امام زمان و منتظران
❇️ داستان بانو نرجس(سلام الله علیها) 2⃣ بخش دوم: نامه ▶️ در این هنگام برخیز و به عمر بگو: " من نام
❇️ داستان بانو نرجس(سلام الله علیها )
3⃣ بخش سوم: سرگذشت شگفتانگیز من
▶️ آنگاه گفت: من ملیکه هستم
دختر یشوعا و نوه قیصر روم.
مادرم از فرزندان حواریّون و دختر شمعون، جانشین مسیح علیه السلام است.
🔹داستان من شگفتانگیزترین داستانهاست. من ۱۳ ساله بودم که جدم قیصر تصمیم گرفت که مرا به عقد برادرزاده خویش درآورد، به همین جهت بیش از ۳۰۰ نفر کشیش و راهب از نسل حواریّون و ۷۰۰ نفر از اشراف و شخصیتهای سرشناس کشور و ۴۰۰۰ نفر از فرماندهان ارتش و افسران و درجهداران لشکر روم و رؤسای عشائر را در کاخ خود گرد آورد و تخت بسیار بلند و پرشکوهی را که از انواع زر و سیم ساخته شده بود، در سالن بزرگ کاخ قرار داد و برادرزادهاش را بر فراز آن دعوت کرد تا طی مراسم ویژهای مرا به ازدواج او درآورد.
🔹اما هنگامی که فرزند برادرش بر فراز تخت قرار گرفت و صلبیبها گرداگرد او آویخته شد و اُسقُفها در برابر او تعظیم کردند و انجیل مقدس گشوده شد، ناگهان صلیبها از جایگاه بلند خود فرو غلطیدند و ستونهای تخت در هم شکست و آن جوان نگونبخت از فراز تخت به زمین افتاد و بیهوش شد.
🔹بر اثر حادثه ناگوار، رنگ اسقفها پرید و بندهای وجودشان به لرزه درآمد و بزرگ آنان به نیای من قیصر گفت:" شاها! ما را از کاری که شومی آن از زوال آیین مسیح خبر میدهد معذور دار!"
🔹جدّم آن حادثه تکاندهنده را به فال بد گرفت و به اسقفها دستور داد تا ستونها را برافراشته دارند و صلیبها را بالا برند و به جای آن جوان نگونبخت، برادرش را بیاورند تا مرا به ازدواج او درآورد تا بدینوسیله شومی پدید آمده را با نیکبختی سعادت فرد دوم، برطرف سازد.
🔹اما هنگامی که اسقفها به دستور قیصر روم عمل کردند، همان تلخی که برای برادرزاده اول او پیش آمده بود برای دوّمی نیز رخ داد. مردم وحشتزده پراکنده شدند. نیای بزرگم، قیصر روم، اندوهگین و ماتمزده برخاست و وارد قصر خویش شد و پردههای کاخ افکنده شد و ماجرا تمام شد و در هالهای از ابهام و نگرانی قرار گرفت.
🌙 شب فرا رسید و آن روز دهشتناک سپری شد.
🔹من همان شب در خواب دیدم که حضرت مسیح علیه السلام به همراه وصیّ خود شمعون و گروهی از حواریون وارد کاخ جدّم قیصر روم شدند و منبری پرفراز و شکوهمند در همان نقطهای که جدم تخت خود را قرار داده بود برپا ساختند.
🔹درست در همین لحظه حضرت محمد ﷺ با گروهی از جوانان و فرزندان خویش وارد شدند...
⏸ این داستان ادامه دارد
#قصههایمهدوی
#نرجسخاتون
🌤#اَللّهُمَّ_عَجِّل_لِوَلیِّکَ_الفَرَج🌤
🦋-----------------🦋
https://eitaa.com/joinchat/3366650033Cf91c942ed1
🦋----------------------------------🦋
امام زمان و منتظران
❇️ داستان بانو نرجس(سلام الله علیها ) 3⃣ بخش سوم: سرگذشت شگفتانگیز من ▶️ آنگاه گفت: من ملیکه هستم
❇️ داستان بانو نرجس سلام الله علیها
4⃣ بخش چهارم: خواستگاری
▶️ شب فرا رسید و آن روز دهشتناک سپری شد. من همان شب در خواب دیدم که حضرت مسیح(علیه السلام) به همراه وصی خود شمعون و گروهی از حواریون وارد کاخ جدّم قصیر روم شدند و منبری پرفراز و شکوهمند در همان نقطهای که جدم تخت خود را قرار داده بود برپا ساختند.
