#فصل_دوم_ارام_من
#پارت224
نمی ذارم آب تو دلت تکون بخوره
اگه ثابت نکردم هر جا خواستی برو
درکت نمی کنم وحید
چرا اینقدر یهویی آخه منوچه به تو.
هيس فقط بگو چشم بلند شو
دستم رو گرفت و شونه به شونه ی هم رفتیم پایین
جلوی بچه ها سرم رو بالا نیاوردم.
دلم نمی خواست عکس العمل هاشون رو ببینم
مخصوصا وقتی وحید با پرویی گفت:
حلما از این به بعد با من زندگی میکنه
هر کس کارش داشت یا با هماهنگ من کنه یا میاد دم خونه ی من
شب همگی بخیر
همه ساکت شده بودن بی توجه به اون وضعیت دست منو کشید و منو با خودش
برد...
سوار ماشین شدیم قبل از اینکه راه بیفته گفتم
نمی دونم چرا سرت داد نمی زنم
فوشت نمی دم
پست نمی زنم
نمی دونم چه مرگمه، اما من موندنی نیستم
وحيد.....
حرفامو جدی نگرفت
من موندگارت می کنم...