eitaa logo
عــــشق ممنـــوعه؛
7.1هزار دنبال‌کننده
3.6هزار عکس
854 ویدیو
7 فایل
بسم رب الحسنین علیهما السلام 💚 بعضی تجربه ها قشنگن، مثلِ دوست داشتنِ تــــــــــــــــــو...♥️🌿 رمان"عشق ممنوعه" به قلم:elsa هرگونه کپی برداری حتی با ذکر نام نویسنده حرام و پیگرد الهی دارد:") @ansar_tab تبلیغات خواستین👆
مشاهده در ایتا
دانلود
234.3K
. 🔴ریزش مو داری گوش کن☝️ اولش فکر میکردم همش شوخیه کل حموم شده بود مو های من😔 الان ببین چی شده😍 کانال طبیب مشهدی👇 https://eitaa.com/joinchat/340656839C15b857697c
بچه از چند روز پیش شروع کرده بود به لگد زدن هر یه باری که تکون میخورد درسا با کلی جیغ و داد منو میزد و بهم اعلام می کرد. هر وقت هم دردش می گرفت منو فحش میداد در هر صورت من کلی کیف میکردم چه فحش می داد چه قربون صدقه می رفت. نزدیک خونه بودیم که گوشیم زنگ خورد سریع از تو جیبم درش آوردم مهرداد بود تماسو وصل کردم الو سلام داداش با شنیدن صدای به مرد غریبه سریع زدم بغل سلام جناب سرگرد احوال شریف ؟ شرمنده مزاحم شدم. با جدیت گفتم شما؟ یه دوست. گوشی مهرداد دست شما چی کار میکنه؟ نگران نباش آقامهرداد یه چند روزی رو مهمون مان کی هستی؟ مهرداد کجاست؟ همینجاست. حالش زیاد خوب نیس
هدایت شده از مسجد حضرت قائم(عج)
🎴 همت کنیم تا ساخت زائرسرای اربعینی امام زمان(عج) متوقف نشود! زائرسرای اربعینی امام زمان(عج) در مسیر مرز‌های غربی کشور در حال ساخته؛ برای اینکه به اربعین سال آینده برسه مجبور شدیم مصالح و هزینه‌های ساخت رو نسیه‌ خرید کنیم. الان علاوه بر هزینه‌های آینده مبلغ زیادی رو از قبل بدهکاریم و هر لحظه امکان داره ساخت این مجموعه‌ی مردمی کنسل بشه! 🏮هزینه‌ی هر متر سرامیک کف و دیوارها حدودا ۲۵۰ هزار تومن شده! با هر مبلغی می‌تونید سهیم باشید؛ شماره‌ کارت‌های و زائرسرا به‌نام مسجد حضرت قائم(عج) 👇👇 ●
6037997599856011
900170000000107026251004
🏮اطلاعات بیشتر👈 @mehr_baraan
هدایت شده از تبلیغات همسران💓
این مجموعه‌ی متبرک و معتبر مردمی برای رسیدن به اربعین به کمک ما نیاز داره و الان هم مبلغ زیادی بدهکار هست! شب جمعه است به نیت اموات و خودمون توی این طرح باقیات الصالحات شریک بشید. پل ارتباطی و گزارش کار 👇 https://eitaa.com/joinchat/2846883849Cbf3af7a7e9
شهید زین الدین:❤️ هرگاه شب جمعه 🌹 شهدا را یاد کنید💓 نزد ارباب یادتان میکنیم...💞 این شب جمعه به رسم عاشقی💝 از دشت شقایقی یاد کنیم😇 که در زمین گمنامند🙃 اما بین اسمانیان خوشنام😋 😍
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
پدرم بیست سال بود که دیابت داشت و فقط قرص و انسولین مصرف میکرد 😔 ولی یه سال پیش یهو انگشتای پاش سیاه شدن 😰 رفتیم دکتر گفتن اگه درمان نشه مجبوریم پاشو قطع کنیم 😭💔 تا این که یکی از رفیقام آدرس اینجارو بهم داد و گفت با این روش میتونی تو خونه و بدون دارویی شیمیایی تو ۶ ماه کامل درمانش کنی😳👇🏻 https://eitaa.com/joinchat/2155282838Ce896c34da2 حتما حکمتی داشته که اینجا دعوت شدی😇 تو ۶ ماه پدرم کامل درمان شده و حتی الان دیگه نه قرص میخوره نه انسولین میزنه🥳🤩
