eitaa logo
فرصت حضور🇮🇷🇵🇸
1.3هزار دنبال‌کننده
10.7هزار عکس
3.8هزار ویدیو
46 فایل
﷽ ✓تحلیل دقیق مسائل روز ✓تیترهای مهم رسانه‌های غربی و عربی ✓اخبار داغ جبهه مقاومت ✓توییت‌گردی... ارتباط با ادمین : @Khodayaa_shokret اینم گروهمون😊👇🏻 خانواده مجازی فرصت حضور با دورهمی‌های متنوع: ☕️https://eitaa.com/joinchat/498401312Cbc7c11221f
مشاهده در ایتا
دانلود
هوالحی ام ! 1️⃣ بخش اول ▫️آذر 1374. آن روز هم مانند امروز می‌باريد ▪️ من كه آن زمان مديركل پست استان كردستان بودم، ▫️ ساعت 8 صبح به اتفاق ، سوار يك پاترول شديم تا به قروه برويم. ▪️وقتي حركت كرديم، متوجه شدم شب قبل به دليل آن كه به خانه‌اش مهمان آمده خوب نخوابيده بود. ▫️از او خواستم تا اجازه دهد رانندگی كنم. ▪️برف بشدت می‌باريد، به طوری كه ساعت طول كشيد تا از سنندج به قروه رسيديم. ▫️خيلی بودم. ▪️وقتی برای سوختگيری در بنزين توقف كردم، ▫️ او از خواب بيدار شد و خواست رانندگی كند! ▪️ من نيز در صندلی عقب و 42 روز بعد باز كردم!!! ▫️ بعدها شنيدم كه در نزديكی صالح‌آباد، ▪️خودروی ما با يك تريلی حاوی سنگ برخورد كرده ! ▫️و شدت اين به حدی بود كه از شيشه عقب خودرو به جاده شده بودم. ▪️پس از حادثه من نمی كشيدم ▫️و به تصور اين كه كرده‌ام رويم پتو انداخته بودند! ▪️آن روز مرا پشت يك وانت‌بار عبوری قرار داده و به اميد به بيمارستان برده بودند ▫️ در آنجا پس از معاينه و به دليل آن كه و علائم حياتی در من وجود نداشت ▪️مرا تحويل سردخانه می‌دهند! ☝️اما گویا هنوز من در دنیا پایان نیافته بود ! ▪️ظاهرا 24 ساعت بعد يكی از سردخانه بيمارستان ▫️كه مشغول اجساد بوده ▪️در يك لحظه متوجه می‌شود شست پايم تكان می خورد ▫️او سراسيمه را به پزشكان اطلاع می‌دهد. ▪️وقتی مرا از خارج می کنند پزشک جراح در بیمارستان حضور نداشته ! 😩 ظاهرا تنها پزشك جراح آنجا پس از چند ساعت عمل بيمارستان را ترك كرده بود.. ادامه دارد 😊 https://eitaa.com/JAVALDUZ