eitaa logo
|عطرمشکاتـــ
1.5هزار دنبال‌کننده
14هزار عکس
4.1هزار ویدیو
107 فایل
اللهم‌عجل‌لولیک‌الفرج:)🌱 برای‌‌ِآمدنت تمامِ‌مردمِ‌شهررا دعوت‌گرفته‌ام‌! چرانمی‌آیی‌؟ انتقادات‌وپیشنهاداتتو‌ناشناس‌بگو:) : payamenashenas.ir/موسسه عطر مشکات ادمین: @Ghorbat1190 "موسسه‌عطرمشکات‌و‌بنیادمهدی‌موعودعج‌استان‌همدان"
مشاهده در ایتا
دانلود
💠✨💠✨💠 ✅قسمت👈یازدهم و خواستم بدوم، اما احمد بازویم را گرفت و مرا به زور نشاند و گفت: « از جایت تکان نخور. مگر یادترفته آن مرد چه گفت؟ »دست و پا زنان داد زدم: « ولم کن. بگذار بروم. الان تکه وپارمان می کنند. » احمد شانه هایم را به شدت تکان داد و گفت: « دیوانه! کجا می خواهی بروی؟ دور و برت را نگاه کن! »راست می گفت. گرگ ها جلو تر آمده، محاصره مان کرده بودند و با چشم های براق و ترسناک خیره مان بودند. حتی صدای غرغر و خرناسشان را هم می شنیدیم. لرزش شدیدی به جانم افتاد و بغضی که داشت خفه ام می کرد، به هق هق گریه ای شدید مبدل شد. بازوی احمدرا چسبیده بودم و فکر می کردم خوب است اول خفه ام کنند تا زود بمیرم و هیچ نفهمم.احمد ساکت بود و فقط میلرزید. بالاخره جسورترین گرگ ها جلو دوید. صورتم را بر شانۀ احمد فشردم و فریاد زدم: « نه… نه…» هر لحظه منتظر پنجه ها و دندان های تیزی بودم که بر گوشت تنم فرو روند، اما خبری نشد. احمد نفس حبس شده اش را بیرون داد و با لکنت گفت: « نـ.. نگاه… کن » چیزی که دیدم باورنکردنی بود. گرگ ها حمله می کردند اما پوزشان از شیار نگذشته، انگار دستی نامرئی پسشان می زد. احمد خوشحال و ناباور پشت سر هم می گفت: « حالا دیدی! حالا دیدی! » نشست و مرا هم نشاند. حالم