*ازدریچه کتاب*
(۳۰)
به نظر شما چرا هر چه علم بیشتر میشود، حزن هم بیشتر میشود؟
به نظر من لااقل چهار وجه دارد:
1️⃣پوچ بودن جهان
وجه اول این است که به نظر میآید هر چه شما عقلورزیتان بیشتر میشود، بیشتر به نامعقول بودن جهان پی میبرید. میبینید جهان امر معقولی نیست. این لزوما ارزشداوری منفی نیست، فقط به این معناست که ساختار عقلانی تناسبی با ساختار این جهان ندارد. همین! بیشتر از این را نشان نمیدهد. این همان absurdity جهان است؛ به تعبیری بیمنطق بودن جهان! حیوانات چون این منطق را ندارند بهتر میتوانند قدرت انطباق با هستی را پیدا کنند، ولی گویی ما وصله ناجوریم! برای همین است که کامو میگفت: «آغاز فکر کردن آغاز تحلیل رفتن تدریجی است.»
2️⃣تلختر شدن حقایق هستی با پیشرفت علم
وجه دوم این است که عقل به حقایق تلخ پی میبرد. در عالم انسانی وقتی واقعیتهای بزرگ کشف شد، بشر تلخکام شد. مثلا کانت گفت هر چه روانشناسی پیشرفت کند، بشر تلخکامتر می شود، چون بیشتر به تنهایی خودش پی میبرد یا هر چه علم بیشتر پیشرفت میکند نامختار بودن انسان بیشتر مکشوف میشود. خب معلوم است من و شما از این که عروسک خیمهشببازی باشیم احساس خوبی نداریم. یا این واقعیت که روزبهروز بیشتر تقویت میشود که ما بالمآل اگوئیست و خودخواه هستیم.
3️⃣وجود روان ناخودآگاه
وجه سوم چیزی است که امثال فروید به آن توجه دارند و آن این که تو در سطح ناخودآگاهات گمان میکنی تصمیم میگیری، در حالی که در واقع تحت تأثیر روان ناخودآگاهات کار میکنی. چه چیزی تلختر از اینکه یک بخشی از وجود شما تحت تسلط خودتان نیست؟!
4️⃣جدیت در زندگی لزوما نتیجهبخش نیست
وجه چهارم اینکه در عالم هر چه قدر جدیت بورزید، هیچ تضمینی نیست که به مقصود برسید. یعنی نهایت چیزی که در عالم میشود گفت این است که جدیت شرط لازم رسیدن به هدف است، ولی مطلقا شرط کافی نیست.
غره مشو که مرکب مردان مرد را
در سنگلاخ بادیه پیها بریدهاند
نومید هم مباش، که رندان جرعهنوش
ناگه به یک خروش به مقصد رسیدهاند
➖کتاب عقل و اندوه طویل
مصاحبه ای با مصطفی ملکیان(تلخیص)
*پرسش وپاسخ براساس نظراندیشمندان:*
(۲۹)
*⭕بحران در افکار و عقاید مذهبی جوان(۱)*
*شکّ مقدس!*
*🔻آيا شك خوب است يا بد؟ در فلسفه، در علم و از همه بالاتر در دين آيا شك خوب است یا بد؟*
*🔻مسلّماً آنچه كه در ابتدا به نظر مى رسد اين است كه در دين شك بد است، شك نشانه خُبث طينت و سياهى قلب است.*
*🔻آيا اين حرف درست است كه در دين و در آنچه كه مربوط به دين است شك بد است؟*
*🔻بله، حرف درستى است، شك بد است، هدف يقين است.*
*هم در علم و فلسفه و هم در دين هدف اين است كه انسان اهل يقين باشد.*
*ايمان آن وقت ايمان است كه توأم با يقين باشد. اما شك، تزلزل و عدم اطمينان است.*
*🔻[در زندگى] هم براى انسان شك بد چيزى است. شما يك شغل بالخصوصى را براى خودتان انتخاب كرده ايد، دنبال رشته اى از كارها رفته ايد،*
*🔻آيا بهتر است شما در اين كار و شغل و حرفه خودتان متزلزل باشيد و شك داشته باشيد كه آيا خوب است من اين كار را داشته باشم يا نداشته باشم؟*
*يا خوب است به كار خودتان ايمان و اعتقاد داشته باشيد و در نتيجه حرارت و شور و نشاط داشته باشيد؟*
*مسلّم خوب است انسان به كار خودش ايمان داشته باشد.*
*🔻در دين هم انسان بايد ايمان داشته باشد، هدف ايمان داشتن است.*
*شما در هيچ جاى قرآن نمى بينيد كه مردم را دعوت به شك بكند.*
*معلوم است، دعوت به شك كار غلطى است. همه جا دعوت به ايمان است. پس شك، بد است.*
*🔻ولى يك نكته هست و آن اينكه از يك نظر و در يك جا شك خوب است*
*و حتى بعضى از شك هاست- نه همه شك ها- كه مقدس است و من آن را «شك مقدس» مى نامم.*
*🔻انسان در ابتدا كه متولد مى شود با يقين و با ايمان متولد نمى شود؛ در اوّلى كه بالغ مى شود با يقين بالغ نمى شود.*
*يقين چيزى است كه بايد براى انسان پيدا بشود.*
*🔻انسان بايد به خدا ايمان داشته باشد. آيا اين ايمان از همان ابتدا در انسان هست و بالفعل وجود دارد؟*
*انسان بايد به معاد ايمان داشته باشد، به پيغمبر و اولياء دين ايمان داشته باشد؛ اين ايمان از كجا پيدا مى شود؟*
*🔻ايمان بايد براى انسان پيدا بشود. تا انسان شك نكند، به سوى يقين رانده نمى شود.*
*شك براى بشر خوب است اما نه اينكه هدف خوبى و منزل خوبى باشد؛*
*🔻شك جايگاه خوبى نيست، يقين جايگاه خوبى است.*
*شك براى انسان دالان و معبر خوبى براى رسيدن به ايمان و يقين است.*
*تا انسان از اين دالان عبور نكند و از اين معبر نگذرد، به آن سرمنزل بسيار عالى و لذيذى كه يقين نام دارد نمى رسد.*
