eitaa logo
عــــشق ممنـــوعه؛
7.1هزار دنبال‌کننده
3.6هزار عکس
853 ویدیو
7 فایل
بسم رب الحسنین علیهما السلام 💚 بعضی تجربه ها قشنگن، مثلِ دوست داشتنِ تــــــــــــــــــو...♥️🌿 رمان"عشق ممنوعه" به قلم:elsa هرگونه کپی برداری حتی با ذکر نام نویسنده حرام و پیگرد الهی دارد:") @ansar_tab تبلیغات خواستین👆
مشاهده در ایتا
دانلود
چه‌دارم‌در‌این‌دنیا‌؛‌جز‌قلبی‌‌که‌برای‌دیدارتان‌میتپد..🫀
☘️ يا مَنِ اسْمُهُ دَواءٌ وَ ذِكْرُهُ شِفاءٌ ☘️ 🚧مشکلات آقایان زمینه ساز 80% طلاق ها و سرطان پروستات در ایران🚧 🌱 بهبود ریشه ای ۱۰۰٪ گیاهی 🌱 با متخصص طب سنتی 📖🧿( الرِّجالُ قَوّامُونَ عَلَي النِّساءِ )🧿📖 مردان تكيه گاه زنانند. 🫂 🧾برای اقدام و تشکیل پرونده ، فرم ویزیت رو پر کن📋 https://formafzar.com/form/j1so2 https://formafzar.com/form/j1so2 💯شاید حکمتی داشته که اینجا دعوت شدی😇 👇🏻👇🏻جهت مشاهده رضایتمندی ها بر روی لینک زیر کلیک کن👇🏻👇🏻 https://eitaa.com/joinchat/2155282838Ce896c34da2 https://eitaa.com/joinchat/2155282838Ce896c34da2
🦋🕯🦋🕯🦋🕯 🕯🦋🕯🦋🕯 🦋🕯🦋🕯 🕯🦋🕯 🦋🕯 🕯 - حالش اوکی شه همین؟! حامی به جون خودم کلت داغه حالیت نیست. عاشق شدی رفت بدبخت. صدایم را کمی بالا بردم. دستم را روی هوا تکان دادم و گفتم : زبون نفهم می گم عاشق نشدم. اصلا من در حدی نیستم که عاشق آرامش بشم. اون کجا و من کجا؟ در عجبم چطور قبول کرد. - خب وقتی خودش می خوادت دیگه دردت چیه؟ برو بگیرش یه عمر خودتو خانوادت تو آسایش زندگی کنین. پدر مادر دختره اونقدر واسش گذاشتن که هفت نسل بعدش هم بخورن. فقط من موندم، واقعا توی نظام و سیاست اینقدر پول هست؟ نوچی کردم و گفتم : میراث آبا و اجدادیشون رسیده به آرامش بعدم چرا بحثو منحرف می کنی؟ - منحرف نکردم ولله. دارم می گم لگد نزن به بخت خودت. به قول خودت خریت کردی نصفه شبی یه پیشنهادی بهش دادی، شانست زد و اونم قبول کرد. الان دیگه دردت چیه؟ برو بگیرش زودتر خودتو راحت کن. چرا زانوی غم بغل گرفتی حالا؟ دستی به گردنم کشیدم و پاکت سیگار آرکان را از روی میز برداشتم. یک نخ گذاشتم گوشه ی لبم و همانطور که با فندک زرد رنگم روشنش می کردم گفتم : داغونم آرکان. عذاب وجدان دارم. - دقیقا چرا؟ چون می خوای کمکش کنی؟ - نه! حس می کنم دارم احساسشو به بازی می گیرم دیشب سیریش شده بود می گفت بگو دوستم داری. منم گفتم. ولی از ته دل نبود! - چیزی که تو داری غصشو می خوری ملت باهاش تفریح می کنن می خندن.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
😍توضیخات کامل تونیک و معرفی در اخبار شبکه2 رفع کامل ریزش مو با محصولی کاملاتضمینی و تایید شده توسط سازمان غذا و دارو⭐️ ✅️رفع کامل ریزش در کمتر از 20 روز حتی برای کسایی که ریزش ژنتیکی دارن ✅️تقویت پیاز مو ✅️کاملا گیاهی از عصاره ۱۲ گیاه ✅️بدون بازگشت ✅️تحت لیسانس آلمان ✅️30%تخفیف برای 50نفر اول 💸 جهت مشاوره رایگان و کسب اطلاعات بیشتر پیام بدین👇 (زاهدیان ) @atinazahedyan @atinazahedyan رضایت سایر مراجعه کننده ها و نمونه های درمانی دیگه رو میتونید داخل کانال مشاهده کنید👇 https://eitaa.com/joinchat/3988259043C3e18b2d02a
اگه ۳ نفر تا نیم ساعت برید پارت میدم وگرنه سوخته🔥😱🏃‍♂🏃‍♂☝️
یه نفر دیگ فقط😍😍☝️
