#فصل_دوم_ارام_من
#پارت178
کیان بعد از مدتها، منم آرومم دیگه از اون آشوب درونی خبری نیست.
حس هامون مثل هم بود.
نگاهش به نگاهم گره خورد سیاهی چشماش عالمی داشت.
اخم مردونش
یه لحظه پشتم لرزید اگه یه روز کیان مال من نباشه من میمیرم
میشم یه
مرده ی متحرک ....
اگه اون نباشه هیچی رو نمی خوام حتی بچه رو...
شونش نمی رسید
گفت اصلا حواسم به وضعت نبود.
بشین.
منم میشینم.
مخالفتی نکردم
نشستم کنارش و سرم رو گذاشتم رو شونش...
کیان؟
جان کیان
کاش این ا لحظه ها تموم نشه.
نمیشه عزیزم از این به بعد قراره فقط تمدید بشه.
فقط بچم صحیح و سالم دنیا بیاد و کنار تو باشم
دیگه هیچی از خدا نمی
خوام.
کیام یکم بریم تو رویا؟
دستمو گرفت و گفت بریم.
خندیدم