🔹درست در همین لحظه بود که حضرت محمد با گروهی از جوانان و فرزندان خویش وارد شدند.
🔹حضرت مسیح به استقبال آن حضرت شتافت و او را در آغوش کشید.
🔹پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله و سلم به او فرمود:" من آمدهام تا ملیکه، دختر شمعون را برای پسرم خواستگاری کنم."
🔹در همان حال دیدم که حضرت با دست خویش به امام حسن عسکری علیه السلام اشاره فرمود.
🔹مسیح نگاهی به شمعون کرد و گفت:" افتخار بزرگی به سویَت آمده است، با خاندان پیامبر پیوند کن و دخترت را به فرزند او بده."و شعمون گفت "پذیرفتم"
🔹پیامبر اسلام بر فراز منبر رفت و مرا به ازدواج پسر خود درآورد و بر این ازدواج مسیح و حواریون و فرزندان محمد گواه بودند.
🔹از خواب خوش آن شب جاودانه بیدار شدم، اما ترسیدم خواب خود را بر پدر و جدم بازگویم.
🔹از آن پس قلبم از محبت حسن عسکری علیه السلام مالامال شد، به گونهای که از آب و غذا دست شستم و به همین جهت بسیار ضعیف و ناتوان شدم و به بیماری سختی دچار گشتم.
🔹جدّم بهترین پزشکان کشور را یکی پس از دیگری برای نجات من فراخواند، اما بیهوده بود و آنان کاری از پیش نبردند.
🔹هنگامی که جدّم از من ناامید شد به من گفت:" نور دیدهام! دخترم! برای نجات جان و شفای بیماریت چه کنم؟ آیا چیزی به نظرت نمیرسد؟"
🔹من گفتم:" نه! من درهای نجات را به روی خود مسدود مینگرم، شما اگر ممکن است دستور دهید اسیران مسلمان را از زندانها و شکنجهگاها آزاد و کند و زنجیر از دست و پای آنان بردارند و بر آنان مهر ورزند و آزادشان سازند، امید که در برابر این مهر به اسیران و غریبان، حضرت مسیح و مادرش مریم مرا شفا بخشند."
🔹جدم به خواسته من جامه عمل پوشاند و برای شفای من، همه اسیران مسلمان را آزاد ساخت و من نیز خویشتن را اندکی سالم و بانشاط نشان دادم و کمی غذا خوردم و جدم شادمان گردید و بر محبت اسیران و احترام آنان تاکید.
🔹چهارشب از آن رؤیای شکوهبار گذشته بود که خواب دیگری دیدم.
🔹دخت گرانمایه پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله و سلم، حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها سالار بانوان گیتی به همراه مریم و هزار نفر از دوشیزگان بهشتی به دیدار من آمدند...
⏸ این داستان ادامه دارد
#قصههایمهدوی
#نرجسخاتون
🌤#اَللّهُمَّ_عَجِّل_لِوَلیِّکَ_الفَرَج🌤
🦋-----------------🦋
https://eitaa.com/joinchat/3366650033Cf91c942ed1
🦋----------------------------------🦋
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#توسل
❓هر وقت گره به کارت افتاد چیکار میکنی؟
#امام_زمان
#نرجسخاتون
#توسل
🤲یَا رَبَّ مُحَمَد وَ آلِ مُحَمد، صَلِّ عَلی مُحمَد وَ آلِ مُحَمد، وَ عَجِّل فَرَجَ مُحَمد وَ آلِ مُحَمَد"🤲
🌼به نیت فرج مولا نشر دهید
🌤 #الّلهُـمَّ_عَجِّــلْ_لِوَلِیِّکَـــ_الْفَـــرَج 🌤
🦋-----------------🦋
https://eitaa.com/joinchat/3366650033Cf91c942ed1
🦋----------------------------------🦋