3.15M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🍃🌹🍃 #روضه حضرت علی اکبر(ع) و #داستان چاووش عباس
#یااباعبدالله🌷
#خیلی_خیلی_زیباست/ از دست ندین👌
اشکتون در میاد😭😭
@Emamkhobiha🌹
2.13M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#داستان غم انگیز و تکان دهنده توبه جوان #گنهکار دم مرگ
#یا_ارحم_الراحمین🌷
حتما ببینین/از دست ندین👌👌
@Emamkhobiha🌹
2.2M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🌺🌺 #کرامت امام حسین(ع)
#داستان زن عربی که بچه هاشو تو کربلا #گم کرده بود و...
#یااباعبدالله🌷
فوق العاده زیبا👌
@Emamkhobiha🌹
زندگی حلال.mp3
زمان:
حجم:
3.54M
در مسیر بندگی
#کربلایی_کاظم
#داستان
#توکل
استاد عالی
@Emamkhobiha🌹
1.4M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#فرماندار_ناصبی_اموالش_را
#مصادره_کرد
#داستان یک روضه دار هندی #عاشق امام حسین(؏)که فرماندار ناصبی اون شهردستور دادتمام اموالش رومصادره کنندتادیگه کسی برای امام حسین روضه نگیره🌺
@Emamkhobiha🌹
12.2M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
❌🔞❌
🔴 👈 #داستان دختری که زشت بود
وشب عروسیش به امام حسین(ع)
متوسل شد...!!!😳
@Emamkhobiha🌹
5.05M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 به امام رضا بگو من شفا نمیخوام...
🎙 صابر خراسانی...
#داستان
#التماس دعا
😭😭
@Emamkhobiha🌹
حجت الاسلام دارستانی4_5884168091021083197.mp3
زمان:
حجم:
3.76M
#کلیپ_مهدوی
❌آیا ما مثل زهیر توبه کردیم برا امام زمانمون😔⁉️❌
#داستان فرج تراب‼️
#حجت_الاسلام_دارستانی
اَلَّلهُمـّ؏جِّللِوَلیِڪَالفرَج
@Emamkhobiha🌹
16.34M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📚#داستان زندگی #دختر_بی_خدا
و #بی_حجابی که در آخر #طلبه شد
👌از دست ندید
@Emamkhobiha🌹
16.5M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📚#داستان زندگی #دختر_بی_خدا
و #بی_حجابی که در آخر #طلبه شد
👌از دست ندید
@Emamkhobiha🌹
داستان کودک معلول و حضرت عباس
شیخ عباس افزود: حدود 30 سال پیش در یک روز جمعه بنده در حرم نشسته بودم که شب فرا رسید و یک مرد جوان عرب بیابان گرد وارد حرم شد، در حالی که فرزندی علیل بهروی دست داشت که آن فرزند پسر حدود 8 سال سن داشت و به دلیل معلولیت توان هیچ گونه حرکتی حتی تکلم نداشت و مانند تکه ای گوشت بهروی دست پدر جابه جا می شد.
خادم حرم حضرت ابوالفضل(ع) افزود: ساعت 12:30 دقیقه شب بود که پدر این کودک معلول به همان لهجه عربی و محلی خود با ابوفاضل صحبت می کرد و گلایه داشت که: «آقا اباالفضل! من از تو اولاد سالم خواسته ام، اما اولاد ناقص داده ای و چه فایده دارد، من 8 سال است که مبتلای این بچه شده ام حال این بچه را بگیر و برای خودت باشد».
شیخ عباس می گوید: به چشم خود دیدم آن پدر جوان کودک 8 ساله معلول خود را به سمت ضریح چنان پرت کرد که صدای برخورد سر کودک با میله های ضریح به بیرون از ایوان رسید و کسانی که در بیرون از حرم نشسته بودند، کنجکاو شدند که این صدای چیست و پس از این واقعه خود پدر نیز به سرعت از حرم گریخت و رفت.
شیخ عباس گفت: با دیدن این منظره بسیار ناراحت شدم و پیش خود گفتم: ای بی حیا! این چهکاری بود کردی! و پس از آن که پدر طفل را پیدا نکردم؛ بسیار گریستم، فرزند را در بغل گرفتم و با خود گفتم: این بچه بیمار چه گناهی دارد، و سر او را در بغل گرفتم.
شیخ عباس افزود: این جریان ادامه داشت تا ساعت 1 بعد از نیمه شب رسید، در حالی که بچه را در بغل آرام می کردم کمکم متوجه شدم انگشتان پای بچه حرکت کرد. ابتدا فکر کردم توهم دارم و چشمانم را مالیدم که مبادا در حالت خواب بوده ام، اما دیدم کمکم پاهایش حرکت کرد سرش را روی زانو گذاشتم و در حالی که اشک می ریختم، دیدم یک چشم او باز شد و پس از آن چشم بعدی باز و بعد نگاه کرد و گفت: پدر و مادرم کجا هستند؟
شیخ عباس گفت: در این بین سایر خدام حرم را صدا زدم که بیایند و ببینند که آیا من اشتباه نمی کنم که آنها نیز تأیید کردند بچه می تواند حرکت و صحبت کند.
شیخ عباس افزود: این پدر و فرزند از اعراب بادیه نشین بودند که به شغل زراعت و کشاورزی مشغول بودند و پس از شفای این طفل 8 ساله، چشمان او باز شد دنبال پدر و مادرش می گشت. به او گفتم: پسرم، آیا می توانی سر و دست و پاهایت را حرکت دهی؟ و او گفت: بله! به راحتی می توانم دست و پا و چشمانم را حرکت دهم، فهمیدم معجزه ای شده و قمر بنیهاشم(ع) او را شفا داده است.
شیخ عباس افزود: سپس عبایی روی پسر انداختم و سه بار او را دور ضریح حضرت ابوالفضل(ع) طواف دادم و او را در اتاقی قرار داده و این واقعه را به استاندار، کلید دار و مرجع تقلید آن زمان خبر داده و در دفتر حرم ثبت کردیم و از طریق بلندگو اعلام کردیم مردم برای دیدن معجزه ابوالفضل(ع) بیایند و طفل شفایافته را بهروی منبر گذاشته خود در کنارش نشستم.
شیخ عباس گفت: از کودک پرسیدم: زمانی که پدرت تو را به سوی ضریح پرت کرد، آیا سرت درد نگرفت؟ گفت: اصلاً متوجه نشدم، اما ناگهان دیدم دو دست بریده از سمت ضریح بیرون آمده و من را در آغوش گرفت و سرم را در بغل گرفته و آن دو دست ابتدا به پاها سپس به دست و پس از آن چشمان و سرم کشیده شد و احساس کردم هیچ مشکلی از نظر معلولیت ندارم و می توانم دست و پا، زبان و چشم خود را حرکت دهم و هیچ مشکلی ندارم.
شیخ عباس افزود: وقتی صبح شد، مردم برای دیدن این معجزه هجوم آوردند و حدود 20 بار پیراهن به تن این کودک شفایافته کردیم که هربار به وسیله مردم تکه تکه شد و به نیت تیمّن و تبرّک، مردم بخشی از لباس کودک را با خود بردند.
#داستان
#عباس_بن_علی
@Emamkhobiha🌹