بـسم الـلّٰـه الرَحمٰن الرَحـیم
📖داستانهای الغدیر 📖
♥ تَجـلّی حضرت امـیر الـمـومنین ♥
🌿داسـتان اول 1⃣
رأس الحـسین در مصر یکی از عبادتگاهها و امکنه مقدّس است که زائران بسیاری دارد.
مردی بنام شمس الدین که از خدّام آن مکان مقدس بود نـابینا شد.
او هر روز پس از نماز صبح کنار ضریح می ایستاد و میگفت:
ای آقایم! من همسایه شما هستم که چشمانم را از دست داده ام.
از خـدا به وسیله تو میخواهم که چشمانم را به من برگردانی. او شـبی خواب دید که جمـاعتی به کـنار قبر شریف آمدند.
به او گفتند که آن هـا رسول خدا و اصحابش هستند که برای زیارت امـام حسـین علیه السّلام آمده اند.
شمس الدین در جمع آن ها داخل شد و آنچه که در بیداری گـفته بود تـکرار کرد.
امـام حـسین علیه السّلام رو به جدش نمود و ماجرای شمس الدین را به عنوان طلب شفاعت برایشان نقل کرد.
رسـول خـدا به عـلی علیه السّلاٰم فرمودند
به چـشم او سـرمه بکـش
علی علیه السّلاٰم عرض کرد اطاعت میشود
آنگاه سرمه دانی در آورد و به او گفت:
جـلو بیا!
او هم جلو رفت!
میل سرمه دان را چنان در چشم راستش کشید
که او احساس سوزش سختی نمود و از شدّت درد، داد کشید و بیدار شد.
و هنوز حرارت سرمه کشیدن را در چشم احساس میکرد ولی ملاحضه نمود که چشم راسـتش باز شده است و بینایی اش را به دست آورده است. شمس الدین تا زنده بود با آن چشم میدید و این همان نعمتی بود که او در صدد به دست آوردنش بود.
آنگاه به شکرانه این نعمت فرش نـفیسی را بافت و به آرامـگاه هدیه کرد.
الغدیر تجّلی امیرالمؤمنان❤️
علامه امـینی📜📗📚
#یا_علی💚
#یا_حسین💚
#امام_زمان. 💚
#الغدیر📗🖇
دیگر داستان ها را میتوانید در #الغدیر مطالعه فرمایید. ✓
بـسم الـلّٰـه الرَحمٰن الرَحـیم
📖داستانهای الغدیر 📖
♥ تَجـلّی حضرت امـیر الـمـومنین ♥
🌿داسـتان دوّم 2⃣
روزی رسول خـدا صلی اللّٰه علیه و آله خطاب به امیرالمؤمنین فرمودند: یا عـلی من اسم تو را در چـهار جـا کنار اسم خودم دیدم.
اوّلین جا هنگامی که قصد معراج داشتم
و به بیت المقدّس رسیدم دیدم بر صخره نوشته شده است:
«لا اله الا الـلّٰـه محمد رسول اللّٰه ایدته بعلی وزیره»
و چون به سدر المنتهی رسیدم بر آن نوشته شده بود:
«انی انا الـلّٰـه لا اله الا انا وحدی محمّد صفوتی و من خلقی ایدته بعلی وزیره و نصرته به»
و چون به عرش پـروردگار عـالمیان رسیدم
بر پایه های عرش نوشته شده بود:
«انی انا الـلّٰـه لا اله انا محمّد حبیبی من خلقی ایدته بعلی وزیره و نصرته به»
و این جـملات از صد ها جـملاتیست که پـیامبر در مدح منقبت أمیرالمؤمنین فرموده است.
#الغدیر تجلّی أمیرالمومنان ❤️
علامه امینی 📜📗📚
#یا_علی💚
#یا_حسین💚
#امام_زمان. 💚
#الغدیر📗🖇
دیگر داستان ها میتوانید در #الغدیر پیدا کنید 🔍✓
بـسم الـلّٰـه الرَحمٰن الرَحـیم
📖داستانهای الغدیر 📖
♥ تَجـلّی حضرت امـیر الـمـومنین ♥
🌿داسـتان سوّم 3⃣
حضرت عـلی علیه السّلاٰم فرمودند
روزی جبرئیل به حضور پیامبر اکرم مشرّف شد و گفت: بتی در یمن وجود دارد که در آهن پوشیده شده است.
کسی را بفرست که آن را در هم بکوبد و آن را خرد و آهن آن را ظبط کند. علی علیه السّلاٰم گوید وقتی جبرئیل این دستور را به پیامبر اکرم داد؛
پیامبر مرا احضار کرد و این مأموریت را به من داد. من نیز به یمن رفتم و بت را در هم کوبیدم و آهن آن را گرفته و به حضور پیامبر آوردم.
از آن آهن دو شمشیر ساختم. یکی را ذوالفقار نامیدم و یکی را مجذم.
رسول خدا صلی اللّٰه علیه و آله ذوالفقار را به کمر خود بست و مجذم را به من داد.
بعدها ذوالفقار را نیز به من بخشید.
در آن هنگام که پیش روی رسول خدا در اُحد میجنگیدم و شمشیر میزدم چشم پیغمبر به من افتاد و فرمود: لا سیف الا ذوالفقار لا فتی الا علی. "
#الغدیر تجّلی امیرالمومنان ❤️
علامه امینی📜📗📚
#یا_علی💚
#یا_زهرا 💚
#یا_حسین💚
#امام_زمان 💚
#الغدیر💚
دیگر داستان های امیرالمومنین علی علیه السلام را میتوانید در #الغدیر پیدا کنید
بـسم الـلّٰـه الرَحمٰن الرَحـیم
📖داستانهای الغدیر 📖
♥ تَجـلّی حضرت امـیر الـمـومنین ♥
🌿داسـتان اول 1⃣
رأس الحـسین در مصر یکی از عبادتگاهها و امکنه مقدّس است که زائران بسیاری دارد.
