eitaa logo
امام زمان و منتظران
961 دنبال‌کننده
2.3هزار عکس
3.4هزار ویدیو
154 فایل
#معرفی‌کتب‌مهدوی. #صوت‌‌مهدوی #شرح‌وبررسی‌کتب‌مهدوی #معارف‌مهدوی‌آموزنده #تلنگروتذکرهای‌مهدوی #رفیق! هر کارمیکنی نذر ظهور و فرج مولامون کن مدیر @Z1361s
مشاهده در ایتا
دانلود
13.86M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
▪️سخت‌ترین امتحانِ امّت پیامبر صلوات الله علیه و آله، چیست؟! "سخت‌ترین امتحان" به مناسبت سالروز وفات حضرت عبدالعظیم علیه السلام. 🌤 🌤 🦋-----------------🦋 https://eitaa.com/joinchat/3366650033Cf91c942ed1 🦋----------------------------------🦋
🏴 رحلت حضرت عبدالعظیم حسنی (ع) - پانزدهم شوّال یکی از اهالی ری که به عتبات مشرّف شده بود برای زیارت اباعبدالله الحسین علیه السّلام به کربلا رفت و سپس خدمت امام هادی علیه السّلام رسید. امام از او پرسیدند: کجا بودی؟ عرض کرد: از رِی آمده‌ام و به کربلا و زیارت امام حسین علیه السّلام مشرّف شدم. امام فرمودند: «لَوْ زُرْتَ قَبْرَ عَبْدِ الْعَظِيمِ عِنْدَكُمْ لَكُنْتَ‏ كَمَنْ‏ زَارَ الْحُسَيْنَ بْنَ عَلی علیه السّلام» اگر قبر عبدالعظیم حسنی را در همان ری، در نزدیکی خودت زیارت کرده بودی، مثل کسی بودی که مرقد مطهّر اباعبدالله الحسین علیه السّلام را زیارت کرده است. عبدالعظیم حسنی شخصیت عظیم‌ القدر و والامقامی است؛ محضر سه امام بزرگوار را درک کرده؛ صحابی امام رضا، امام جواد و امام هادی علیهم السّلام بوده؛ معارف عظیمی را از این بزرگواران اخذ و کتبی را تألیف کرده است. آثاری مثل کتاب "خطب امیرالمؤمنین" و کتاب "یَوم و لَیله" از تألیفات عبدالعظیم حسنی است. آن بزرگوار در شرایط اختناق و فشار مجبور شد مخفیانه فرار کند و هر چند گاه یکبار در نقاط مختلف اقامت می‌کرد. نهایتاً به ری آمد و در آنجا مخفی زندگی می‌کرد. بعد از رحلت آن بزرگوار شجره نامه ایشان را از جیب لباسش بیرون آوردند و فهمیدند که چه شخصیت عظیمی در بین آنها به طور ناشناس زندگی می‌کرده است. 🤲ی‍َا رَبَّ مُحَمَد وَ آلِ مُحَمد، صَلِّ عَلی مُحمَد وَ آلِ مُحَمد، وَ عَج‍ِّل فَرَجَ مُحَمد وَ آلِ مُحَمَد"🤲 🌼به نیت فرج مولا نشر دهید 🌤 🌤 🦋-----------------🦋 https://eitaa.com/joinchat/3366650033Cf91c942ed1 🦋----------------------------------🦋
🍀 خادم آیت الله حاج شیخ محمدتقی بافقی و زیارت امام زمان ارواحنافداه 🍀 🔸 از نقل شده: در ایام جوانی به همراه حاج حسین اسماعیلی با دوچرخه به جاده دوم ، به زیارت می‌رفتیم. در آن جاده هنوز زراعت می‌کاشتند. کنار زراعت، سبزی کاری بود به نام که ما او را می‌شناختیم و می‌رفتیم پیش ایشان می‌نشستیم و ما را موعظه می‌کرد. او خدمتکار مرحوم حاج شیخ محمدتقی بافقی بود. 