جا آمده بود. وقتی قیافۀ بور شدۀ گرگ ها را می دیدم که چطور با حسرت بوی گوشت ما را به مشام می کشند، کیفمان بیشتر شد. گفتم: «عجب ماجرایی! در یک قدمی گرگ ها باشی و…» احمد گفت: «این هم معجزه ای دیگر. حالا شک ندارم که آن مرد از دنیایی دیگر است.»فکری به نظرم رسید گفتم: «نکند او روح یکی از پیامبران است که از بهشت برای نجات ما آمده؟» 📚برگرفته از کتاب: نجم الثاقب 💠✨💠✨💠 @Etr_Meshkat
Morteza Haeri - Doa Faraj.mp3
2.45M
مهدی صاحب زمان ای حجت پروردگار یادگار حیدر و حامی دین کردگار 💚قائم آل محمد، جانشین عسکری ای دو نور چشم نرگس مصطفی را یادگار حجت یزدان بیا عالم نما پر عدل و داد منجی عالم به عالم عدل را کن بر قرار 🔅 نذر سلامتی و ظهورش ۱۴ صلوات @Etr_Meshkat
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
☀️حضرت علي عليه السلام فرمودند: 🔸نيازمندي كه به تو روي آورده فرستاده خداست، كسي كه از ياري او دريغ كند، از خدا دريغ كرده، و آن كس كه به او بخشش كند، به خدا بخشيده است. 📚 نهج البلاغه @Etr_Meshkat
02.Baqara.182.mp3
966.8K
سوره ی مبارکه ی آیه 2⃣8⃣1⃣ @Etr_Meshkat
✨💠✨💠✨💠✨💠✨💠✨💠 ✅قسمت👈دوازدهم احمد شانه بالا انداخت و گفت: «هر چه بیشتر در موردش فکر کنیم گیج تر می شویم. فردا ازش میپرسیم. »به گرگ ها اشاره کرد و گفت: « نگاه کن! نا امید شده اند.» گرگ ها نا امیدانه پوزه بر خاک می مالیدند و می رفتند. به پشت دراز کشیدم. احمد نیز. آسمان ستاره باران بود گفتم: « وقتی فکر می کنم که خدا چقدر نزدیک است و چطور همۀ اعـمـال ما را مـی بیند، آرام می شوم.»  گفت: «اگر همیشه اینقدر نزدیک احساس شود، هیچکس گناه نمی کند.» شهابی فرو افتاد دلم گرفت.