*🔻قرآن هم تلويحاً دعوت به شك كرده است.(ادامه دارد)*
*▪️مجموعه آثار استاد شهيد مطهرى(پانزده گفتار))، ج30، ص: 169-168- با تلخیص و ویرایش جزئی-*
⭕شکّ مقدس(۲)*
*♦️بحران در افکار و عقاید مذهبی جوانان(۲)*
*🔻شك براى انسان دالان و معبر خوبى براى رسيدن به ايمان و يقين است.*
*تا انسان از اين دالان عبور نكند و از اين معبر نگذرد، به آن سرمنزل بسيار عالى و لذيذى كه يقين نام دارد نمى رسد.*
*🔻قرآن هم تلويحاً دعوت به شك كرده است؛ كجا؟*
*🔻يكى از كتابهايى كه سرسختانه با تقليد مبارزه كرده است قرآن است.*
*شايد در دنيا كتابى پيدا نشود كه اين مقدار بر اين موضوع تأكيد و اصرار كرده باشد. تا زمان قرآن كه پيدا نشده، اگر بعدها كتابهايى پيروى و تبعيت كرده باشند مطلب ديگرى است.*
*🔻يك وقتى من در آيات قرآن تتبّع كردم، ديدم از زبان هر پيغمبرى- بدون استثناء- تقليد و تبعيت كوركورانه از اسلاف و گذشتگان و محيط را انتقاد كرده است. از زبان مردم مى گويد:*
*إِنَّا وَجَدْنا آباءَنا عَلى أُمَّةٍ وَ إِنَّا عَلى آثارِهِمْ مُقْتَدُونَ .*
*در يك آيه ديگر: إِنَّا وَجَدْنا آباءَنا عَلى أُمَّةٍ وَ إِنَّا عَلى آثارِهِمْ مُهْتَدُونَ*
*مى گويد اينها جواب پيغمبران را اين جور مى گفتند:*
*ما گذشتگان و اسلاف خودمان را بر يك طريقه اى يافته ايم و دنبال همان طريقه پدران خودمان مى رويم.*
*يا گفتند راه درست همان راهى است كه پدران ما رفتند.*
*🔻قرآن در جايى مى فرمايد: أَ وَ لَوْ كانَ آباؤُهُمْ لا يَعْقِلُونَ شَيْئاً وَ لا يَهْتَدُونَ*
*ممكن است پدران اينها شعورشان به هيچ چيزى نمى رسيده است، باز هم بايد از پدرانشان پيروى كنند؟!*
*🔻قرآن وقتى كه دعوت مى كند به اينكه رشته تقليد را از گردن دور بيندازيد، دعوت به شك مى كند؛*
*يعنى ترديد كنيد در آنچه كه از پدران و مادران و اسلاف و محيط خودتان فرا گرفته ايد.*
*🔻اما قرآن كه مى گويد ترديد كنيد، منظورش اين نيست كه ترديد خوب است؛ بلكه ترديد كنيد تا بتوانيد تحقيق كنيد.*
*تا زمانى كه انسان در سنن محيط خودش و در تقاليد پدران و مادران ترديد نكند هرگز موفق به تحقيق نخواهد شد.*
*🔻پس اينكه عرض كردم قرآن هم دعوت به شك كرده است اين جور دعوت به شك كرده است؛*
*مى گويد در صحت آنچه كه از اينها گرفته ايد ترديد كنيد براى اينكه بتوانيد مجالى براى تحقيق بيابيد.*
*🔻من اين شك را «شك مقدس» مى نامم، يعنى شكى كه براى تحقيق و مقدمه تحقيق است.*
*▪️مجموعه آثار استاد شهيد مطهرى، ج30، ص: 171-170-(با تلخیص و ویرایش جزئی)*
♦️بحران در افكار و عقايد مذهبى جوان(۳)*
*🔻يك فرد در دوران زندگى خودش معمولًا از نظر شك و يقين دچار بحران مى شود، البته به اختلاف؛*
*🔻در افراد عميق و مفكّر از سن شايد دوازده سالگى و سيزده سالگى شروع مى شود، در بعضى ها در سنين بالاتر، هفده سالگى و هجده سالگى؛*
*مگر خيلى لَخت باشد كه اصلًا برايش پيدا نشود يا مثلًا در سى سالگى پيدا شود؛ بحرانى است در افكار و عقايد مذهبى انسان.*
*🔻انسان در دوره كودكى عقايد و معتقَدات را دربست بدون اينكه احتمال خلاف بدهد از پدر و مادر گرفته، يكمرتبه بزرگ مى شود، مى فهمد كه ممكن است آنچه كه از پدر و مادر گرفته ام راست نباشد، دچار يك بحران مى شود.*
*🔻اينجاست كه جوان يك وضع حساسى پيدا مىكند و بايد به او رسيدگى كرد*
*اينجاست كه با خشونت رفتار كردن از نظر عقايد مذهبى در اين دوره از عمر جوان بسيار خطرناك است.*
*🔻بسيارى از جوانها در اين دوره بحران- كه يك دوره طبيعى و عادى است- مطالبى را به پدر و مادر يا دوستان خود اظهار مى كنند؛*
*آنها اين را دليل بر خباثت اين جوان مى گيرند و با خشونت رفتار مى كنند كه خفه شو، اين حرفها چيست كه مى زنى، اينها سر به كفر مى زند!*
*🔻در صورتى كه او فقط سؤال مى كند- اما رفتار بد دیگران-روحش را بدتر عاصى مى كند.*
*اين از نظر فرد-بحران فکری فردی-*
*از نظر اجتماع نيز همينگونه است. (ادامه دارد)*
-
*▪️مجموعه آثار استاد شهيد مطهرى(پانزده گفتار))، ج۳۰، ص: ۱۸۱-۱۷۹-با تلخیص و ویرایش جزئی-*
♦️وظيفه دشوار رهبران دينى*
*⭕️بحران در افکار و عقاید مذهبی جوان(۴)*
*🔻...همينطور كه يك فرد در دوره اى از عمر خود يك حالت انتقالى دارد و دوره بحرانى و انتقالى را طى مى كند،*
*اجتماع هم گاهى يك دوره بحران و انتقال را طى مى كند.*
*مثلًا يك تحول ادبى يا فرهنگى يا فكرى پيدا مى شود، چنانكه الآن جامعه ما همين حالت را طى مى كند.*
*🔻خود فرنگيها در دويست سال پيش دچار يك چنين بحران شديدى شدند.*
