eitaa logo
💙🇮🇷هواداران استقلال 💙
25.8هزار دنبال‌کننده
36.4هزار عکس
14.5هزار ویدیو
23 فایل
✅بزرگترین کانال استقلال درایتا 💙✋ 📌اخبار مستند استقلال 📌 استقلال 💙💙💙 با قلم و بیانی متفاوت👌 جهت رزرو تبلیغ 👇 https://eitaa.com/joinchat/179306566C317ae49091 تاسیس آذر ۹۸
مشاهده در ایتا
دانلود
در مسیر راه ناگاه در كنار كوچه‌ای چشمش به سگی افتاد كه بچه‌های او به روی سینه او افتاده و شیر می‌خورند، ولی از سگ بیش از مشتی استخوان باقی نمانده بود و از ضعف، قدرت حركت نداشت. حجت الاسلام به خود خطاب كرده و گفت: اگر از روی انصاف داوری كنی، این سگ برای خوردن جگر، از تو سزاوارتر است، زیرا هم خودش و هم بچه‌هایش گرسنه‌اند، از این رو جگر را قطعه قطعه كرد و جلو آن سگ انداخت. خود حجت الاسلام شفتی نقل می‌كند: وقتی كه پاره‌های جگر را نزد سگ انداختم گوئی او را طوری یافتم كه سر به طرف آسمان بلند كرد و صدائی نمود، من دریافتم كه او در حق من دعا می‌كند از این جریان چندان نگذشت كه یكی از بزرگان، از زادگاه خود «شفت» مبلغ دویست تومان برای من فرستاد و پیام داد كه من راضی نیستم از عین این پول مصرف كنی، بلكه آن را نزد تاجری بگذار تا با آن تجارت كند و از سود تجارت از او بگیر و مصرف كن. من به همین سفارش عمل كردم، به قدری وضع مالی من خوب شد كه از سود تجارتی آن پول، مبلغ هنگفتی به دستم آمد و با آن حدود هزار دكان و كاروانسرا خریدم و یك روستا را در اطراف محلّمان بنا كردند، به طور دربست خریداری نمودم، كه اجاره كشاورزی آن در هر سال نهصد خروار برنج می‌شد، دارای اهل و فرزندان شدم و قریب صد نفر از در خانه من نان می‌خوردند، تمام این ثروت و مكنت بر اثر ترحمی بود كه من به آن سگ گرسنه نمودم، و او را بر خودم ترجیح دادم. اقتباس ازکتاب صدویک حکایت ص 158 . ♻️ کانال خبری خبرچی 🚨 @khabar_chi
در مسیر راه ناگاه در كنار كوچه‌ای چشمش به سگی افتاد كه بچه‌های او به روی سینه او افتاده و شیر می‌خورند، ولی از سگ بیش از مشتی استخوان باقی نمانده بود و از ضعف، قدرت حركت نداشت. حجت الاسلام به خود خطاب كرده و گفت: اگر از روی انصاف داوری كنی، این سگ برای خوردن جگر، از تو سزاوارتر است، زیرا هم خودش و هم بچه‌هایش گرسنه‌اند، از این رو جگر را قطعه قطعه كرد و جلو آن سگ انداخت. خود حجت الاسلام شفتی نقل می‌كند: وقتی كه پاره‌های جگر را نزد سگ انداختم گوئی او را طوری یافتم كه سر به طرف آسمان بلند كرد و صدائی نمود، من دریافتم كه او در حق من دعا می‌كند از این جریان چندان نگذشت كه یكی از بزرگان، از زادگاه خود «شفت» مبلغ دویست تومان برای من فرستاد و پیام داد كه من راضی نیستم از عین این پول مصرف كنی، بلكه آن را نزد تاجری بگذار تا با آن تجارت كند و از سود تجارت از او بگیر و مصرف كن. من به همین سفارش عمل كردم، به قدری وضع مالی من خوب شد كه از سود تجارتی آن پول، مبلغ هنگفتی به دستم آمد و با آن حدود هزار دكان و كاروانسرا خریدم و یك روستا را در اطراف محلّمان بنا كردند، به طور دربست خریداری نمودم، كه اجاره كشاورزی آن در هر سال نهصد خروار برنج می‌شد، دارای اهل و فرزندان شدم و قریب صد نفر از در خانه من نان می‌خوردند، تمام این ثروت و مكنت بر اثر ترحمی بود كه من به آن سگ گرسنه نمودم، و او را بر خودم ترجیح دادم. اقتباس ازکتاب صدویک حکایت ص 158 .