#پارت40
#فصل_دوم_ارام_من
باز خندید.
دست کشید لای موهای بلندش.
زل زد تو چشمام و گفت: نمی خورمت که.
من از گربه ها خوشم نمیاد.
آروم گفتم:
منم از سگای وحشی خوشم نمیاد.
مشغول بازی شدم.
وحید:چیزی گفتی؟
_نه.
لاله گوشم رو گاز گرفت و گفت:آفرین.
مور مورم شد.
سر همین چیزا ازش فراری بودم.
یه چش غره توپ بهش رفتم اما انگار نه انگار.
گفت:
مهران کجاس؟
_نمی دونم.
_دلت واسم تنگ نشده بود؟
با لحنی که انگار چندشم شده گفتم:چرا.
داشتم تو تب دوریت می سوختم.
خندید:می دونم.حس می کردم.
_خودشیفته بد ریخت.
شالم رو بهم ریخت و بلند شد.
هدایت شده از ♦️پیشنهاد ویژه♦️
🍉 واسه شب یلدا #آجیل و #پسته میخای؟🍉
👌 اینجا معدن آجیل و پسته هست😊
😱زیر قیمت کل بازار ، تازه و امسالی
اولین و معتبرترین فروشگاه مجازی
#پسته و #بادام صادراتی در ایتا
🔸بهترین کیفیت 👌
🔸 ارسال به سراسر کشور🚚
🔸ضمانت مرجوعی بی قید و شرط ❤️
یک سر به ما بزن😘❤️😍
https://eitaa.com/joinchat/1842348185Caaac8563e0
#پارت41
#فصل_دوم_ارام_من
خیلی جذاب بود.
اما به درد نمی خورد.یه تنوع طلبی بود که دومی نداشت.
من نمی فهمم این چه جوری از زندان آزاد شد.
ای کاش تا ابد می موند همون تو.
شنیده بودم حتی قتل هم انجام داده بود.
اما مثل اینکه بیچاره بی کس و کار بوده،واسه همین هیچ کس نیومده شکایت کنه.
اصلا به من چه.
خودمم همچیم وضعیت درستی نداشتم.
چند دقیقه بعد،دلارام اومد پایین.موهاش هم تو حوله جمع کرده بود.
ناخودآگاه پوزخند زدم.
تنها کسی بود که با مهران اینجا زندگی می کرد.هممون جدا بودیم.
نهال و حامد هم اومدن.
مهران و وحید هم اومدن پایین.
در که باز شد،دیدم کوروش هم اومده. کلا همه جمع شده بودن
بچه ها امروز خیلی به کمکتون نیاز دارم🙏❤️😘 حمایت کنید انرژی بگیریم ماهم
•
❌بمب لباس های زنانه ❌
منبع پوشاک زنانه برای شما با سلیقه ها👌
اینجا کلی #لباس_خاص_و_شیک واسه
شما سخت پسند ها داریم😎🥰
اونم با قیمت های خیلی مناسب و کیفیتی
بینظیر❤️👍
دیگه دغدغه
خریدن#لباس نداشته باش اینجا میتونی
هرچیزی که میخوای رو راحت پیدا کنی 👇👇👇👇
https://eitaa.com/joinchat/463471154Cb613c94408
بدو عضو شو تا دیر نشده⬆️⬆️⬆️
#پارت41
بخش دوم
.
بینشون فقط کوروش جذبم می کرد.
از همه کم حرف تر،و اما مغرور تر بود.
خجالتی نبود،فقط خیلی خودش رو می گرفت.
تا وقتی مجبور نمی شد حرف نمی زد.
همه نشستن.
نهالم و حامد هم اومدن کنار من نشستن.
یکم بحث کردن که اصلا توجه نکردم ببینم چی می گن.
تمایلی هم نداشتم بفهمم. سنگینی نگاه یکی رو حس کردم.
یکم چشم چرخوندم دیدم کوروش با چشمای نافذش داره نگاهم می کنه.
نمی دونم چرا گرمم شد.