*در حدود صد و پنجاه سال پيش كه هنوز علم به اين حد نرسيده بود دنياى اروپا در مسائل مذهبى از امروز بسيار بيشتر گرفتار شك و ترديد و انكار بود.*
*🔻وظيفه رهبران اجتماع و رهبران دينى است كه در يك چنين اجتماعى كه دوره بحران و انتقال را طى مى كند [برخورد دقيق داشته باشند.]*
*🔻همينطور كه با مسائل جوانى كه در سنين چهارده تا هفده سالگى است- و مى گويند جوان در اين سن يك حالت درونگرايى پيدا مى كند يعنى به درون خودش متوجه مى شود، متوجه يك سلسله مسائل خاص مى گردد و افكار خاصى در او پيدا مى شود- بايد خيلى با دقت رسيدگى كرد،*
*در اجتماعى هم كه به چنين مرحله اى مى رسد وظيفه رهبران دينى فوق العاده مشكل است.*
*🔻پس، از شك- اگر شكِ مقدس باشد- نبايد ترسيد ولى به شرط اينكه آن كسى كه شك مى كند شك را منزل و موقف خودش قرار ندهد، معبر و دالان قرار بدهد،*
*و به شرط اينكه اجتماع آمادگى داشته باشد براى آنكه اين درد روحى را پاسخ بگويد.*
*▪️مجموعه آثار استاد شهيد مطهرى(پانزده گفتار))، ج۳۰، ص: ۱۸۳-۱۷۹-با تلخیص و ویرایش جزئی-*
*♦️ضرورت راهنمایی نسل جوان*
*🔻ریشه بیشتر انحرافات دینی و اخلاقی نسل جوان را در لابلای افکار و عقاید آنان باید جستجو کرد .*
*🔻فکر این نسل از نظر مذهبی آنچنانکه باید راهنمایی نشده است .*
*🔻اگر مشکلی در راهنمایی این نسل باشد بیشتر در فهمیدن زبان و منطق او و روبرو شدن با او ، با منطق و زبان خودش است*
*🔻 و در این وقت است که هر کسی احساس می کند این نسل بر خلاف آنچه ابتدا به نظر می رسد لجوج نیست و آمادگی زیادی برای دریافت حقایق دینی دارد .*
*▪️مجموعه آثار استاد شهيد مطهرى(مساله حجاب)) ؛ ج۱۹ صفحه۳۷۷*
*📔درسهایی از نهج البلاغه*
(۱۸۷)
*⚜️#حکمت_162_نهج_البلاغه⚜️*
وَ قَالَ (علیه السلام): مَنْ كَتَمَ سِرَّهُ، كَانَتِ الْخِيَرَةُ بِيَدِهِ.
🟡ضرورت راز دارى (اخلاقى، سياسى):
📜و درود خدا بر او، فرمود: آن كس كه راز خود را پنهان دارد، اختيار آن در دست اوست.
════🌼🕊🌼═
*🔰شرح و تفسیر حکمت 162 🔰*
👌🔆روش حفظ اسرار:
🔮بخش اول🔮
📜امام(عليه السلام) در اين گفتار حكيمانه تأكيد بر حفظ اسرار مى كند و مى فرمايد: 🔻«كسى كه راز خود را بپوشاند همواره اختيار آن به دست اوست (و كسى كه نپوشاند از اختيارش بيرون مى رود.)»;
🔸منظور از سرّ، امورى است مربوط به انسان كه اگر ديگران از آن آگاه شوند ممكن است مشكلات عظيمى براى وى فراهم سازند; 🔹مثلاً شخصى كه معتقد به مذهب اهل بيت است و در ميان متعصبان لجوج و نادانى از مخالفان قرار گرفته است، بديهى است اگر سرّ خويش را فاش كند جانش به خطر مى افتد و گاه افشاى اسرار سبب مى شود كه حسودان انسان را از رسيدن به نتيجه كارش باز دارند و به اصطلاح چوب لاى چرخ هايش بگذارند يا رقيبانى باشند كه براى حفظ منافع خود پيش دستى كنند و كارى را كه او ابداع كرده از وى بگيرند و به ثمر برسانند و از فوايد آن بهره گيرند و ابداع كننده اصلى را محروم سازند.
🔹بديهى است عقل مى گويد: در چنين مواردى اسرار را بايد مكتوم داشت و حتى براى عزيزترين عزيزان بازگو نكرد، زيرا آن عزيزان هم عزيزانى دارند كه براى آنها بازگو مى كنند و چيزى نمى گذرد كه آن سرّ، همه جا منتشر مى شود و صاحب سرّ در رسيدن به اهدافش ناكام مى ماند.
📔در نامه 31 نهج البلاغه (نامه امام به فرزند دلبندش امام حسن مجتبى(عليهما السلام)) نيز اشاره به كتمان سرّ شده است. همچنين در حكمت 6 و 48 نيز امام(عليه السلام) بر اين معنا تأكيد كرده است. مسئله کتمان اسرار به قدرى اهمیت دارد که🔰 در حدیثى امام صادق(علیه السلام) آن را همچون خونى مى شمرد که فقط باید در درون رگ هاى خود انسان جریان یابد، مى فرماید: «سِرُّکَ مِنْ دَمِکَ فَلاَ تُجْرِیهِ فِی غَیْرِ أَوْدَاجِکَ»
♻️ادامه دارد....⤵️⤵️⤵️
*🔰شرح و تفسیر حکمت 162 🔰*
🔮 بخش دوم 🔮
✳️البته مسئله کتمان سرّ در مسائل اجتماعى که براى یک جامعه سرنوشت ساز است از اهمیت بسیار بیشترى برخوردار است و چه بسا افشاى یک سرّ سبب حمله غافل گیرانه دشمن و ریخته شدن خون هاى بى گناهان گردد.
✳️در تاریخ زندگى پیامبر(صلى الله علیه وآله) موارد زیادى مى بینیم که از طریق کتمان، پیشگیرى از خسارات مهمى بر جامعه اسلامى کرد و از آن جمله مسئله کتمان اسرار در فتح مکه بود که با دقت انجام شد و هنگامى که لشگر اسلام با عِدّه و عُدّه فراوان در کنار مکه فرود آمدند تازه مکیان از جریان باخبر شدند و همین امر سبب شد مقاومتى نشان ندهند و خونى ریخته نشود و فوج فوج اسلام را پذیرا شوند.