گفتم: «می دانی احمد، من تا به حال حتی نمی توانستم یک نماز کامل بخوانم. هیچ وقت آن طور که بایدبه یاد خدا نبوده ام اما او کمکم کرد .. او با فرستادن آن مرد کمکمان کرد.» احمد گفت: « من هم اگر زور پدرم نبود نماز نمی خواندم. » و نیم خیز شد و ادامه داد: «می آیی نماز بخوانیم؟» هیچ پیشنهادی نمی توانست آنقدر خوشحالم کند. نماز خواندن زیر آن آسمان پر ستاره و با یاد خدایی که بسیار به ما نزدیک بود، حال و هوای عجیبی داشت. بعد از نماز با خیالی آسوده از سرمای بیابان و حیوانات درنده خوابیدیم.توی خواب احساس کردم کسی پایم را قلقلک می دهد. گفتم: « مادر، نکن هنوز خوابم می آید» غلتیدم و مادر را دیدم تشت پر از آبی را در دست گرفته تا روی اجاق بگذارد. من کنار اجاق خوابیده بودم. مادر تشت را روی سینه ام گذاشت. تقلا کردم که خود را نجات بدهم، ام نتوانستم. به التماس افتادم، اما مادر تشت را فشار می داد. نفسم گرفت. صدایم در نمی آمد ناگهان از خواب پریدم و صورت احمد را پیش رویم دیدم و خودش را که روی سینه ام افتاده بود.تا بخواهم اعتراض کنم احمد گفت: «هیس! آرام باش و تکان نخور. عقرب روی پایت است.» 📚برگرفته از کتاب: نجم الثاقب 📚برگرفته از کتاب: نجم الثاقب ✨💠✨💠✨💠✨💠✨💠✨💠 @Etr_Meshkat
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
☘سبک زندگیت نشون میده که توآمادگی پذیرش امام زمانتو نداری!... 🔹استاد شجاعی @Etr_Meshkat
