#فصل_دوم_ارام_من
#پارت179
یکم فکر کردم و تو همون حالت گفتم؛
فکرشو بکن بچمون دنیا اومده
بعد تازه راه رفتن یاد گرفته
بعد ما بیایم اینجا
اونم با اون پاهای کوچولوش شروع
کنه به دویدن و بازی کردن
ما هم فقط نگاش کنیم و قربون صدقش بریم.
چیزی نگفت
نگاهش کردم دیدم چشماش بستس و داره لبخند می زنه
با اشتیاق بیشتری
ادامه دادم
بعد بیاد پیش تو گریه کنه و با همون لحن بچه گونش ازت
بخواد که باهاش توپ بازی کنی
تو هم بلند شی بری
منم بشینم نگاتون کنم و لذت ببرم...
وقتی سکوت کردم گفت :
خب؟ ادامش
حالا فکر کن بچه هامون بزرگ شدن
بچه هامون؟!
آره دیگه