eitaa logo
عــــشق ممنـــوعه؛
7.1هزار دنبال‌کننده
3.6هزار عکس
841 ویدیو
7 فایل
بسم رب الحسنین علیهما السلام 💚 بعضی تجربه ها قشنگن، مثلِ دوست داشتنِ تــــــــــــــــــو...♥️🌿 رمان"عشق ممنوعه" به قلم:elsa هرگونه کپی برداری حتی با ذکر نام نویسنده حرام و پیگرد الهی دارد:") @ansar_tab تبلیغات خواستین👆
مشاهده در ایتا
دانلود
درو آروم هل داد و دست گردن وایساد جلوی در یه لبخند هم رولبش بود که منو می ترسوند. اون آروم میومد جلو و من میفتم عقب اینقدر رفتم تا دیگه راهی برای فرار نداشتم.............. از زبان درسا کیان رفت به سگمون غذا بده نیم ساعتی نبود منم آشپزیم تموم شده بود و جلوی تلویزیون لم داده بودم وقتی اومد تو خیلی کلافه و آشفته بود. دلیلش رو هم نمی دونستم چون حالش تا همین یه ساعت پیش خیلی خوب بود. بدون اینکه چیزی بگه رفت تو اتاق نگران شدم بلند شدم و رفتم پشت در از لای در نگاش کردم رو تخت نشسته بود و به موهاش چنگ میزد. درو باز کردم و رفتم داخل کنارش نشستم و دست گذاشتم رو شونش گفتم: کیان؟ چرا کلافه ای اینقدر؟