اینجا دیابت رو با ضمانت‌نامه کتبی درمان می‌کنن😱😳 ففقط تو سلامتکده رضوان هست🤗 https://eitaa.com/joinchat/2155282838Ce896c34da2 انقد سریع جواب گرفتم که خودمم باورم نمیشد🤩 عضویت تو این کانال برای همه افراد دیابتی اجباریههه👌
🔥♥️🔥♥️🔥♥️🔥♥️ ♥️🔥♥️🔥♥️🔥♥️ 🔥♥️🔥♥️🔥♥️ ♥️🔥♥️🔥♥️ 🔥♥️🔥♥️ ♥️🔥♥️ 🔥♥️ ♥️ - خب؟ نگاهم کرد، چشمانش سرخ سرخ بودند.مثل دو کاسه ی خون. لبخند خسته و محوی زد و گفت : خب به جمالت. - خوابت نمیاد؟ به آسمان نگاه کرد. دست هایش را پشت سرش قلاب کرد و گفت : نه. من نیز سرم را به تاب تکیه دادم و به آسمان پر ستاره خیره شدم. - منم. هنوز باورم نشده - واسه چی؟ - اینکه امشب چه اتفاقاتی افتاد. - منم همینطور. تولد هم که نصفه موند.. حیف کیک خراب شد. هر دو آرام و خسته خندیدیم. صدای خنده مان که قطع شد، حامی کمی نگاهم کرد و تقریبا جدی گفت : می خوای قبول کنی؟ قطعا می پذیرفتم. چون سال‌های سال برای رسیدن به آن لحظه تلاش کرده بودم، اما دوری از حامی نیز عذاب محض بود. هرچند که گفت می شود ارتباطمان به طور کامل قطع نشود. - نمی دونم. موندم...
داستان من از ١٧ سالگی با کلی ذوق و شوق شروع شد☺️ و من با کسی که دوست داشتم ازدواج کردم،😍 ولی این داستان اولش شیرین بود، با بچه دار نشدن در سن ٢١ سالگی برگشتم خونه پدرم با کلی سرخوردگی 😔😔 ٢٢ سالگی خواستم دوباره ازدواج کنم ولی باز ترس از بچه دار نشدن😢 دکتر گفت تنبلی تخمدان دارم که درمانی جز LD نداره و باید اقدام به IVF کنم تا به طور اتفاقی با این کانال آشنا شدم و به ادامه زندگی امیدوار شدم😍😍 لینک کانال رو برای کسانی که مثل خودم هستن اینجا میذارم 👇👇 http://eitaa.com/joinchat/3054961172Cfff8a0d7ba رضایت درمان فرم مشاوره : https://app.epoll.ir/45987125
اگه ۵ نفر برید پارت سورپرایز شبانه میدم🙈😍☝️
همکاری نکردید 😞 جبران کنید قبل شروع پارت بدم😍❤️
🔥♥️🔥♥️🔥♥️🔥♥️ ♥️🔥♥️🔥♥️🔥♥️ 🔥♥️🔥♥️🔥♥️ ♥️🔥♥️🔥♥️ 🔥♥️🔥♥️ ♥️🔥♥️ 🔥♥️ ♥️ - واقعا به نظرت رفتن توی این فضا درسته؟ وقتی که هیچ آمادگی ای هم نداری؟ من نیز سر چرخاندم و نگاهش کردم. - چرا آمادگی ندارم؟ - خب نداری. مگه تعلیم دیدی؟ - آره. از وقتی که چشم وا کردم داشتم تعلیم می دیدم. - اون فرق داره آرامش. تو هنوز خیلی چیزا باید یاد بگیری. علنا کل زندگیت رو باید ول کنی. - زندگی منم همونیه که امشب مسعود بهم گفت... احساس کردم چهره اش دمق شد. علتش را نفهمیدم. مثل اینکه او جزو کسانی بود که راضی نبود من وارد این میدان شوم. دیگر هیچ نگفت. چون دوست نداشتم ساکت ببینمش، گفتم : از دستم دلخوری؟ - نه. واسه چی دلخور باشم. - حس می کنم مثل همیشه نیستی. دروغ می گی. - دروغ نمی گم - چرا میگی. بگو چته. زیر چشمی نگاهم کرد و گفت : آرامش گیر دادیا امشب. هیچی. برو بخواب. - حامی؟ یک طور خاص صدایش زدم و باعث شدم نگاهم کند کمی نگاهش میان چشمانم دو دو زد و در آخر گفت : چی می خوای بشنوی دقیقا؟ با صراحت و بی اراده گفتم : دوست نداری برم نه؟