🔹 روزی گفت: در اوج جوانی، سی ساله بودم، اتفاقاً ماه رمضان آن سال، با گرمای تابستان همراه بود و من با بیلی که در دستانم بود، برای کاری می رفتم که فرمودند: می‌آیید به ما کمک کنید؟ با خودم گفتم اگر بخواهم به ایشان خدمت کنم، کار دارم. تابستان است و باید برای کشاورزی بروم، روزه هم هستم و زن و بچه هم دارم؛ چه کاری انجام دهم؟ فکر کردم و نتوانستم نه بگویم. گفتم چشم می‌آیم. 🔸 زمان رضاخان پهلوی بود. تمام مسجدها و همه‌ی چراغ‌ها خاموش بود. کسی برای نماز نمی‌آمد. ایشان برای نماز صبح و مغرب و عشاء، سه بار نماز جماعت را در سه مسجد مختلف، اقامه می‌کرد، تا چراغ سه مسجد روشن باشد. من اول وقت، قبل از اذان، چراغ به دست، دم خانه‌ی ایشان بودم. در آن زمان کوچه و خیابان‌ها چراغ نداشت. با هم می‌رفتیم و ایشان اول نماز می‌خواند و بعد تعقیبات می‌خواند و شاید برای مردم صحبت هم می‌کرد. بعد به یک مسجد دیگر می‌رفتیم و دوباره نماز می‌خواند و برای مردم صحبت می‌کرد. بعد مسجد سوم. دیگر تقریباً نزدیک آفتاب می‌شد. مغرب هم همین‌طور. 🔹 مشهدی عباس می‌گفت: من سال‌ها خدمت ایشان بودم و هر وقت مقداری پول به دستم می‌رسید، به می‌رفتم. در یکی از این سفرها آیت الله بافقی فرمودند: این سفر که می‌روی، بالا سر مطهر امام حسین علیه‌السلام، به محضر ارواحنافداه مشرف می‌شوی. فقط اجازه داری سلام کنی و ایشان جواب می‌گویند. دست بدهی و مصافحه کنی و التماس دعا بگویی؛ به همین مقدار. 🔸 مشهدی عباس می‌گفت: نمی‌دانید با چه حالی به کربلا رفتم. شبی بالای سر حرم مطهر امام حسین علیه‌السلام نماز جماعت برپا بود. اما دیدم آقا جدا نماز می‌خوانند و کسی هم ایشان را نمی‌دید. منتظر ماندم نمازشان تمام شود. 🔹 خدمتشان رسیدم و سلام عرض کردم، دست دادم، مصافحه کردم. گفت: این دست، اصلا از این دست‌ها نبود. اصلاً اینطوری نبود. نمی‌دانم چگونه بود. این عبایی که روی دوششان بود، اصلاً از این عباها نبود. نمی‌دانم چگونه بود. چهره چگونه بود. سلام کردم و جواب فرمودند. من عرض کردم التماس دعا. به همین مقدار اجازه داشتم. فرمودند: . 🔸 زمانی که این ماجرا را مشهدی عباس برایمان نقل می‌کرد، حدودا هشتاد سال داشت. می‌گفت هنوز دارم نان آن «موفق باشید» را می‌خورم. این اواخر، ایشان در یک مسجدی در قم به اصطلاح خادم بود، اما همه‌ی مردم محل خادم ایشان بودند و ایشان . 📚 از داستان‌ها باید آموخت، ص۴۲ ✍️ محمدباقر ادیبی لاریجانی 🤲ی‍َا رَبَّ مُحَمَد وَ آلِ مُحَمد، صَلِّ عَلی مُحمَد وَ آلِ مُحَمد، وَ عَج‍ِّل فَرَجَ مُحَمد وَ آلِ مُحَمَد"🤲 🌼به نیت فرج مولا نشر دهید 🌤 🌤 🦋-----------------🦋 https://eitaa.com/joinchat/3366650033Cf91c942ed1 🦋----------------------------------🦋"