eitaa logo
غَـــريــق ؛
1هزار دنبال‌کننده
91 عکس
14 ویدیو
0 فایل
تو که نیستی بیشتر از پرندگان سقوط میکنم ! بیشتر از ماهیان غرق میشوم ! بیشتر از هیزم میسوزم ! بیشتر از یخ ، یخ میزنم‌و بیشتر از مرگ میمیرم .. ــــــ ـــ ـــ ـ کنون که غرق ِخیال ِتو شعر میخوانم ، تو یاد میکنی از من ؟ بعید میدانم . ' کپی ؟ فقط فوروارد !
مشاهده در ایتا
دانلود
شروع به خواندن کردم . . . بسم المعطّر المحبوب . تصدقت ؛ از همان روز که گوشۀ چارقدتان از پیش چشم‌هایم محو شد و این فراقِ بی‌مروت را به جانِ غبارآلودم انداخت ، آبِ دیده را پشتِ سرتان ریختم که مبادا راه ، بی‌بازگشت بماند و فالله خیرٌ حافظا را به رسمِ ارثیۀ مادربزرگ ، آنقدر زیرِ لب زمزمه کردم تا دل در مفارقتِ این ایام تاب بیاورد . همۀ این کلمات را مکتوب کردم و نگفته‌های‌ سوزنده را در دل مدفون ساختم تا بگویم ، مرا با مکتوباتِ کوتاهِ سر بسته‌تان‌ تنها نگذارید . دل است و ای کاش که قُلوه سنگی بود و دوری و دوستی نمی‌فهمید ؛ ولیکن دل است ، هم خوب می‌فهمد و هم خوش می‌کُشد مرا ؛ خوش جان می‌سپاریم در این ایامِ دور از زلفِ پریشانتان‌ .
درد هایم که نه ؛ به اندازه تمام حرف های نگفته سرم درد میکند . گریه هایم که نه ؛ چشمانم از خیره شدن به یک نقطه و پلک نزدن میسوزد . دست هایم که نه ؛ بدن بی جانم از فرط خستگی یخ میزند . و در آخر قلبم که نه ؛ جسم و جانم با هم می شکند و در هیاهوی شب آرام میخوابد . . .
اگر روزی غمگین روبه‌روی تو ایستادم ، فکر نکن که چه ضعیف و کم‌توان هستم ، به این فکر کن که من تو را امن دیدم و روی تو حساب کردم که روی غمگینم را نشانت دادم .
اگر می پرسی از  حالم ، دقیقا مثل بیروت است . لبم آواز می‌خواند ، دلم انبار باروت است .
گفته بودند که عاشق بشوی می‌میری ! اولین تجربه ام بود چه می‌دانستم . . .
تا حالا به کلمه‌یِ نرو توجه کردید ؟ خیلی قشنگه ، شمارو نمیدونم ولی بیشترِ خداحافظی‌هایِ من ، بخاطرِ شنیدنِ این کلمه بود ، اینجوریِ که میگم ببخشید من باید برم تا [ نرو ، بمون ] رو بشنوم .
این نیز بگذرد ، اما متاسفانه تا بگذرد ما را با قمه‌اش تکه‌تکه خواهد کرد !
با آدمای زندگی‌تون بد رفتار میکنید دل می‌شکنید ، و به اون آدم حس ناکافی بودن میدید ، بعد چجور مسلمونی هستین که فکر میکنید نماز و عبادت و زیارت و بقیه اعمال‌تون به درگاه خدا قبوله ؟ عجب دنیایی عجب . . .
آدم یهو غریبه نمیشه ، بعد از تمام دفعاتی که ازتون ناراحت شد و اجازه دادید ناراحت بمونه غریبه میشه .
هرکس گره افتاده به کارش خبر کنید ، روضه به‌ نامِ مادرِ سقایِ کربلاست .
وقدمناكِ بين يدي حاجاتِنا يا أم البنين . . .
شده است رفیق روز و شبم ؛ دلتنگی را می‌گویم ! همراهم از خواب برمی‌خیزد ، در کلاس درس کنارم می‌نشیند و گاه قدری وجودم را غرق خود می‌کند که به خود می‌آیم و صندلی را بدون دبیر می‌بینم ! خیابان را باهم قدم میزنیم . باهم چای میخوریم ؛‌ در سکوتِ کافه همنشینی می‌کند با من ؛ ثانیه به ثانیه روز را کنارهم طی می‌کنیم اما به هنگامِ شب ، گویی یکی می‌شویم به‌ اتفاق و اگر بنگری ، می‌بینی که دلتنگی من است و من دلتنگی !