‍⭕️ کتاب "کلمات قصار امام زمان" 🔹 این کتاب توسط محمد تقی اکبرنژاد به نگارش درآمده است. عناوین اصلی کتاب شامل: 🔸 امام و آخرین نامه به همراه دستورات نهایی ایشان به علی بن محمّد سمری رحمه الله؛ امام و مدعیان دروغین نیابت؛ امام و علمای اسلام؛ اصحاب امام زمان علیه السلام در دوره غیبت از زبان امام حسن عسکری؛ فرمایشات امام زمان علیه السلام به شیخ مفیدرحمه الله؛ توقیعات فقهی؛ دعاهای امام زمان علیه السلام؛ روضه خوانی امام زمان؛ معجزات امام زمان علیه السلام؛ دیدار با امام زمان علیه السلام میباشد. @Etr_Meshkat
Morteza Haeri - Doa Faraj.mp3
2.45M
🌟 در تمنای نگاهت بی قرارم تا بیایی 🌸 من ظهور لحظه ها را میشمارم تا بیایی 🌟 خاک لایق نیست تا به رویش پا گذاری 🌸 در مسیرت جانفشانم گل بکارم تا بیایی 🔅 نذر سلامتی و ظهورش ۱۴ صلوات @Etr_Meshkat
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
☀️حضرت علي عليه السلام فرمودند: 🔸چون عقل كامل گردد، سخن اندك شود. 📚 نهج البلاغه @Etr_Meshkat
02.Baqara.183.mp3
1.93M
سوره ی مبارکه ی آیه 3⃣8⃣1⃣ @Etr_Meshkat
‍⭕️ کتاب "انتظار عامیانه، عالمانه، عارفانه" 🔹 کتاب "انتظار عامیانه، عالمانه، عارفانه" اثری مهدوی از حجت الاسلام استاد علیرضا است و موسسه بیان معنوی آن را به چاب رسانده است. 🔸 این کتاب با بررسی مفهوم انتظار، سه رویکرد متفاوت به این مفهوم را مورد بررسی قرار می‌دهد؛ نگاه عامیانه، نگاه عالمانه، نگاه عارفانه. در بخش انتهایی کتاب نیز، به تناسب مفهوم انتظار با جوان و ویژگی‌های جوانی پرداخته شده است. @Etr_Meshkat