🔻گاه مى شد رسول اکرم(صلى الله علیه وآله) هنگامى که به گروهى براى یکى از جنگ هاى اسلام مأموریت مى داد براى این که دشمن از هدف آگاه نشود دستور مى داد نامه اى بنویسند و آن را به صورت سربسته به فرمانده لشگر مى داد و مى فرمود: هنگامى که به فلان نقطه رسیدید نامه را باز کنید و مطابق دستور عمل نمایید و به این ترتیب دشمن از نقشه هاى مسلمانان آگاه نمى شد.
🔰این سخن را با حدیث پربار دیگرى از امیرمؤمنان(علیه السلام) ادامه مى دهیم که فرمود: خیر دنیا و آخرت در دو چیز جمع شده است: «کتمان سرّ و دوستى با نیکان و تمام شرور در دو چیز جمع شده: فاش کردن اسرار و دوستى با اشرار».
🔶البته این قاعده کلى مانند غالب قواعد کلّى استثناى محدودى نیز دارد و آن در موردى است که مى خواهد با شخص عاقل و دانایى مشورت کند و با کلى گویى نمى تواند نظر او را جلب نماید، بلکه باید جزئیات مطلب را با او در میان بگذارد تا بتواند از مشورت او بهره گیرد. هرگاه چنین کسى انسان رازدارى باشد مى توان اسرار را در اختیار او براى رسیدن به اهداف مشورت گذارد.
🔰امام صادق(علیه السلام) در حدیثى که درباره شرایط شخص مورد مشورت بیان کرده مى فرماید: «چهارمین شرط (بعد از عقل و دیانت و صداقت) این است:
💎 چهارمین شرط این است که او را بر سرّ خود آگاه سازى و همان گونه که تو درباره موضوع مورد مشورت آگاهى دارى او هم آگاهى داشته باشد سپس سرّ تو را پنهان و مکتوم دارد... هرگاه او را بر سرّت آگاه ساختى و علم او نسبت به آن موضوع مانند علم تو شد مشورت کامل مى شود و خیرخواهى به کمال مى رسد»
♻️ادامه دارد....⤵️⤵️⤵️
*🔰شرح و تفسیر حکمت 162 🔰*
🔮 بخش سوم(پایان) 🔮
✴️نكته:
⁉️گاه سؤال مى شود که براى چه منظورى ما اسرار را کتمان کنیم و از دیگران پنهان داریم. با کمى دقت معلوم مى شود که آثار قابل ملاحظه اى مى تواند داشته باشد از جمله:
✅ 1. عدم توانایى طرف مقابل بر تحمل آن سرّ; همان گونه که در مورد ائمه هدى(علیهم السلام) و مطالب مربوط به مقامات آنها یا معارف خاص الهى در احادیث دیده مى شود و همان گونه که در داستان خضر و موسى در قرآن مجید آمده که خضر ـ آن مرد الهى ـ به موسى گفت: «تو توانایى تحمل بعضى از کارهاى مرا ندارى».
✅2_گاه مکتوم بودن سرّ به نفع مردم است; مثل این که شب قدر به صورت سرّى در آمده و سبب مى شود که مردم در لیالى مختلف به امید درک شب قدر به در خانه خدا بروند و یا پنهان بودن زمان عصر ظهور تا قیام قیامت که سبب آمادگى مداوم مردم مى شود و همچنین مکتوم بودن پایان زندگى انسان ها.
✅3. گاه مى شود افشاى سرّ سبب سوء استفاده دشمن مى گردد و کارى که ممکن است به سادگى انجام گیرد بسیار پیچیده و پرهزینه مى شود همان گونه که در مورد مستور ماندن زمان حرکت لشگر اسلام براى فتح مکه در تاریخ اسلام ثبت شده است.
✅4. گاه افشاى سرّ سبب برانگیخته شدن حسادت ها مى گردد و براى پرهیز از آن چاره اى جز پوشانیدن آن نیست.
✅5. پرهیز از توقعات بیجا; گاه مى شود اگر مردم از امکانات فرد خاصى، با خبر شوند توقعات بیجا و بیش از حد از او داشته باشند و او را در تنگنا قرار دهند به همین دلیل سرّ خود را مى پوشانند.
✅6. پرهیز از کارشکنى ها; گاه مى شود انسان براى کار مثبتى نقشه کشیده و اگر آن را فاش کند گروهى به هر دلیل مشغول کارشکنى مى شوند، از این رو چاره اى جز کتمان آن سرّ نیست تا زمانى که به ثمر برسد و خود را نشان دهد.
✅7. پرهیز از آبروریزى افراد; بسیار مى شود اسرارى نزد انسان است که اگر بازگو کند آبروى افراد آبرومندى که زمانى گرفتار لغزشى شده اند مى ریزد و یا سبب شماتت دشمن نسبت به خود انسان مى شود، زیرا مصیبتى به انسان رسیده که اگر آن را مکتوم دارد یک مصیبت است و اگر آشکار کند مصیبت شماتت دشمنان به آن افزوده مى شود،
همان گونه که شاعر مى گوید:
مگوى اندوه خویش با دشمنان *** که لا حول گویند شادى کنان
✅8. پرهیز از ریاکارى; گاه انسان خدماتى به افرادى کرده که اگر آن را افشا کند بیم ریاکارى دارد. در این صورت، سرّ را مکتوم مى دارد که به اخلاص خویش کمک کند.
✅9. پرهیز از کارهاى عجولانه; گاه انسان سرّى دارد که اگر عجله در افشاى آن کند ممکن است به نتیجه نرسد ولى هر گاه براى مطالعه و تحقیق بیشتر آن را مکتوم دارد و در فضاى آرامى به نتیجه برساند به نفع اوست.
✅10. پرهیز از وحشت افراد کم ظرفیت; بسا حوادث تلخى ممکن است براى جامعه اى در پیش باشد که اگر مسئولین آن را فاش کنند، بسیارى از افراد وحشت زده مى شوند از این رو آن را مکتوم مى دارند تا آرامشى در کار باشد و یا شخصى مبتلا به بیمارى خطرناکى شده، طبیب آن را به او نمى گوید تا آرامش خود را از دست ندهد.
💠از اینجا روشن مى شود این که امام(علیه السلام) در این گفتار حکیمانه مى فرماید: «هر کس سرّ خود را بپوشاند اختیارش به دست اوست» تا چه اندازه داراى فلسفه هاى گوناگون و مثبت است.