🦋🕯🦋🕯🦋🕯 🕯🦋🕯🦋🕯 🦋🕯🦋🕯 🕯🦋🕯 🦋🕯 🕯 . به نظر من هیچی بهش نگو همین راهو تا تهش برو. بالاخره یا تو خر میشی و دلتو تقدیمش می کنی، یا اخلاقای گندت دل اونم می زنه دیگه حالا همین الان هم که نمی خواین فرتی مزدوج بشین. اگرم خیلی فاز بچه مثبتا برت داشته برو بهش بگو آقا جان من نیتم اینه. حالا بگو زنم می شی یا نه. - اگه بگم که عمرا قبول نمی کنه. یه الم شنگه هم به پا میشه. بعدشم، خودت می دونی خصوصیاتمو. وقتی محرم نیستیم نمی تونم باهاش راحت باشم. راحت حرف بزنم، راحت کنارش باشم. تا همین الانش هم می دونم یه جاهایی واقعا زیاده روی کردم. اگرم قراره بشه باید سریع بشه تا حداقل از این نظر وجدانم اروم بگیره. - ولی حامی به نظرم بشین یکم بیشتر فکر کن. من که می گم تو هم می خوایش. کلافه پوک عمیقی به سیگارم زدم. - آرکان جون جدت بیخیال خب؟ یه بار گفتم نیستم دیگه آقا ول کن ما رو. - من دیگه چیزی به عقل ناقص و نصفه نیمه‌م نمی رسه. هرچی به ذهنم رسید گفتم. دیگه خود دانی. چاییتو بخور یخ کرد. سری تکان دادم و سیگار را داخل کریستال روی میز خاموش کردم. نگاهم روی گلدان خاک گرفته ی روی میز بود، اما فکرم جای دیگر سیر می کرد
"او،آرام و بی قراریِ من هر دو با هم است...
☘️خلق ناممکن ها،به دست توانای ما ممکن است☘️ ✅فتح انگلستان ممکن است ✅فتح ترکیه ممکن است ✅فتح ایتالیا ممکن است ✅فتح آلمان ممکن است ✅فتح اتحادیه اروپا ممکن است ✅فتح کشورمان ایران ممکن است برای مطالعه فتوحات این مرد بزرگ و بهره بردن از فتوحات در کانال زیر عضو شوید👇👇👇👇 https://eitaa.com/joinchat/994312504Ce057a8402e https://eitaa.com/joinchat/994312504Ce057a8402e 💥فتح ممکن است اما فتح، فتاح میخواهد💥
اگه ۳ نفر تا نیم ساعت برید پارت میدم وگرنه میسوزه❌🔥😱☝️
منتظر یه نفرما❌
🦋🕯🦋🕯🦋🕯 🕯🦋🕯🦋🕯 🦋🕯🦋🕯 🕯🦋🕯 🦋🕯 🕯 به تک تک پیشنهادات آرکان فکر کردم، اما آخر هم نتوانستم تصمیم درستی بگیرم. حتی کمی با خود کلنجار رفتم که ببینم آیا من هم دوستش دارم؟ هرچند دیشب تا صبح کارم همین بود. در خیابان پرسه زدم، و زندگی ام را از لحظه آشنایی با آرامش تا همان شب اعتراف ظاهری مرور کردم. اما حسی که حالم را دگرگون کند نیافتم. از خانه ی آرکان بیرون آمدم اما باز هم به عمارت نرفتم. دربست گرفتم و رفتم بهشت زهرا. کمی هم با پدرم خلوت کردم و از او خواستم بین من و خدا واسطه شود و راهی پیش پایم بگذراد. از او خواستم اگر عابقت کارم خیر است، کاری کند که به همین روال پیش رود. اگر هم نیست، سنگی جلوی پایم بیفتد که تا وقتی قضیه جدی تر نشده، کار تمام شود. **** ~ آرامش ~ از همان دیشب که صدای باز و بسته شدن در را شنیدم، هنوز بازنگشته بود. خود نیز از شدت ناباوری و هیجان، حتی یک لحظه هم پلک روی هم نگذاشتم. خستگی و نگرانی هر دو مثل خوره به جانم افتاده بود. یعنی کجا رفته بود این پسر؟ کارم به جایی رسیده بود که می خواستم بلند شوم بروم دم خانه مادرش و دوستش آرکان. چون شماره شان را نداشتم. شماره ی هستی هم از موبایلم پاک شده بود. کاسه چه کنم چه کنم دست گرفته بودم و دور اتاق می چرخیدم که دو تقه به در خورد. به امید اینکه حامی باشد، سریع پریدن به سمت در. اما ماهرو بود. کمی از هیجان حالاتم کاستم و گفتم : سلام. بله؟ رنگ و رویش پریده بود، چشمانش نیز از شدت پف باز نمی شد