ﻃَﻰّﻟﺎﺭض ﺁﻧﻬﺎ ﺑﻪ ﺍﻣﺮ ﺧﺪﺍ ﺑﺎ «ﻃَﻰّ ﺍﻟﺎﺭﺽ» ﺑﻪ ﻣﻜّﻪ ﺁﻣﺪﻩ ﺍﻧﺪ.ﺷﺎﻳﺪ ﺑﭙﺮﺳﻰ ﻛﻪ «ﻃَﻰّ ﺍﻟﺎﺭﺽ» ﻳﻌﻨﻰ ﭼﻪ. ﺍﮔﺮ ﺑﺘﻮﺍﻧﻰ ﺩﺭ ﻳﻚ ﻟﺤﻈﻪ،ﺑﺪﻭﻥ ﺍﺳﺘﻔﺎﺩﻩ ﺍﺯ ﻫﻴﭻ ﻭﺳﻴﻠﻪ ﻧﻘﻠﻴّﻪ ﺍﻯ، ﻛﻴﻠﻮﻣﺘﺮﻫﺎ ﺭﺍﻩ ﺭﺍ ﭘﺸﺖ ﺳﺮ ﺑﮕﺬﺍﺭﻯ ﻭ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﺑﻪ ﻣﻜّﻪ ﻳﺎ ﻫﺮ ﺟﺎﻯ ﺩﻳﮕﺮ ﺑﺮﺳﺎﻧﻰ،ﺗﻮ «ﻃَﻰّ ﺍﻟﺎﺭﺽ» ﻧﻤﻮﺩﻩ ﺍﻯ. ﺁﺭﻯ، ﻳﺎﺭﺍﻥ ﺍﻣﺎﻡ ﻣﻌﺠﺰﻩ ﻭﺍﺭ ﻭ ﺑﺴﻴﺎﺭ ﺷﮕﻔﺖ ﺍﻧﮕﻴﺰ ﻛﻨﺎﺭ ﻛﻌﺒﻪ ﺟﻤﻊ ﺷﺪﻩ ﺍﻧﺪ. ﺁﺭﻯ ﻇﻬﻮﺭ ﺍﻣﺎﻡ ﺯﻣﺎﻥ ﻭﺍﺑﺴﺘﻪ ﺑﻪ ﺣﻀﻮﺭ ﺍﻳﻦ ﺳﻴﺼﺪ ﻭ ﺳﻴﺰﺩﻩ ﻧﻔﺮ ﺍﺳﺖ،ﺍﺭﺍﺩﻩ ﺧﺪﺍ ﺑﺮ ﺍﻳﻦ ﺑﻮﺩﻩ ﺍﺳﺖ ﻛﻪ ﺁﻧﻬﺎ ﺭﺍ ﺩﺭ ﻳﻚ ﻟﺤﻈﻪ ﺩﺭ ﻣﻜّﻪ ﺟﻤﻊ ﻛﻨﺪ. ﻫﺮ ﻛﺲ ﺍﺳﻢ ﺑﺰﺭﮒ ﻳﺎ ﻫﻤﺎﻥ ﺍﺳﻢ ﺍﻋﻈﻢ ﺧﺪﺍ ﺭﺍ ﺑﺪﺍﻧﺪ، ﺩﻋﺎﻳﺶ ﻣﺴﺘﺠﺎﺏ ﻣﻰ ﺷﻮﺩ.ﻭﻗﺘﻰ ﺍﻣﺎﻡ ﺯﻣﺎﻥ ﺧﺪﺍ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺁﻥ ﺍﺳﻢ ﻗﺴﻢ ﻣﻰ ﺩﻫﺪ، ﺳﻴﺼﺪ ﻭ ﺳﻴﺰﺩﻩ ﻳﺎﺭ ﺍﻭ، ﺩﺭ ﻳﻚ ﭼﺸﻢ ﺑﻪ ﻫﻢ ﺯﺩﻥ، ﺩﺭ ﻣﻜّﻪ ﺣﺎﺿﺮ ﻣﻰ ﺷﻮﻧﺪ. ﺍﻛﻨﻮﻥ ﺗﻮ ﺍﺯ ﺍﻳﻦ ﺭﺍﺯ ﺁﮔﺎﻩ ﺷﺪﻩ ﺍﻯ؛ ﺍﻣّﺎ ﻣﺮﺩﻡ ﻣﻜّﻪ، ﻫﻤﭽﻨﺎﻥ ﺩﺭ ﺗﻌﺠّﺐ ﻫﺴﺘﻨﺪ. ﺁﻧﺎﻥ ﺩﺭﻣﺴﺠﺪاﻟﺤﺮﺍﻡ ﺩﻭﺭ ﻫﻢ ﺟﻤﻊ ﺷﺪﻩ ﺍﻧﺪ ﻭ ﺩﺭﺑﺎﺭﻩ ﺍﻳﻦ ﻣﻄﻠﺐ ﺑﺎ ﻫﻢ ﺳﺨﻦ ﻣﻰ ﮔﻮﻳﻨﺪ:ﺑﻪ ﺭﺍﺳﺘﻰ ﺍﻳﻦ ﺟﻮﺍﻧﺎﻥ ﭼﮕﻮﻧﻪ ﻭﺍﺭﺩ ﻣﻜّﻪ ﺷﺪﻩ ﺍﻧﺪ؟ ﺁﻥ ﻃﺮﻑ ﺭﺍ ﻧﮕﺎﻩ ﻛﻦ! ﺁﻥ ﻣﺮﺩ ﺭﺍ ﻣﻰ ﺑﻴﻨﻰ ﻛﻪ ﺑﻪ ﺳﻤﺖ ﺑﺰﺭﮔﺎﻥ ﻣﻜّﻪ ﻣﻰ ﺭﻭﺩ. ﺍﻭ ﻛﻴﺴﺖ ﻭ ﭼﺮﺍ ﭼﻨﻴﻦ ﺳﺮﺍﺳﻴﻤﻪ ﻭ ﻣﻀﻄﺮﺏ، ﺟﻤﻌﻴّﺖ ﺭﺍ ﻣﻰ ﺷﻜﺎﻓﺪ؟ﺍﻭ ﻣﺴﺘﻘﻴﻢ ﻧﺰﺩ ﻓﺮﻣﺎﻧﺪﺍﺭ ﻣﻜّﻪ ﻣﻰ ﺭﻭﺩ. ﺳﻠﺎﻡ ﻣﻰ ﻛﻨﺪ ﻭ ﻣﻰ ﮔﻮﻳﺪ:«ﺩﻳﺸﺐ ﺧﻮﺍﺏ ﻋﺠﻴﺒﻰ ﺩﻳﺪﻡ ﻭ ﺑﺮﺍﻯ ﻫﻤﻴﻦ ﺧﻴﻠﻰ ﺗﺮﺳﻴﺪﻩ ﺍﻡ».ﻓﺮﻣﺎﻧﺪﺍﺭ ﻣﻜّﻪ ﻧﮕﺎﻫﻰ ﺑﻪ ﺍﻭ ﻛﺮﺩﻩ ﻭ ﻣﻰ ﮔﻮﻳﺪ:«ﺧﻮﺍﺑﺖ ﺭﺍ ﺑﺮﺍﻳﻢ ﺗﻌﺮﻳﻒ ﻛﻦ». ﻭ ﺁﻥ ﻣﺮﺩ ﭼﻨﻴﻦ ﻣﻰ ﮔﻮﻳﺪ:«ﺧﻮﺍﺏ ﺩﻳﺪﻡ ﻛﻪ ﺍﺑﺮﻯ ﺩﺭ ﺁﺳﻤﺎﻥ ﻇﺎﻫﺮ ﺷﺪ ﻭ ﺁﺭﺍﻡ ﺁﺭﺍﻡ ﺑﻪ ﺳﻤﺖ ﺯﻣﻴﻦ ﺁﻣﺪ ﺗﺎ ﺍﻳﻨﻜﻪ ﺑﻪ ﻛﻌﺒﻪ ﺭﺳﻴﺪ. ﺩﺭ ﺁﻥ ﺍﺑﺮ، ﻣﻠﺦ ﻫﺎﻳﻰ ﺩﻳﺪﻡ ﻛﻪ ﺑﺎﻝ ﻫﺎﻯ ﺳﺒﺰﻯ ﺩﺍﺷﺘﻨﺪ ﻭ ﻣﺪّﺕ ﺯﻳﺎﺩﻯ ﺩﻭﺭ ﻛﻌﺒﻪ ﻃﻮﺍﻑ ﻛﺮﺩﻧﺪ ﻭ ﺳﭙﺲ ﺑﻪ ﺷﺮﻕ ﻭ ﻏﺮﺏ ﻋﺎﻟﻢ ﭘﺮﻭﺍﺯ ﻛﺮﺩﻧﺪ» هر ﻛﺲ ﻛﻪ ﺍﻳﻦ ﺳﺨﻦ ﺭﺍ ﻣﻰ ﺷﻨﻮﺩ ﺑﻪ ﻓﻜﺮ ﻓﺮﻭ ﻣﻰ ﺭﻭﺩ. @Etr_Meshkat
Morteza Haeri - Doa Faraj.mp3
2.45M
