#فصل_دوم_ارام_من
#پارت180
تجربه ی اول اگه سخت نباشه من شیش تا می خوام
خم شد سمتم با
خنده نگام کرد و با بهت گفت شیش تا؟
اونوقت نمیگی بابای بدبختشون چه
جوری باید خرجشونو بده.
باباش که داره
خودمم کار میکنم
عجب حالا چند تا دختر چند تا پسر؟
۴ تا دختر دوتا پسر.
چرا اونوقت؟
چون پسرا زورشون زیاده دخترا رو اذیت میکنن
از اون لحاظ بله.
خب داشتم می گفتم ما باز با شیش تا بچه بیایم همینجا
بعد اونا بزرگ
شدن ما پیر شدیم.
اونا بیان اینجا بازی کنن و خوش بگذرونن
بازم ما نگاهشون کنیم و کیف کنیم.
خب دعا کن اون موقع تو رو هم بیارن اینجا
بیخود کردن نیارن
هنوز درسا رو نشناختن
از ته دل خندید و گفت: حالا از حس بیا بیرون
فعلا همون اولی هم تو راهه.
راس میگیا
جدی جدی داشتم حرص میخوردم
_شیش تا زیاده
دوتا بسه.
چرا؟ خوبه که
نمی خوام تو ذره ای درد بکشی یا اذیت شی
باور کن اگه راهی داشت واسه
زایمانتم کاری می کردم درد نکشی
مهربون کی بودی تو؟