════🌼🕊🌼═
*درسهایی ازقران کریم*
(۲۱۹)
📚 #تفسیر_سوره_بقره
┄┅══❣️✿﴾﷽﴿✿❣️══┅┄
✍ قسمت صد و نود و سوم
🍃خرافات يهود و نصاری و مشركان🍃
♦️چگونه چيزی از عدم به وجود میآيد؟مثلا: نقاشی منظره زيبايی را با قلم و رنگ بر روی كاغذ ترسيم میكند، ماديها میگويند: ماده رنگی آن موجود بوده، ولی اين منظره و اين" صورت" كه قبلا وجود نداشته چگونه به وجود آمده است؟هر پاسخ كه آنها برای پيدا شدن" صورت" از" عدم" دادند، همان پاسخ را در مورد" ماده" خواهيم گفت.
🔶و در مرحله ثانی بايد توجه داشت كه اشتباه از ناحيه كلمه" از" به وجود آمده است، آنها خيال میكنند اينكه میگوئيم" عالم" از" نيستی به هستی آمده مثل اين است كه میگوئيم" ميز"" از" چوب" ساخته شده است كه در ساختن ميز چوب بايد قبلا موجود باشد تا ميز ساخته شود، در صورتی كه معنی جمله" عالم از نيستی به هستی آمده" اين نيست، بلكه به اين معنی است كه" عالم قبلا وجود نداشت سپس موجود شد" آيا در اين عبارت تضاد و تناقضی میبينيد؟.
♦️و به تعبير فلسفی: هر موجود ممكن (آنكه از ذات خود هستی ندارد) از دو جنبه تشكيل شده است:" ماهيت و وجود"" ماهيت" عبارت از" معنی اعتباری" است كه نسبت آن به وجود و عدم مساوی است به عبارت ديگر قدر مشتركی كه از ملاحظه وجود و عدم چيزی به دست میآيد" ماهيت" ناميده میشود، مثلا اين درخت سابقا نبوده و فعلا هست فلانی سابقا وجود نداشت .
🔶فعلا وجود پيدا كرده آنچه را كه مورد دو حالت وجود و عدم قرار داديم" ماهيت" است.بنا بر اين معنی اين سخن كه" خداوند عالم را از عدم به وجود آورده" اين میشود كه خداوند ماهيت را از حال عدم به حال وجود آورد و به تعبير ديگر لباس" وجود" بر اندام" ماهيت" پوشانيد.
📚 تفسیر نمونه
╭═━⊰🍃🌸🍃
📚 #تفسیر_سوره_بقره
┄┅══❣️✿﴾﷽﴿✿❣️══┅┄
✍ قسمت صد و نود و چهارم
🍃بهانهديگر:چرا خدا با ما سخن نمیگويد؟!🍃
♦️به تناسب بهانهجوئيهای يهود در نخستين آيات فوق، سخن از گروه ديگری از بهانهجويان است كه ظاهرا همان مشركان عرب بودند، میگويد:" افراد بی اطلاع گفتند: چرا خدا با ما سخن نمیگويد؟ و چرا آيه و نشانهای بر خود ما نازل نمیشود"؟ (وَ قالَ الَّذِينَ لا يَعْلَمُونَ لَوْ لا يُكَلِّمُنَا اللَّـهُ أَوْ تَأْتِينا آيَةٌ). در حقيقت اين گروه كه قرآن از آنها به عنوان الَّذِينَ لا يَعْلَمُونَ آنها كه نمیدانند ياد كرده، دو در خواست غير منطقی داشتند:
🔶۱- چرا خداوند مستقيما با ما سخن نمیگويد؟۲- چرا آيهای بر خود ما نازل نمیشود؟قرآن در پاسخ اين ادعاهای لجوجانه و خودخواهانه میگويد:" پيشينيان آنها نيز همين گونه سخنان داشتند، دلها و افكارشان مشابه است، ولی ما آيات و نشانهها را (به مقدار كافی) برای آنها كه حقيقت جو و اهل يقين هستند روشن ساختيم" .
♦️اگر براستی منظور آنها درك حقيقت و واقعيت است، همين آيات را كه بر پيامبر اسلام ص نازل كرديم نشانه روشنی بر صدق گفتار او است، چه لزومی دارد كه بر هر يك يك از افراد مستقيما و مستقلا آياتی نازل شود؟ و چه معنی دارد كه من اصرار كنم بايد خدا مستقيما با خود من سخن بگويد؟!
📚 تفسیر نمونه
╭═━⊰🍃🌸🍃
*درسهایی ازقران کریم*
(۲۲۰)
📚 #تفسیر_سوره_بقره
قسمت صد و نود و پنجم
🍃بهانهديگر:چرا خدا با ما سخن نمیگويد؟!🍃
♦️نظير اين سخن را در سوره مدثر آيه ۵۲ نيز میخوانيم:هر يك از آنها انتظار دارند اوراق متعددی از آيات بر آنها نازل گردد"! چه انتظار بيجايی؟اصولا اين كار، علاوه بر اينكه هيچگونه ضرورتی ندارد بر خلاف حكمت پروردگار است زيرا اولا اثبات صدق پيامبران برای همه مردم از طريق آياتی كه بر خود آنها نازل میشود كاملا ممكن است.
🔶ثانيا:نزول آيات و معجزات بر هر كس ممكن نيست، يك نوع شايستگی و آمادگی و پاكی روح لازم دارد، اين درست به آن میماند كه تمام سيمهای شبكه وسيع برق يك شهر (اعم از سيمهای قوی و بسيار نازك) انتظار داشته باشند كه همان برق فوق العاده نيرومندی كه به نخستين كابلهای قوی منتقل میشود به آنها نيز منتقل گردد، مسلما اين انتظار، انتظار غلط و نابجايی است، آن مهندسی كه آن سيمها را برای انجام وظائف مختلف تنظيم نموده سهم همه آنها را منظور كرده، بعضی بلاواسطه از مولد برق نيرو میگيرند و بعضی با واسطه با ولتاژهای مختلف.
♦️آيه بعد روی سخن را به پيامبر كرده و وظيفه او را در برابر درخواست معجزات اقتراحی و بهانهجوئيهای ديگر مشخص میكند میگويد:"ما تو را به حق برای بشارت و انذار (مردم جهان) فرستاديمتو وظيفه داری دستورات ما را برای همه مردم بيان كنی، معجزات را به آنها نشان دهی.
🔶و حقايق را با منطق تبيين نمايی، و اين دعوت بايد توام با تشويق نيكوكاران، و بيم دادن بدكاران، باشد، اين وظيفه تو است." اما اگر گروهی از آنها بعد از انجام اين رسالت ايمان نياوردند تو مسئول گمراهی دوزخيان نيستی".
📚 تفسیر نمونه
╭═━⊰🍃🌸🍃
┄┅══❣️✿﴾﷽﴿✿❣️══┅┄
✍ قسمت صد و نود و ششم
🍃بهانهديگر:چرا خدا با ما سخن نمیگويد؟!🍃
♦️دلهای آنها همانند يكديگر است:در آيات خوانديم كه قرآن میگويد: اين بهانهگيريها تازگی ندارد، اقوام منحرف پيشين نيز همين حرفها را داشتند، گويی دلهای آنها درست همانند هم ساخته شده، اين تعبير اشاره به اين نكته نيز میباشد.
🔶كه گذشت زمان و تعليمات پيامبران میبايست اين اثر را گذارده باشد كه نسلهای آينده سهم بيشتری از آگاهی پيدا كنند و سخنان بیاساسی كه نشانه نهايت جهل و نادانی است كنار بگذارند.
♦️اما متاسفانه اين گروه از اين برنامه تكاملی هيچگونه سهمی نبردهاند هم چنان در جا میزنند، گويی تعلق به هزاران سال قبل دارند و گذشت زمان كمترين تكانی به فكر آنها نداده است.
📚 تفسیر نمونه
╭═━⊰🍃🌸🍃
🌷🌹🌷🌹🌷فضیلتهای #ماه رجب؛
☘️
ماه رجب فصل روییدن جوان های عاشقانه زیستن و ماه شستوشوی دل و جان از زنگارهای گناه و غفلت و آماده شدن برای ورود به ضیافتالله اعظم است.
کسانی که دل در گرو محبت خدا نهادهاند، لحظهشماری میکنند تا با ورود به ماه رجب و بهرهمندی از برکات آن، به درک فیوضات ماه عظیم شعبان موفق شوند و پس از آن بتوانند مدال لیاقت ورود به ضیافت الهی در ماه رمضان را دریافت کنند.
رعایتکنندگان حرمت ماه رجب و عاملان به اعمال آن را «رجبیون» مینامند. همانا که در قیامت فرشتهای ندا میدهد:
«أین الرجبیون» کجایند افرادی که ماه رجب را محترم شمرده و اعمالی از آن را انجام دادهاند.
درسهایی ازنهج البلاغه📔:
*📔درسهایی از نهج البلاغه*
(۱۸۸)
*⚜️#حکمت_163_نهج_البلاغه⚜️*
وَ قَالَ (علیه السلام): الْفَقْرُ، الْمَوْتُ الْأَكْبَرُ.
🟡فقر و نابودى (اقتصادى):
📜و درود خدا بر او، فرمود: فقر مرگ بزرگ است.
════🌼🕊🌼═
*🔰شرح و تفسیر حکمت 163🔰*
👌🔆بلاى فقر!
🔮بخش اول🔮
📜امام(عليه السلام) در اين گفتار كوتاه و حكيمانه به آثار زيانبار فقر و تهى دستی اشاره كرده مى فرمايد: «فقر مرگ بزرگ تر است»;
🔰در مورد نكوهش فقر در همين كلمات قصار تعبيرات متعددى ديده مى شود; از جمله در حكمت 3 آمده بود: «وَالْفَقْرُ يُخْرِسُ الْفَطِينَ عَنْ حُجَّتِهِ; فقر، انسان هوشمند را از بيان دليل و حجت خود گنگ مى سازد».
🔰و در حكمت 56 آمده بود: «وَالْفَقْرُ فِى الْوَطَنِ غُرْبَةٌ; فقير حتى در وطنش غريب است».
🔰و در حكمت 319 مى خوانيم: «فَإنَّ الْفَقْرَ مَنْقَصَةٌ لِلدّينِ! مَدْهَشَةٌ لِلْعَقْلِ، دَاعِيَةٌ لِلْمَقْتِ; فقر سبب نقصان دين و مشوش شدن عقل و جلب كينه مى گردد».
🔰و در حكمت 372 آمده است: «إذا بَخِلَ الْغَنِىُّ بِمَعْرُوفِهِ باعَ الْفَقيرُ آخِرَتَهُ بِدُنْياهُ; هرگاه اغنيا از كمك به ديگران بخل بورزند فقرا آخرت خود را به دنيايشان مى فروشند».
♻️از مجموع این کلمات حکیمانه با سایر روایاتى که از رسول خدا و ائمه هدى(علیهم السلام) به ما رسیده به خوبى استفاده مى شود که اسلام براى مسئله فقرزدایى اهمیت بسیار قائل است.
🔰در حدیث معروف رسول اکرم(صلى الله علیه وآله) که در کتاب کافى آمده است مى خوانیم: «کادَ الْفَقْرُ أنْ یَکُونَ کُفْراً;💎 نزدیک است که فقر انسان را به مرحله کفر برساند».
✴️دلیل همه این است که فقر زمینه انواع انحرافات عقیدتى و اخلاقى را به ویژه در وجود افراد کم ظرفیت فراهم مى سازد. بسیار دیده شده است که افراد فقیر کلمات کفرآمیز بر زبان جارى مى کنند و هنگامى که زن و فرزند خود را گرسنه مى بینند دست به هر کارى مى زنند، قوانین اجتماعى را مى شکنند، آداب و اخلاق انسانى را به فراموشى مى سپارند و براى رفع فقر خود هر کارى را مجاز مى شمارند و اگر شخص فقیر کم ظرفیت واقعا کافر نشود، به مرز کفر نزدیک مى گردد و حداقل رضایت به قضاى الهى را از دست مى دهد.
🔻این احتمال نیز مى رود که مراد از کفر، کفر عملى باشد که همان آلوده شدن به انواع معصیت هاست.
📌تعبیر به «الْمَوْتُ الاَْکْبَرُ; مرگ بزرگ تر» اشاره به این است که انسان به هنگام مرگ حداقل از مشکلات این جهان آسوده مى شود در حالى که فقیرى که با فقر دست و پنجه نرم مى کند گویى پیوسته در حال جان دادن است.
✴️بنابراین همان گونه که ما به هنگام بیمارى و تهدید به مرگِ جسمانى به دنبال طبیب و درمان به هر سو مى رویم، به هنگامى که فقر دامان فرد یا جامعه را مى گیرد نیز باید براى نجات از آن تلاش و کوشش کنیم.
♻️ادامه دارد....⤵️⤵️⤵️
*🔰شرح و تفسیر حکمت 163🔰*
🔮 بخش دوم (پایان) 🔮
✴️نكته ها:
✅1. فقرزدايى در تعليمات اسلام:
🔸اسلام تنها ناظر به زندگى جاويدان آخرت نيست بلكه به زندگى آبرومند اين دنيا نيز كه مقدمه اى براى آن است اهتمام فوق العاده اى دارد، مسئله فقرزدايى را يكى از مهم ترين دستورات خود قرار داده و راه كارهاى آن را نشان داده است. از يك طرف همه را به سعى و كوشش و كسب و كار دستور مى دهد و جوان بى كار را بى منزلت مى شمرد و اداى حق كارگران و كارمندان را از مهم ترين واجبات مى داند، بلكه كار را از مهم ترين عبادات قلمداد مى كند، كارگر خسته در حال خواب را در حال عبادت مى داند تا آنجا كه توجه به معيشت و زندگى مادى را كفاره مهم ترين گناهان ذكر مى كند،
🔰چنان كه در حديثى از رسول خدا(صلى الله عليه وآله) مى خوانيم: بعضى از گناهان است كه نماز و صدقه و زكات هم نمى تواند آن را جبران كند. عرض داشتند اى رسول خدا! پس چه چيز آن را جبران مى كند؟ فرمود: به فكر معيشت و زندگى بودن و براى آن تلاش كردن».
💎از طرف دیگر نیز به این نکته اشاره مى کند که خداوند امکانات کافى در روى زمین براى حل مشکل فقر آفریده است حداقل این است که انسان آب و زمینى در اختیار داشته باشد. اگر براى عمران و آبادى و بهره گیرى از آن تلاش کند مى تواند فقر را از خود دور سازد،
🔰 چنان که در حدیث معروفى مى خوانیم: دور باد از رحمت خدا کسى که آب و زمینى به دست آورد و باز هم فقیر باشد».
✳️از سویى دیگر به حکومت اسلامى توصیه مى کند که مسئله فقرزدایى را در رأس کارهاى خود قرار دهد و با استفاده از زکات و خمس و انفال و مال الخراج و مبارزه با احتکار و تعیین قیمت در صورت لزوم و دعوت به ساده زیستن با فقر مبارزه کند.
🔻امروز نیز اگر جوامع اسلامى بخواهند عزت و احترام و سربلندى و استقلال خویش را باز یابند باید از طریق همکارى با یکدیگر به استفاده از تمام منابعى که خدا به صورت فراوان در اختیار آنان گذاشته است با فقر مبارزه کنند.
✅2. پاسخ به یک سؤال بعضى مى گویند همان گونه که در روایات بالا و امثال آن به شدت از فقر مذمت شده و حتى فقر مایه روسیاهى در دو جهان شمرده شده است:
🔰 در پاره اى از روایات نیز از فقر مدح بلیغى شده; از جمله پیامبر(صلى الله علیه وآله) فرمود: "الْفَقْرُ فَخْری وَبِهِ أفْتَخِرُ"
🔰 و حتى قرآن مجید همه افراد را مخاطب ساخته مى گوید: «(یَا أَیُّهَا النَّاسِ أَنْتُمُ الْفُقَرَاءُ إِلَى اللهِ); اى مردم شما همگى نیازمند به خدایید».
✳️ولى جواب آن روشن است، زیرا آنچه مایه افتخار انسان است فقر الى الله است نه فقر در برابر انسان ها و به بیان دیگر: فخر و افتخار این است که انسان خداوند را منبع تمام خیرات بداند و خود را در همه چیزها نیازمند او بشمارد و با امکاناتى که خدا به او داده است از مواهب الهى بهره گیرد.
🔷این احتمال نیز هست که منظور از فقر همان زندگى ساده و زاهدانه است که بعضى آن را فقر مى پندارند ولى انبیا و اولیا به چنین زندگى افتخار مى کردند همان گونه که مولاى ما على(علیه السلام) به لباس و غذاى بسیار ساده افتخار مى کرد.
🔰شرح مبسوطى را درباره فقر مذموم و ممدوح در جلد هشتم همین کتاب در شرح خطبه 225 صفحه 429 به بعد آورده ایم.
════🌼🕊🌼═
*♦️عوامل دین گریزی در اعصار اخير(۳)*
*(یا علل گرایش به مادیگری)*
*2️⃣ نارسايى مفاهيم كليسايى در مورد خدا و ما وراء الطّبيعه*
*🔻در قرون وسطى كه مسأله خدا به دست كشيشها افتاد،*
*يك سلسله مفاهيم كودكانه و نارسا درباره خدا به وجود آمد كه به هيچ وجه با حقيقت وفق نمىداد*
*و طبعاً افراد باهوش و روشنفكر را نه تنها قانع نمىكرد،*
*بلكه متنفّر مى ساخت و بر ضدّ مكتب الهى برمى انگيخت.*
*🔻كليسا به خدا تصوير انسانى داد و خدا را در قالب بشرى به افراد معرّفى نمود.*
*🔻افراد تحت تأثير نفوذ مذهبى كليسا از كودكى خدا را با همين قالبهاى انسانى و مادّى تلقّى كردند*
*و پس از رشد علمى دريافتند كه اين مطلب با موازين علمى و واقعى و عقلى صحيح سازگار نيست.*
*🔻- افراد تحصیل کرده - چون ديدند مفاهيم كليسايى با مقياسهاى علمى تطبيق نمى كند، مطلب را از اساس انكار كردند.(ادامه دارد)*
*▪️مجموعه آثار استاد شهيد مطهرى (علل گرايش به ماديگرى)، ج۱، ص: ۴۸۰-۴۷۹- با تلخیص
*پرسش وپاسخ براساس نظر اندیشمندان*
(۳۰)
♦️عوامل دین گریزی در اعصار اخير(۱)*
*🔸پرسش ۱ : بدون شك يك نوع رويگردانى در بشرِ سه چهار قرن پيش تا امروز نسبت به دين بهطور كلى وجود داشته و خود دنياى اسلام هم كم و بيش دچار چنين بحرانى هست.*
*ريشه قضيه چيست؟*
*🔸پرسش ۲ : گاهى بعضى سؤال مى كنند كه شما مى گوييد دين بطور كلى فطرى بشر است،*
*اگر فطرى بشر است*
*پس چرا گروه زيادى از مردم از دين صرف نظر كرده اند؟*
*از امر فطرى كه نمى شود صرف نظر كرد.*
*🔹پاسخ :*
*1️⃣ -ایجاد تنازع بین نیازهای فردی و اجتماعی بشر- :*
*🔻بشر داراى غرايز مختلف است، داراى نيازها و احتياجات مختلف است و تمام اين احتياجها و نيازها از طبيعت و فطرتش سرچشمه مى گيرد.*
*🔻اگر شما همه اين نيازهاى فردى و اجتماعى بشر را هماهنگ با يكديگر اشباع كنيد، بشر دنبال تمام امور فطرى خودش مى رود.*
*🔻ولى گاهى ميان غريزه هاى مختلف، ميان نيازهاى مختلف جنگ انداخته مى شود.*
*🔻شكست دينها - و دین گریزی - در دنيا زير سر كسانى است كه ميان دين و ساير نيازهاى بشرى جنگ انداختند؛*
*و ما بيش از هر جاى ديگر غرامت اشتباه جناب كليسا را بايد بپردازيم.*
*🔻كليسا در ابتداى ظهور علم در دوره رنسانس چند اشتباه بسيار بزرگ كرد.*
*ميان دين و زندگى معتدل و شرافتمندانه دنيا جنگ انداخت. ميان دين و علم جنگ انداخت.*
*ميان دين و عقل جنگ انداخت؛ گفت اصل اصول دين از حوزه عقل خارج است، منطقه ممنوعه براى عقل است.*
*🔻اگر مى گفتيد چطور مى شود خداى سه گانه را قبول كنم يا خداى يگانه(تثلیث در مسیحیت) ، مى گفت همين جور بگو و به همين هم ايمان داشته باش؛*
*اگر عقلت قبول نمى كند بگو غلط نكن، فضولى نكن.*
*🔻اشتباهى كه كليسا مرتكب شد، بعدها غرامتش را تا اندازه اى دنياى اسلام مجبور شد بپردازد،*
*براى اينكه افراد تشخيص ندادند، خيال كردند بطور كلى خاصيت «دين» همين است.( ادامه دارد)*
*▪️مجموعه آثار استاد شهيد مطهرى (اسلام و نيازهاى جهان امروز(پانزده گفتار))، ج۲۱، ص: ۴۶۱-۴۶۰- با تلخیص و ویرایش جزئی -*
*♦️عوامل دین گریزی در اعصار اخير(۲)*
*1️⃣ ایجاد تنازع بین دین و نیازهای طبیعی و فطری بشر(۲)*
*🔻۰۰۰شكست دينها - و دین گریزی - در دنيا زير سر كسانى است كه ميان دين و ساير نيازهاى بشرى جنگ انداختند.*
*و ما بيش از هر جاى ديگر غرامت اشتباه جناب كليسا را بايد بپردازيم.*
*🔻اشتباهى كه كليسا مرتكب شد، بعدها غرامتش را تا اندازه اى دنياى اسلام مجبور شد بپردازد،*
*براى اينكه افراد* *تشخيص ندادند، خيال كردند بطور كلى خاصيت دين همين است؛*
*🔻ندانستند يك دينى هم در دنيا ظهور كرد كه اين دين گذشته از معنويت بسيار عالى كه دارد خودش بزرگترین تمدنهاى عالم را به وجود آورد،*
*تمدنى كه حق بسيار عظيمى بر تمدن امروز اروپا دارد و خوشبختانه تدريجاً دنياى اروپا دارد اقرار و اعتراف مى كند.*
*🔻اين دنياى اروپا كه مى گويند از دين خودش دست برداشت، بله از دين خودش كناره جويى كرد،*
*اما به كدام طرف رفت؟ به سوى اسلام. تاريخ تمدنها را به دقت بخوانيد.*
*🔻يكى از علل تمدن اروپايى، انشعاب پروتستانهاست، كه اينها را در ميان اهل مذهب مسيح نظير شيعه ها در ميان اهل اسلام مى دانند*
*با اين تفاوت كه اينها هزار و پانصد سال بعد از مسيح آمدند ولى تشيع از زمان پيغمبر است.*
*🔻اين گروه- كه البته عددشان هنوز به عدد كاتوليكها نمى رسد ولى جمعيت بسيار معتنابهى هستند-*
*اصلاحات اساسى در دين مسيح انجام دادند.*
*🔻در ميان اصلاحاتى كه از اينها ذكر كرده اند در درجه اول سه چيز است:*
*1. برداشتن فاصله ميان انسان و خدا و به تعبير سيد جمال الدين اسدآبادى و ديگران ارزش دادن به شخصيت انسانى.*
*🔻گفتند «پاپ واسطه است» يعنى چه؟! خدا به همه مردم نزديك است، خدا را بدون واسطه كشيش بلكه هيچ بنده اى پرستش كنيد.*
*خدا به تمام بندگان نزديك است، درد دل هر بنده اى را مى شنود.*
*اى انسان! در تماس گرفتن با خدا احتياج به واسطه ندارى.*
*2. براى عقل در حريم دين حق قائل شدند؛*
*گفتند آن مسائلى از مسائل دينى و اصول دينى كه ضد عقل است طردكردنى است، بايد دورش افكند.*
*3. موضوع عمل و توجه به معاش و سعى و كار، آنهم به حد اعلى،*
*به تعبير قرآن جهاد و سخت كوشى و اينكه بهبود معاش هم عبادت است.*
*🔻اين سه اصل هر سه مستقيم از اسلام گرفته شد.*
*🔻بعد از جنگهاى صليبى و تماس شرق و غرب، بعد از آنكه با ارزشهاى اسلامى آشنا شدند اين سه اصل را از اسلام گرفتند و به نام اصلاحات در دين مسيح وارد كردند*
*گو اينكه هنوز اينها را- مخصوصاً آن بخش اول را- بطور كامل نتوانسته اند رعايت كنند.(ادامه دارد )*
*▪️مجموعه آثار استاد شهيد مطهرى (اسلام و نيازهاى جهان امروز(پانزده گفتار))، ج۲۱، ص: ۴۶۳-۴۶۱- با تلخیص و ویرایش جزئی -*