[°.•☘️•.°]
🌴|• خیلی ها میگن فلانی اهل گناه های
کبیره ست اما اوضاع مالی ش خوبه...
خب من جوابش رو از کلام
امیرالمومنین امام ♥️علی♥️(؏)میدم:
ای فرزند آدم!
📌زمانی که میبینی خداوند
انواع نعمتها را به تو میرساند
در حالی که تو معصیت کاری
بترس ..!!
نهج البلاغه حکمت ۲۵ 🌱
#حدیث_گرافی
#آیه_نگار
[°.•☘️•.°]
آدم ها دو دسته اند:
یا با توبه می میرند
یا با گناه دفن میشن
دوستی که گناه
شده برات نقل و نبات💔
مرگ خبر نمیکنه
شاید فردا نباشی...!🙃
#بدون_تعارف🚫
‹💚›
•°
دِلـَمهـَوآ؎شھـٰآدَتڪِهمۍڪنـَد
پنـٰآهمیبـَرمبـِهچـٰآدرمڪِهتـٰآآسـمانراهدآرد..🕊
•°
💚🌿¦⇢ #چادرانھ
#من_میترا_نیستم🌸
#پارت_بیست و پنجم
سه تا از دانشجویان دانشکده نفت آبادان به اسم علی زارع علی غریبی و آقای مطهر در دبیرستان سپهر کلاس تفسیر قرآن، سیاسی و اخلاقی گذاشتند. آنها به کلاس آقای مطهر علاقه بیشتری داشتند. آقای مطهر برای آنها حرف های قشنگی می زد و کاری کرده بود که بچه ها به دنبال برنامه های خودسازی بروند. زینب آن زمان در دوره راهنمایی درس می خواند. او از مینا خواست که همه درس ها و حرفهای آقای مطهر را کلمه به کلمه برایش بگوید. زینب بعد از انقلاب بنا به سفارش حضرت امام به جوانها دوشنبه ها و پنجشنبه ها را روزه می گرفت .خودش خیلی مقید به انجام برنامههای خودسازی بود ولی دوست داشت توصیههای اخلاقی آقای مطهر را بداند و به آنها عمل کند. ای مطهر به شاگرد هایش برنامه خود سازی داده بود و از آنها خواسته بود که نماز شب بخوانند ، به مرگ فکر کنند، پرخوری نکند، روزه بگیرند، برای خدا نامه بنویسند و حواسشان به اخلاق و رفتارشان باشد. وقتی مینا مهری به خانه می آمدند زینب روبرویشان می نشست و به حرف های آن ها گوش میکرد. زینب بعد از انجام برنامه خودسازی آقای مطهر به خودش نمره می داد و نموداری می کشید تا ببینند در انجام برنامههای خود سازی پیشرفت داشته یا نه. بعضی مواقع مینا و مهری زینب را با خودشان به جلسات سخنرانی می بردند .خانواده کریمی بعد از انقلاب بیشتر فعالیت می کردند. زهرا خانم مرتب به بچه ها کتاب های دکتر شریعتی و استاد مطهری را میداد و زینب با علاقه کتاب ها را می خواند. من که میدیدم بچه هایم روز به روز بیشتر به خدا نزدیک می شوند شکر می کردم. به خاطر عشقی که به امام و انقلاب داشتم همیشه از فعالیت های دختر ها حمایت می کردم.
ادامه دارد...
#من_میترا_نیستم🌸
#پارت_بیست و ششم
گاهی بابای مهران از رفت و آمد دخترها عصبانی میشد. ولی من جلوی او می استادم. یادم هست که یک سال بعد از انقلاب سیل آمد. مهری مینا برای کمک به سیلزدهها رفتند. بابای مهران صداش دراومد: دخترای من چیکاره هستند که واسه کمک به سیل زده ها میرن ؟. ولی من ایستادم و گفتم :دخترام واسه خدا کار میکنن تو نباید اون هارو ناراحت کنی کمک به روستاهای سیلزده ثواب داره نباید جلوی اونا رو بگیری. بعد از انقلاب در مدارس آبادان معلم ها دو دسته شدن. گروهی طرفدار انقلاب و باحجاب و گروهی که حجاب نداشتند و مخالف بودند. زینب روسری و چادر می زد ولی بعضی از معلم های مدرسه راهنمایی شهرزاد که هنوز حجاب را قبول نداشتند و با انقلاب همراه نشده بودند به امثال زینب نمره نمی دادند و آنها را اذیت می کردند .شهلا هم در همان مدرسه بود . یک روز برای من تعریف کرد که معلم علوم زینب وقتی میخواست ستون فقرات را درس بدهد دست روی کمر زینب گذاشت و توضیح داد .زینب آنقدر لاغر بود که بچه های کلاس میگفتند: از زینب میشه تو کلاس علوم استفاده کرد. زینب بعد از انقلاب تصمیم گرفت به حوزه علمیه برود و طلبه شود. به رشته علوم انسانی و درس های دینی، تاریخ و جغرافیا علاقه زیادی داشت. او می گفت : ما باید دین مون رو خوب بشناسیم تا بتوانیم از آن دفاع کنیم. در آن زمان زینب ۱۲ سال داشت و نمیتوانست به حوزه برود. قرار شد وقتی اول دبیرستان را تمام کرد به حوزه علمیه قم برود. شاید علت این تصمیم زینب وجود کمونیست ها در آبادان بود.
ادامه دارد...