″درد بی درمان شنیدی؟
حال من یعنی همین!
بی تو بودن درد دارد،
می زند من را زمین..!
تو بگو از چه بنویسم؟
دیگر نه آسمان میبارد که استشمام بوی خاک نم خورده را به رُخَت بشکم ؛
نه درخت ها خزان است تا بگویم پاییز عاشقیست ؛
اینجا ،
همه چیز پر از دود و شلوغ است ؛
تاکسیان بوق میزنند و بازاریان فریاد ؛
شهر بوی غبار گرفته ، لبخندها کوچ کردند
و تنها چیزی که اینجا حس میشود،
نبودن توست :)
تومیای با ی آدم هی بد رفتاری میکنی ، هی سرد رفتار میکنی ، هی تحویلش نمیگیری ..
اون هی مهربونی میکنه ، هی دورت میچرخه ، هی حرفای خوب بهت میزنه ..
بعد یهو ی روزی به خودت میای ..
باهاش مهربون میشی ، باهاش گرم میگیری ، دنبال ی فرصتی ک باهاش حرف بزنی ..
اما اون آدم دیگه مهربون نیست !
اصلا دیگه آدم سابق نیست .
هدایت شده از ریـحـانـھـ؛
15.71M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا