eitaa logo
عــــشق ممنـــوعه؛
7هزار دنبال‌کننده
3.7هزار عکس
868 ویدیو
7 فایل
بسم رب الحسنین علیهما السلام 💚 بعضی تجربه ها قشنگن، مثلِ دوست داشتنِ تــــــــــــــــــو...♥️🌿 رمان"عشق ممنوعه" به قلم:elsa هرگونه کپی برداری حتی با ذکر نام نویسنده حرام و پیگرد الهی دارد:") @ansar_tab تبلیغات خواستین👆
مشاهده در ایتا
دانلود
هدایت شده از تبلیغات همشهری
5.76M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
شمام از دست لکه‌های روی مبل و لباس خسته شدید 😢 امروز میخام ی پاک کننده قوی لکه‌هارو بهتون معرفی کنم که در چند ثانیه انواع لکه‌هارو میتونه از بین ببره🤓 بهترین و قوی‌ترین پاک کننده انواع لکه ها 😍 با این محصول دیگه خیالت از همه چیز راحته چون هیچ لکه ایی نیست که نتونه پاک کنه. ✅ برای اطلاعات بیشتر وارد لینک زیر شو👇 https://www.20landing.com/120/1168 https://www.20landing.com/120/1168
هدایت شده از تبلیغات همسران💓
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
درمان قطعی ریزش مو طی هشت روز کشف شرکت دانش بنیان ایرانی در آنتن زنده شبکه ســـه ســیــمــا!!😳😳 ویدیو داخل لینک را حتما مشاهده کنید تا با تاثیرات عجیب این روش درمانی آشنا شوید 👨‍⚕👨🏻✨🩺 بـیـش از ۳۰هـــزار خـانم و آقـا از این روش معجزه‌_آسا نتیجـه گرفتن 😍 روی لینک زیر کلیک کنید😃👇 https://www.20landing.com/55/1167 https://www.20landing.com/55/1167 با تخفیف ۵۰ درصد به مدت محدود 🤑
قول‌مغفرت‌و‌جبران! آری‌صدایش‌کن.‌ .[🌿]
🔴 رزق و روزی از غیب با آیه ی معجزه گر قرآنی 🫀 🌿اگه قرآن برات مهمه ۳۰ ثانیه وقت بذار میخوام ذکری رو بهت بگم که هیچکس بهت نگفته😍 خداوند در سوره ی انعام میگه: کلیدهای🔑 خزانه ی غیب نزد من است این یه رمزه خدا داره میگه: ❌ اگه پول نداری 💸 اگه درآمدت پایینه اگه مشتری نداری اگه هر چی که هستی تو فقط از من بخواه من از خزانه ی غیب برات میفرستم ✅ فقط کافیه هر روز صبح این آیه ای که توی کانال گفتم رو هر روز ۴۴ مرتبه تکرار کنی قسم میخورم که بعد از یه هفته نتایجی رو می بینی که خودت تعجب میکنی همین الان وارد کانال شو چون نکات و تکنیک هایی رو گفته که فقط توی سه ماه خواسته هاتو محقق میکنی👇👇👇 https://eitaa.com/joinchat/2119565536Cedeb2b7fa6
هدایت شده از تبلیغات همسران💓
ذکر جذب رزق و روزی در چهل روز🌾 😍 😳تنها ذکری که توی چهل روز زندگی تو از لحاظ مالی متحول میکنه 🌿 همین ذکر عجیبیه که توی کانال گفتم چهل روز هر روز مستمر و مداوم روزی ۷۲ مرتبه تکرارش کن💫 بهتره که قبل از شروع روزت باشه، قبل از شروع انجام کارات باشه روزی ۷۲ مرتبه تکرارش کن و ببین چطوری نتایج عجیب و غریب میگیری👇👇👇 https://eitaa.com/joinchat/2119565536Cedeb2b7fa6