جمعه ها که می رسد دلم مدام غر می زند بهانه می گیرد تو را می خواهد و من، جوابی ندارم به او بدهم ! جمعه ها که می رسد دلم را با یاد تو آرام می کنم ! 🔅 نذر سلامتی و ظهورش ۱۴ صلوات @Etr_Meshkat
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
❤️امیرالمؤمنین علی علیه السلام : ⚪️وَ مَا قَدَّمْتَ الْيَوْمَ تَقْدَمُ عَلَيْهِ غَداً فَامْهَدْ لِقَدَمِكَ وَ قَدِّمْ لِيَوْمِكَ فَالْحَذَرَ الْحَذَرَ ☀️آنچه امروز، پیش می فرستی، فردای قیامت بر آن وارد می شوی، پس برای خود در سرای آخرت جایی آماده كن، و چیزی پیش فرست. 📚 @Etr_Meshkat
02.Baqara.185.mp3
2.96M
سوره ی مبارکه ی آیه 5⃣8⃣1⃣ @Etr_Meshkat
‍⭕️ کتاب "مبانی معرفتی مهدویت" 🔹 در تالیف استاد اصغر طاهرزاده درباره حضرت‌ حجت تلاش شده خواننده تا حدّي به عظمت وجود حضرت حجت در هستي پي ببرد و سعي كند در راستاي شناخت امام زمان نهايت تلاش را بنمايد. 🔸 در این کتاب دلایل عقلی وجود حضرت حجت و نحوۀ حضور آن حضرت در هستی، نقش و حضور فعّال حضرت در زمان غیبت، مقام وِلایی حضرت و این ‌که شناخت امام خود به ‌خود یک نحوه سلوک و سیر به ‌سوی حقایق عالمِ غیب را به همراه دارد. @Etr_Meshkat
هدایت شده از |عطرمشکاتـــ
25.03M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔊صلوات منسوب به ابوالحسن ضراب اصفهانی سیدابن طاووس از مولایمان مهدی(عج) روایت کرده: هرگز این صلوات را ترک مکن زیرا خداوند مارا بر امر‌مهمی درباره این صلوات مطلع گردانیده است. @Etr_Meshkat
