eitaa logo
عــــشق ممنـــوعه؛
7.1هزار دنبال‌کننده
3.6هزار عکس
854 ویدیو
7 فایل
بسم رب الحسنین علیهما السلام 💚 بعضی تجربه ها قشنگن، مثلِ دوست داشتنِ تــــــــــــــــــو...♥️🌿 رمان"عشق ممنوعه" به قلم:elsa هرگونه کپی برداری حتی با ذکر نام نویسنده حرام و پیگرد الهی دارد:") @ansar_tab تبلیغات خواستین👆
مشاهده در ایتا
دانلود
. حیف که روی تو غیرت دارم، وگرنه روسریت را از همین سطر باز می ­کردم که همه ببینند چه خیالی بافته ­ام از موهایت!
از زانو درد و کمر درد خسته نشدی⁉️ تا کی میخوایی درد رو تحمل کنی⁉️ چقدر هزینه فیزیوتراپی و مسکن کردی⁉️ 💫 یکبار برای همیشه طی یک دوره ۲۱ روزه مشکلت رو از ریشه کاملا درمان کن ✅️ رفع و درمان تضمینی مشکلات 👇 🔻آرتروز 🔻کمر درد 🔻دیسک 🔻گردن درد 🔻سیاتیک 🔻زانو درد جایگزین قطعی داروهای شیمیایی 💊 بدون نیاز به عمل جراحی 🧘🏥 بدون عوارض و بدون بازگشت 👌 https://eitaa.com/joinchat/3922658350Cd384d6a6fb برای درمان حتما به اینجا سر بزن 👆
🔥♥️🔥♥️🔥♥️🔥♥️ ♥️🔥♥️🔥♥️🔥♥️ 🔥♥️🔥♥️🔥♥️ ♥️🔥♥️🔥♥️ 🔥♥️🔥♥️ ♥️🔥♥️ 🔥♥️ ♥️ نمی دانستم دارم به کجا می روم. فقط با قدم هایی بلند پیش می رفتم به سوی نا کجا آباد. دستانم را محکم روی دهانم گذاشته بودم تا صدای هق هقم کل خیابان را بر ندارد. نمی دانم چقدر رفتم که با حرکت حامی سر جایم متوقف شدم. همانطور که بازوهایم را در میان دستان تنومندش داشت، رو به رویم نفس نفس زنان ایستاد و گفت : آرامش این چه کاریه؟ کجا داری می ری واسه خودت؟ گوشات هم ضعیفه نه؟! فقط نگاهش می کردم. نه لب می زدم و نه پلک. انگار حتی گریه ام هم بند آمده بود. کمی نگاهم کرد. بعد با همان چهره ی اخم آلود، پلک هایش را محکم روی هم فشرد و پوفی کرد. بازوهایم را آرام رها کرد و کمی همانجا ایستاد. بعد دستش را گذاشت پشتم و گفت : بریم عزیزم. بریم تو راه حرف می زنیم. سر جایم خشکم زده بود. نمی توانستم قدم از قدم بردارم.
💢خانم ها دیگه لازم نیست عمل جراحی بکنید‼️ 🔹درمان تمامی مشکلات بانوان با طب سنتی ایرانی و با متد کاملا گیاهی🌿 🔸برای تشکیل پرونده درمانی فرم ویزیت رو تکمیل کنید https://survey.porsline.ir/s/Ko3qcB02 ✔️جهت درمان دائمی این بیماری ها روی لینک زیر بزنید و درخواست مشاوره بدهید👇🏻 https://eitaa.com/joinchat/1956643558Cd8e6f71cda
اگه ۳ نفر تا چند دقیقه برید پارت میدم😍☝️
یه نفر دیگ فقط 😍☝️
منتظر یه نفرم❌❌☝️
🔥♥️🔥♥️🔥♥️🔥♥️ ♥️🔥♥️🔥♥️🔥♥️ 🔥♥️🔥♥️🔥♥️ ♥️🔥♥️🔥♥️ 🔥♥️🔥♥️ ♥️🔥♥️ 🔥♥️ ♥️ خواست به سمت ماشین هدایتم کند اما ناخودآگاه مقاومت می کردم و از جایم تکان نمی خوردم. حالم سر جایش نبود. شروع به هذیان گویی کردم. _ حامی؟ _ جانم؟ خیره به نقطه ای نا معلوم گفتم : تو چه گناهی کردی که من زنتم؟! _ بیا بریم چرت و پرت نگو. بیا _ چرا منم باید مایه عذاب تو باشم؟! مگه کم زجر کشیدی؟ _ گفتم بیا بریم تا یه چیزی بارت نکردم. زود باش _ طلاقم بده. جون عزیزت طلاقم بده. برو یه زنی بگیر که باعث آرامشت بشه. نه منی که اصلا شبیه اسمم نیستم. تکانی به دستم داد و گفت : چرا چرند می گی هان؟ حالت خوش نیست انگار بیا بریم یه چیز بدم بخوری یه آبی به دست و روت بزن حالت جا بیاد. چشمانم لبریز از اشک شدند. تازه خودم را پیدا کردم. با صدایی به شدت لرزان و حالی زار گفتم : حامی گفت دیگه نمی تونین بچه دار شین.... درد و غم را در چشمان سیاهش دیدم. اما جلوی من خودداری می کرد
🍁 شاه باشی یا گدا ؛ از دست ساقی فلک باید این ته جُرعۂ جام اجل نوشید و رفت گر کنیز پادشاهی یا زن بقال کوی در تغار صبر باید کشک خود سابید و رفت سنگ باشی یا گهر ؛ از تختۂ تابوت‌ها در سیه چال لَحِد خواهی بِسَر غلتید و رفت حلقۂ طاعت بگوش آویز و در آتش نرو! اهرمن بود آنکه فرمان خدا نشنید و رفت زین جهان تا آن جهان ظلمات پُر پیچ و خمی‌ست باید از اختر شناسان راه خود پرسید و رفت شهریار از ذوق رفتن در وداع آخری دوستان با وعده گاه بوستان بوسید و رفت شهریار
🟢 آموزش شغل دوم به کارمندان💰 قراره روز 9 بهمن ماه یک جشن بزرگ برگزار کنیم و یک کلاس پولسازی رایگان برای تمامی کارمندان عزیز برگزار کنیم 😎🎉 سریعا پست آخر رو کامل ببینید تا متوجه بشی 👇 🆔http://eitaa.com/joinchat/2771648566Cc588dc0592 .•
چگونه سیر شود چشمم از تماشایت؟‌ که جاودانه‌ترین لحظه‌ی تماشایی‌♥️✨
⭕️۴۵ ساله جلوی مردمی ترین انقلاب تاریخ ادعای "مخالفت مردمی" میکنند و هر بار با سیلی واقعیت از خواب میپرن، ولی باز هم مستی می بردشون.