میشد.
▫️ #بفرمایید_روضه ؛ #فاطمیه
@Emamkhobiha🌹
📌 منتقم حسین نمیآیی؟
▪️ نازدانه در خرابه دلتنگ بابا بود و گریه میکرد. جعبه را آوردند. با بیتابی گفت: «من غذا نمیخواهم!» یکی داد زد: «پارچه را کنار بزن! مقصود تو همانجاست...»
▫️ #بفرمایید_روضه ؛ #محرم
@Emamkhobiha🌹
📌 منتقم حسین نمیآیی؟
▪️ از دور بابا را دیده بود که سرِ علیاکبر را روی دامن قرار داده و صورت به صورتش گذاشته است. توی خرابه، پاهای کوچکش را دراز کرد. با دستان کوچکش سرِ بابا را به دامن گرفت. خم شد و سر را به صورت بابا گذاشت.
چقدر زود بابا بغلش کرد!
▫️ #بفرمایید_روضه ؛ #محرم
@Emamkhobiha🌹
📌 منتقم حسین نمیآیی؟
▪️ با موتور زمین خورد. سرش کمی شکست.
خانه که رفت، دختر سهسالهاش با دستمال، خون سر بابا را پاک کرد. دختر دائماً از بابا میپرسید: «بابا خوب شدی؟»
شب بود. هنوز روضه شروع نشده، مرد بلندبلند گریه میکرد.
▫️ #بفرمایید_روضه ؛ #محرم
@Emamkhobiha🌹