#فصل_دوم_ارام_من
#پارت223
جوری که فقط خودم و خودش بشنویم گفت:
کابوس زنم و دنیا هر شب مهمون خوابمه
فکر نکن کارایی که کردی رو فراموش میکنم
عامل بدبختی من تویی
چند لحظه تو چشاش زل زدم و بدون کلمه ای ،حرف، پاشدم و رفتم طبقه ی
بالا..........
از زبان حلما
لباسام رو پوشیدم و آماده رو تخت نشستم
کاش حداقل اون اشکای لعنتی ولم
میکردن
هر کار می کردم بند نمیومدن
در باز شد و وحید اومد تو
نگاهی به سر تا پام انداخت.
وقتی دید حاضرم
گفت:
پاشو بریم.
دو دل بودم
می ترسیدم باهاش برم
وقتی متوجه تردیدم شد با لبخند اومد جلوم زانو زد
موهام رو از صورتم کنار زد و گفت از هیچی نترس