. خوشا آنکه غیر از ظهورت نگارا شب قدر ؛ دیگر دعایی ندارد اللهم عجل لولیک الفرج🤲 # صلوات اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم و اهلک اعدائهم اجمعین
هدایت شده از ♦️پیشنهاد ویژه♦️
خانم خونه هستی وعضواین کانال نیستی⁉️ فقط بیاوببین این بانوچیا که نمیدوزه 🤩 شیک، تمیز، حرفه ای❤️‍🔥👌 ✨انواع کاورلوازم برقی ✨کیف، کوله، جامدادی، کیف آرایشی وکیف لقمه برای بچهای دلبندتون🤩 ✨سرویس آشپزخونه دمکنی، پیشبند، دستگیره، نمگیرو.. باترکیب رنگ دلخواهت😍❤️‍🔥 دیگه چی ازاین بهتررررر🙀 بدوووبیاااا🏃‍♀🏃‍♀🏃‍♀ بزن رواین لینک👇👇👇کانال ایتا https://eitaa.com/joinchat/909640051C616fe884ce
🦋🕯🦋🕯🦋🕯 🕯🦋🕯🦋🕯 🦋🕯🦋🕯 🕯🦋🕯 🦋🕯 🕯 با تعجب گفتم : وضعیت چیه؟ بی قرار گفت: قاراشمیش آقا قاراشمیش. - یعنی چی؟! تند دستی به صورتش کشید و گفت : بابا باید برم مستراح! تازه منظور حرفش را گرفتم. چندش وار اخمی کردم و گفتم : حال بهم زن. و بعد با چشم غره از اتاق بیرون رفتم و پرستار آن طبقه را صدا زدم. وقتی به اتاق برگشتم، انگار که زیرش آتش روشن کرده اند، مثل دانه ی اسپند بالا و پایین می پرید. از رنگ سرخش فهمیدم به زور دارد خود‌ش را نگه می دارد. تا چشمش به من افتاد گفت : پس پرستار کو؟ خونسرد گفتم : گفت الان میام. با مشت ازاد به پیشانی اش کوبید و گفت : بابا می گم وضع خرابه. بعد هم نوچی کرد و خود‌ش سوزن را از دستش کشید و دوان دوان به سمت دستشویی رفت. یک بار هم تلو تلو خورد اما خودش را کنترل کرد. مات به جای خالی اش نگاه کردم. پرستار بعد از دو دقیقه آمد داخل اتاق و با دیدن جای خالی حامی و شلنگ سرم که از تخت آویزان بود، با نگرانی رو به من گفت : مریض کجاست؟! به سرویس اشاره کردم. اخمی کرد و همانطور که به سمت تخت می رفت گفت : من که گفتم الان میام. یعنی نمی تونست دو دقیقه خودش رو نگه داره؟ حتما نمی توانست دیگر. این دیگر چه سوالی بود؟ جوابش را ندادم. از سر و صدا های ما تخت بغلی هم بیدار ‌‌شده بود.. نگاهی به چهره ی چروکیده و مظلوم پیرمرد انداختم. خیره شده بود به من. حتی پلک هم نمی زد. همینکه نگاهم را از او گرفتم صدای خش دارش آمد. - دخترم! دوباره توجهم به او جلب شد. باز تکرار کرد. - دخترم. نمی دانستم با من است یا پرستار. شاید هم توهم زده بود! کس دیگری هم در اتاق نبود. نگاهش مستقیم به من بود. پرستار همانطور که سرم را جمع می کرد، کمی بلند گفت : پدرجان بخواب. دخترت نیومده! خیره به من گفت : چرا اومده. دخترم! نگاهی به اطرافم انداختم. کسی که نبود. لب و لوچه ای کج کردم و گفتم : پدر با منی؟! نفس نفس زنان گفت : آره مگه تو سارا نیستی؟ بی تفاوت گفتم : نه پدر جان اشتباه گرفتی. - دروغ می گی. تو سارای منی. اعتنایی نکردم و رویم را برگرداندم. پیرمرد بیچاره توهم زده بود. . حامی هم آن تو گیر کرده بود. هوای آنجا کم کم داشت برایم خفه کننده می شد. به آن محیط ها خیلی عادت نداشتم. خواستم بروم از اتاق بیرون که پیرمرد تقریبا با داد و تضرع گفت : دخترم نرو وایسا. قرار بود من بخوابم ولی تو نری! به سمتش برگشتم و دیدم که از روی تخت بلند شده و دارد پا پرهنه، آرام آرام به سمتم می آید.. چشم هایم لحظه به لحظه داشت گرد تر می شد. صدایش بغض داشت. معلوم بود سنش خیلی بالاست، چون تاتی تاتی کنان راه می رفت و دست هایش هم که به سمتم دراز کرده بود خیلی می لرزید. - نرو دخترم. من دیگه نمی خوابم قول می دم. نرو. در چند قدمی ام بود و من همچنان با تعجب نگاهش می کردم. پرستار نوچی کرد و گفت : پدر جان بیا بخواب ایشون دخترت نیست. و پیرمرد بی توجه به پرستار داشت به سمتم می آمد. در کمال تعجب، یک جور هایی خودش را پرت کرد سمتم. کم مانده بود بیفتد در بغلم که جا خالی دادم و چسبید به دیوار. اما کوتاه نیامد و باز افتادم دنبالم. هیچ جوره ول کن نبود. من دور اتاق می چرخیدم و او دنبالم می آمد و دخترم دخترم می کرد. گفتم : پدر من دخترت نیستم اشتباه گرفتی. برو بخواب. - دروغ نگو. تو سارایی. من دخترمو می شناسم. چرا فرار می کنی بابا؟ هرچه جا خالی می دادم و این سمت و آن سمت می رفتم بیخیال نمی شد. - نه پدر جان می گم من دخترت نیستم! پرستار هم جلو آمد و سعی داشت دستش را بگیرد و متوقفش کند اما پسش می زد و نمی گذاشت. داشتم از دست آن پیرمرد مظلوم و دیوانه فرار می کردم، که یک لحظه حواسم از رو به رو پرت شد و شاخ به شاخ جسمی سخت شدم.
مادرم هر شب به بهانه نوزاد خونمون میخابید میگفت بچه اولته و نمیتونی بچه رو خوب نگه داری... هرچی سعی داشتم قانعش کنم ول کن نبود و در واقع زندگی شخصی برام معنی نداشت چون مادرم علناََ وسط زندگیم بود دیگه خسته شده بودم وقتی دیدم از رو نمیره تصمیم گرفتم خیلی واضح بهش بگم ما هم زن و شوهریم به تنهایی نیاز داریم و بهتر تنهامون بزاری اما با چیزی ک دیدم شوکه شدم مادرم داشت ...😱 ❌ادامه داستان کانال مرد مغرور بخونید👇 https://eitaa.com/joinchat/520159478C7a42c4384d
هدایت شده از تبلیغات همسران💓
من رفتم تو کما بهم گفتن کارات درسته ولی یه گیر بزرگ داری اینقد التماس کردم که گفتن تو ...😳 🔴 ادامه داستان👈 باز شــــــــود 🔴
فارغ از هرچه که ناراحتم میکند، از بابت تو خوشحالم...
هدایت شده از تبلیغات همشهری
5.86M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💥خداحافظی با بوتاکس برای همیشه🤩 ✅روش دائمی و مقرون به صرفه برای برطرف کردن چین و چروک و افتادگی پوست💁🏻‍♀️ ✅مورد تایید متخصصین وزارت بهداشت🤗 💭برای خرید و دریافت مشاوره رایگان روی لینک کلیک کنید 👇 https://www.20landing.com/68/1171 https://www.20landing.com/68/1171