سرم رو انداختم پایین و شروع کردم به باد زدن خودم.
یکم که گذشت نهال گفت:
گرمته حلما؟
همه نگاهم می کردن.
گفتم:آره.
نمی دونم چرا گرمم شد.
نهال:مهران،کولر روشنه؟
مهران مرموز نگاهم کرد و گفت:آره.
نگاهم کشیده شد سمت کوروش.
حواسش نمی دونم مثلا یا واقعا یه جای دیگه بود.
مهران گفت که واسه همه شربت بیارن..
هدایت شده از تبلیغات همشهری
7.48M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
درمان قطعی سفیدی مو توسط شرکت فناور درمان🇮🇷
تنها با یک دوره مصرف متوجه بازگشت موهایتان به رنگ اصلی خواهید شد. 😍🤩
بـیـش از ۳۰هـــزار خـانم و آقـا
از این روش معجزه_آسا نتیجـه گرفتن 🪄
روی لینک زیر کلیک کنید 😃👇
https://www.20landing.com/69/628
https://www.20landing.com/69/628
هدایت شده از تبلیغات همسران💓
8.69M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🌨کم کم روزای سرد و برفی داره شروع میشه
هر خودرویی تو این روزا نیاز به زنجیرچرخ و دردسراش داره 🤦♂
اسپری ضد یخ لاستیک P3 بهترین جایگزین برای زنجیرچرخ که به تولید داخل رسیده با قیمت یک سوم خارجیش
همین الان کلیک کن و این محصول رو برای ماشینت با کمترین قیمت تهیه کن 👇
https://www.20landing.com/91/629
https://www.20landing.com/91/629
«یه چیزی رو میدونی؟ تو این دنیا آی چیزای خوب هس، اما دس ما ازشون کوتاس. میدونی من دنبال چی هستم؟ قهوهی خوب، سیگارِ خوب و یه کم صلح، یه کم آشتی، اما آدم تا میآد یه خورده راحت بگیره، یه جا بشینه و غصهی چیزی رو نخوره، خورشید میآد بالا {} و آدم مجبوره تو این بیابونای برهوت سگ دو بزنه…»
• خوئائو اوبالدو ریبیرو / برگردانِ احمد گلشیری
بنیاد فرهنگی و نیکوکاری حضرت خدیجه و کار آفرینی
https://eitaa.com/hazrat_khadygeh
☘💐
#پارت41
بخش سوم
بازم مشغول صحبت شدن.
این بار حواسم رو جمع کردم
مهران: نهال تا الان خوب پیش رفته.
بازم بهت می گم کی بری پیشش و چی کار کنی.
کوروش.
به نظرت کی تمومش کنیم.
کوروش همون اخم همیشگی،به مهران نگاه کرد و جدی گفت:زوده.
باید حسابی بمونن لای منگنه.
مهران:ولی یادت که نرفته؟! درسا...
کوروش حرفش رو قطع کرد:نه.
خیلی هم خوب می دونم. اما لازمه.
مهران:ریش و قیچی دست خودت.
من اون رو صحیح و سالم می خوام.
بعد این همه مدت،واقعا دلتنگشم..
کوروش چیزی نگفت.
مهران به حامد گفت:تو چی کاره ای.
معامله رو جور کردی؟
حامد همونجور که سیبش رو گاز می زد گفت:
هی،تا حدودی.پنجاه پنجاهه که بشه یا نه.
مهران:سعیت روبکن.
هدایت شده از سابقه گسترده طلایی💛
داستان درآمد بالای این خانوم😨
👇🏻👇🏻
۳ ماه پیش بود که بیکار افسرده بودم
یه روز اتفاقی یه کانال درآمدزایی دیدم در ایتا و عضوش شدم و کارمو شروع کردم
بهترین اتفاق عمرمه و این ماشین با درآمد این چهار ماهم خریدم👇🏻👇🏻
https://eitaa.com/joinchat/3075932399Cd92a2f257c
بزن روو لینک بالا آموزش درآمدزایی
فقط به ۲۰۰ نفر اول میگه❌