ادامه قسمت چهارم ﺁﻳﺎ ﺑﻴﻦِ ﺍﻳﻦ ﺧﻮﺍﺏ ﻭ ﺁﻥ ﮔﺮﻭﻩ ﺳﻴﺼﺪ ﻭﺳﻴﺰﺩﻩ ﻧﻔﺮﻯ، ﺍﺭﺗﺒﺎﻃﻰ ﻭﺟﻮﺩ ﺩﺍﺭﺩ؟ ﺩﺭ ﺷﻬﺮ ﻣﻜّﻪ ﺷﺨﺼﻰ ﻫﺴﺖ ﻛﻪ ﺧﻮﺍﺏ ﺭﺍ ﺧﻴﻠﻰ ﺧﻮﺏ ﺗﻌﺒﻴﺮ ﻣﻰ ﻛﻨﺪ. ﺍﺯ ﺍﻭ ﻣﻰ ﺧﻮﺍﻫﻨﺪ ﺗﺎ ﺍﻳﻦ ﺧﻮﺍﺏ ﺭﺍ ﺗﻌﺒﻴﺮ ﻛﻨﺪ. ﺍﻭ ﻗﺪﺭﻯ ﻓﻜﺮ ﻣﻰ ﻛﻨﺪ ﻭ ﺳﭙﺲ ﻣﻰ ﮔﻮﻳﺪ: «ﻟﺸﻜﺮﻯ ﺍﺯ ﻟﺸﻜﺮﻳﺎﻥ ﺧﺪﺍ ﻭﺍﺭﺩ ﺍﻳﻦ ﺷﻬﺮ ﺷﺪﻩ ﺍﺳﺖ ﻭ ﺷﻤﺎ ﻫﺮﮔﺰ ﻧﻤﻰ ﺗﻮﺍﻧﻴﺪ ﺩﺭ ﻣﻘﺎﺑﻞ ﺁﻥ ﻣﻘﺎﻭﻣﺖ ﻛﻨﻴﺪ». ﻫﻤﻪ ﻣﺮﺩﻡ ﻣﻜّﻪ ﺑﻪ ﻓﻜﺮ ﻓﺮﻭ ﻣﻰ ﺭﻭﻧﺪ. ﺁﺭﻯ، ﺁﻥ ﻟﺸﻜﺮ، ﻫﻤﺎﻥ ﺟﻮﺍﻥ ﻫﺎﻳﻰ ﻫﺴﺘﻨﺪ ﻛﻪ ﺩﻳﺸﺐ ﻭﺍﺭﺩ ﻣﻜّﻪ ﺷﺪﻧﺪ. ﻃﺒﻴﻌﻰ ﺍﺳﺖ ﻛﻪ ﻣﺮﺩﻡ ﻣﻜّﻪ ﺍﺯ ﺩﺳﺖ ﺍﻳﻦ ﺟﻮﺍﻧﺎﻥ ﻋﺼﺒﺎﻧﻰ ﺑﺎﺷﻨﺪ؛ ﺯﻳﺮﺍ ﺍﻳﻨﺎﻥ ﻣﻰ ﺧﻮﺍﻫﻨﺪ ﺍﻫﻞ ﺑﻴﺖ(ﻉ) ﻭ ﺷﻴﻌﻴﺎﻧﺸﺎﻥ ﺭﺍ ﺩﺭ ﻫﻤﻪ ﺩﻧﻴﺎ ﻋﺰﻳﺰ ﻛﻨﻨﺪ. ﺷﻤﺎ ﻓﻜﺮ ﻣﻰ ﻛﻨﻴﺪ ﺍﻭّﻟﻴﻦ ﺗﺼﻤﻴﻢ ﻣﺮﺩﻡ ﻣﻜّﻪ ﭼﻪ ﻣﻰ ﺑﺎﺷﺪ؟ ﺩﺭﺳﺖ ﺣﺪﺱ ﺯﺩﻩ ﺍﻳﺪ، ﺁﻧﻬﺎ ﻣﻰ ﺧﻮﺍﻫﻨﺪ ﺍﻳﻦ ﺳﻴﺼﺪ ﻭ ﺳﻴﺰﺩﻩ ﻧﻔﺮ ﺭﺍ ﺩﺳﺘﮕﻴﺮ ﻛﻨﻨﺪ؛ ﺍﻣّﺎ ﺧﺪﺍ ﺗﺮﺳﻰ ﺑﺰﺭﮒ ﺑﺮ ﺩﻝ ﺁﻥ ﻣﺮﺩﻡ ﻣﻰ ﺍﻧﺪﺍﺯﺩ. ﻣﻦ ﺑﻪ ﺣﺎﻝ ﺍﻳﻦ ﻣﺮﺩﻡ ﺳﺎﺩﻩ ﻟﻮﺡ ﻣﻰ ﺧﻨﺪﻡ، ﻣﺮﺩﻣﻰ ﻛﻪ ﻫﻨﻮﺯ ﻫﻢ ﺩﺭ ﻓﻜﺮ ﺩﺷﻤﻨﻰ ﺑﺎ ﺷﻴﻌﻪ ﻫﺴﺘﻨﺪ. ﺁﻧﻬﺎ ﻧﻤﻰ ﺩﺍﻧﻨﺪ ﻛﻪ ﺩﻳﮕﺮ ﺭﻭﺯﮔﺎﺭ ﻏﺮﺑﺖ ﺷﻴﻌﻪ ﺗﻤﺎﻡ ﺷﺪﻩ ﺍﺳﺖ. ﻳﻜﻰ ﺍﺯ ﺑﺰﺭﮔﺎﻥ ﻣﻜّﻪ ﻛﻪ ﻣﻰ ﺑﻴﻨﺪ ﻫﻤﻪ ﺩﺭ ﺗﺮﺱ ﻭ ﺍﺿﻄﺮﺍﺏ ﻫﺴﺘﻨﺪ ﻣﻰ ﮔﻮﻳﺪ: ﺍﻳﻦ ﺟﻮﺍﻧﺎﻧﻰ ﻛﻪ ﻣﻦ ﺩﻳﺪﻩ ﺍﻡ، ﭼﻬﺮﻩ ﻫﺎﻳﻰ ﻧﻮﺭﺍﻧﻰ ﺩﺍﺭﻧﺪ ﻭ ﺍﻫﻞ ﻋﺒﺎﺩﺕ ﻫﺴﺘﻨﺪ، ﺁﻧﻬﺎ ﻛﻪ ﺗﺎ ﺑﻪ ﺣﺎﻝ ﻛﺎﺭ ﺧﻠﺎﻓﻰ ﺍﻧﺠﺎﻡ ﻧﺪﺍﺩﻩ ﺍﻧﺪ، ﭼﺮﺍ ﺍﺯ ﺁﻧﻬﺎ ﻣﻰ ﺗﺮﺳﻴﺪ؟ ﻣﺮﺩﻡ ﻣﻜّﻪ ﺗﺎ ﻏﺮﻭﺏ ﺁﻓﺘﺎﺏ ﺩﺭ ﻣﻮﺭﺩ ﺍﻳﻦ ﺟﻮﺍﻧﺎﻥ ﺳﺨﻦ ﻣﻰ ﮔﻮﻳﻨﺪ ﻭ ﺁﻥ ﭼﻨﺎﻥ ﺗﺮﺱ ﻭ ﻭﺣﺸﺘﻰ ﺩﺭ ﺩﻝ ﺩﺍﺭﻧﺪ ﻛﻪ ﻧﻤﻰ ﺗﻮﺍﻧﻨﺪ ﻫﻴﭻ ﻛﺎﺭﻯ ﺑﻜﻨﻨﺪ. ﺷﺐ ﻓﺮﺍ ﻣﻰ ﺭﺳﺪ ﻭ ﻣﺮﺩﻡ ﺑﻪ ﺧﺎﻧﻪ ﻫﺎﻯ ﺧﻮﺩ ﺑﺎﺯ ﻣﻰ ﮔﺮﺩﻧﺪ ﻭ ﺑﻪ ﺧﻮﺍﺏ ﺳﻨﮕﻴﻨﻰ ﻓﺮﻭ ﻣﻰ ﺭﻭﻧﺪ. پایان قسمت چهارم التماس دعای فرج @Etr_Meshkat
✨💠✨💠✨💠✨💠✨💠✨💠 ✅قسمت👈سیزدهم گیج خواب بودم اما با شنیدن اسم عقرب به خود آمدم و نیم خیز شدم. یک پایم از شیار بیرون مانده بود و عقربی بزرگ و زرد روی پایم راه می رفت احمد گفت: «تکان نخور.» بلند شد و چفیه اش را لوله کرد و به عقرب زد. اما عقرب به بیرون شیار نیفتاد بلکه به چفیه چسبید. خودمان را کنار کشیدیم. عقرب حرکات عجیبی می کرد. به دور خود می چرخید. انگار درد می کشید. سرانجام خود را از شیار بیرون انداخت و دور شد احمد گفت: «یادت باشد تا آمدن سرور نباید پایمان را از شیار بیرون بگذاریم.»  