مردی بنام شمس الدین که از خدّام آن مکان مقدس بود نـابینا شد.
او هر روز پس از نماز صبح کنار ضریح می ایستاد و میگفت:
ای آقایم! من همسایه شما هستم که چشمانم را از دست داده ام.
از خـدا به وسیله تو میخواهم که چشمانم را به من برگردانی. او شـبی خواب دید که جمـاعتی به کـنار قبر شریف آمدند.
به او گفتند که آن هـا رسول خدا و اصحابش هستند که برای زیارت امـام حسـین علیه السّلام آمده اند.
شمس الدین در جمع آن ها داخل شد و آنچه که در بیداری گـفته بود تـکرار کرد.
امـام حـسین علیه السّلام رو به جدش نمود و ماجرای شمس الدین را به عنوان طلب شفاعت برایشان نقل کرد.
رسـول خـدا به عـلی علیه السّلاٰم فرمودند
به چـشم او سـرمه بکـش
علی علیه السّلاٰم عرض کرد اطاعت میشود
آنگاه سرمه دانی در آورد و به او گفت:
جـلو بیا!
او هم جلو رفت!
میل سرمه دان را چنان در چشم راستش کشید
که او احساس سوزش سختی نمود و از شدّت درد، داد کشید و بیدار شد.
و هنوز حرارت سرمه کشیدن را در چشم احساس میکرد ولی ملاحضه نمود که چشم راسـتش باز شده است و بینایی اش را به دست آورده است. شمس الدین تا زنده بود با آن چشم میدید و این همان نعمتی بود که او در صدد به دست آوردنش بود.
آنگاه به شکرانه این نعمت فرش نـفیسی را بافت و به آرامـگاه هدیه کرد.
الغدیر تجّلی امیرالمؤمنان❤️
علامه امـینی📜📗📚
#یا_علی💚
#یا_حسین💚
#امام_زمان. 💚
#الغدیر📗🖇
دیگر داستان ها را میتوانید در #الغدیر مطالعه فرمایید. ✓
بـسم الـلّٰـه الرَحمٰن الرَحـیم
📖داستانهای الغدیر 📖
♥ تَجـلّی حضرت امـیر الـمـومنین ♥
🌿داسـتان دوّم 2⃣
روزی رسول خـدا صلی اللّٰه علیه و آله خطاب به امیرالمؤمنین فرمودند: یا عـلی من اسم تو را در چـهار جـا کنار اسم خودم دیدم.
اوّلین جا هنگامی که قصد معراج داشتم
و به بیت المقدّس رسیدم دیدم بر صخره نوشته شده است:
«لا اله الا الـلّٰـه محمد رسول اللّٰه ایدته بعلی وزیره»
و چون به سدر المنتهی رسیدم بر آن نوشته شده بود:
«انی انا الـلّٰـه لا اله الا انا وحدی محمّد صفوتی و من خلقی ایدته بعلی وزیره و نصرته به»
و چون به عرش پـروردگار عـالمیان رسیدم
بر پایه های عرش نوشته شده بود:
«انی انا الـلّٰـه لا اله انا محمّد حبیبی من خلقی ایدته بعلی وزیره و نصرته به»
و این جـملات از صد ها جـملاتیست که پـیامبر در مدح منقبت أمیرالمؤمنین فرموده است.
#الغدیر تجلّی أمیرالمومنان ❤️
علامه امینی 📜📗📚
#یا_علی💚
#یا_حسین💚
#امام_زمان. 💚
#الغدیر📗🖇
دیگر داستان ها میتوانید در #الغدیر پیدا کنید 🔍✓
بـسم الـلّٰـه الرَحمٰن الرَحـیم
📖داستانهای الغدیر 📖
♥ تَجـلّی حضرت امـیر الـمـومنین ♥
🌿داسـتان سوّم 3⃣
حضرت عـلی علیه السّلاٰم فرمودند
روزی جبرئیل به حضور پیامبر اکرم مشرّف شد و گفت: بتی در یمن وجود دارد که در آهن پوشیده شده است.
کسی را بفرست که آن را در هم بکوبد و آن را خرد و آهن آن را ظبط کند. علی علیه السّلاٰم گوید وقتی جبرئیل این دستور را به پیامبر اکرم داد؛
پیامبر مرا احضار کرد و این مأموریت را به من داد. من نیز به یمن رفتم و بت را در هم کوبیدم و آهن آن را گرفته و به حضور پیامبر آوردم.
از آن آهن دو شمشیر ساختم. یکی را ذوالفقار نامیدم و یکی را مجذم.
رسول خدا صلی اللّٰه علیه و آله ذوالفقار را به کمر خود بست و مجذم را به من داد.
بعدها ذوالفقار را نیز به من بخشید.
در آن هنگام که پیش روی رسول خدا در اُحد میجنگیدم و شمشیر میزدم چشم پیغمبر به من افتاد و فرمود: لا سیف الا ذوالفقار لا فتی الا علی. "
#الغدیر تجّلی امیرالمومنان ❤️
علامه امینی📜📗📚
#یا_علی💚
#یا_زهرا 💚
#یا_حسین💚
#امام_زمان 💚
#الغدیر💚
دیگر داستان های امیرالمومنین علی علیه السلام را میتوانید در #الغدیر پیدا کنید