با تعجب پرسیدم: «سرور؟» احمد خندید و گفت: «اسم برازنده ای نیست؟ برای کسی که این طور ما را ازسختی و بلا نجات داد؟» خوشم آمد. چند بار نام سرور را تکرار کردم. واقعاً برزنده اش است. عجیب بود، با آنکه می دانستیم حرارت آفتاب به شدت دیروز است، اصلا احساس گرما و تشنگی نمی کردیم. حتی گرسنه مان هم نبود اما هرچه زمان می گذشت بی تابی مان بیشتر می شد که کی دوباره آن صورت و آن چشم ها را می بینیم. وقتی خورشید از وسط آسمان پایین آمد و رو به افق پیش رفت، دلشورۀ عجیبی به من دست داد. نمیتوانستم بنشینم یا مثل احمد بایستم و به افق خیره بشوم. اگر سرور نیاید چه؟ اگر فراموشمان کند؟ نکند برای دوباره آمدنش باز باید استغاثه کنیم و دعا بخوانیم؟ طاقت نیاوردم و گفتم: «اگر نیاید چه کار کنیم؟» 📚برگرفته از کتاب: نجم الثاقب ✨💠✨💠✨💠✨💠✨💠✨💠 @Etr_Meshkat
Morteza Haeri - Doa Faraj.mp3
2.45M
🌟 در تمنای نگاهت بی قرارم تا بیایی 🌸 من ظهور لحظه ها را میشمارم تا بیایی 🌟 خاک لایق نیست تا به رویش پا گذاری 🌸 در مسیرت جانفشانم گل بکارم تا بیایی 🔅 نذر سلامتی و ظهورش ۱۴ صلوات @Etr_Meshkat
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
حضرت محمد(ص) فرموده است: «محبت حضرت علی بن ابی طالب(ع)، گناهان را می سوزاند، همان گونه که آتش، هیزم را می سوزاند». بحارالانوار، ج 27، ص 129. @Etr_Meshkat
02.Baqara.186.mp3
2.12M
سوره ی مبارکه ی آیه 6⃣8⃣1⃣ @Etr_Meshkat