🌸بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ🌸
🌸خاطرات بیادماندنی🌸 این قسمت
🌸 آمبولانس پاترول 😳(حلقه پنجم و پایانی)
نام این بخش رو گذاشتم #نیمه_پنهان
🌸ماجرای آمبولانس سفید و حکایت حسین آقا تا مدتها ذهنم روبه خودش مشغول کرده بود. واقعا" خداوند چگونه و بی سر و صدا انسانها را مورد آزمایش قرار میده.
🌸 باید بگم همهی ما به پاک بودن حسین آقا هیچ شکی نداشتیم حتی بعدها گاهی برای محکم کاری، به همرزما تو بهداری میگفتیم، مواظب حسین آقا باش، یعنی مواظب اسلحه و تجهیزات انفرادی خودت باش.!
🌸 اما این موضوع رو بدونید که تا این ماجرا اتفاق نیافتاده بود. روال بهداری از قبل تر هم این طوری بود. اگر سلاحی با مجروح و یا شهیدی به بهداری میرسید جمع میکردیم و یک نفر بعد از عملیات میبرد تحویل اسلحه خونه میداد به همین سادگی،! به همین راحتی!
🌸 اما از اون موقع به بعد سلاح رو به طور خودجوش ثبت میکردیم و البته باز هم بدون امضای تحویل دهنده و گیرنده میبردیم میدادیم اسلحه خونه! درسته که ما بدون حساب کتاب اسلحه رو میدادیم اسلحه خونه، اما اونجا با حساب و کتاب ثبت میشد و مجددا" تحویل افراد میشد.
🌸یادمه موقع تسویه حساب اصلا هم نیاز نبود، حتما" همون سلاح رو تحویل میدادی ، یه اسلحه بایستی تحویل میشد و صد البته که کار درستی هم نبود. اما من به همین سادگی ازتیپ تسویه حساب گرفتم؛! تو عملیات دوپازا و یا عملیات والفجر دو ، ما سلاحهای زیادی بدست آوردیم، هم غنیمتی وهم غیرغنیمتی، جلوی اورژانس ما تو عملیات والفجر دو حدود دویست سیصد تا و شاید هم بیشتر اسلحه و آرپیچی و از انواع تیربارها مربوط به مجروحین و شهدا رو جمع آوری کرده بودیم.
🌸 همهی آنها نیز مربوط به یگان ما نبودند. همانطورکه مجروحین همه مرتبط با تیپ ویژه شهدا نبود. اما سلاحهای جلوی اورژانس بعد از عملیات برگشت اسلحه خونهی تیپ ویژه شهدا.
🌸مدتها بعد که از کنار اسلحه خونه رد میشدم! یکی ازبچههای اسلحه خونه صدام کرد و گفت: سلاح کلاش تاشو که گم شده بود با سلاحهایی که بهداری و تعاون آوردن تیپ! برگشته به اسلحه خونه
🌸 نمیدونید؛ یهویی چنان آرامشی بهم دست داد و چقدر خوشحال شدم و چه لبخندی زدم که نگو نپرس! گفتم میتونم ببینم! گفت: بله و رفت و آورد. درست بود،! کلاش حسین آقا بود! از اون کلاشهایی که قنداق اون تا میشد و میرفت زیر بدنه اونوقتها معروف بود به کلاش سوری و اونهایی که از بغل تا میشد و تو عملیات والفجر دو به طور گسترده توزیع شد معروف به کره ای و یا سپاه؛!
🌸 حالا دیگه هم خیال من راحت بود و هم بقیهی بچههای بهداری مطمئنا اون خورده شکی هم که ته دلشون احساس میکردند برطرف شده بود. میگم: خداوند درطول ایام زندگی ، آزمایشات سختی را رو به روی انسان قرار میده! شاید کار درست رو حسین آقا کرده بود که به سرعت رفت و گزارش کرد که سلاحش تو عملیات مفقود شده! بدور از اینکه چه اتفاقی براش می افته ،و البته که همیشه سربلند میمونه و موند.
🌸شاید هم بهتر بود میاومد به ما اطلاع میداد تا اینقدر دردسر رو تحمل نکنه و سختی نکشه؛ اگه خودم بودم ، راه حل ساده تر رو انتخاب میکردم، تا سریعتر به نتیجه برسه؛ اما مطمئن نیستم دقیق و درست باشه! تازه میفهمیم که تصمیم گرفتن درراه درست و شرایط سخت چه قدر مشکل و دشوار است.
🌸البته در همه کارها همین طور هست و ما به سادگی از کنارشون میگذریم،! اما نباید اینطور باشه؛! راستی فکر میکنید فرماندهان ما چند بار از این امتحانات پس دادند و سر بلند بیرون اومدن!؟
🌸 یادتون بیاد ،اونا به سرعت ،با دقت، با شهامت و در عرض چند دقیقه تصمیم درست و اصلی رو میگرفتند و ما رو از میادین مین، کمین، عبور از لابه لای درختان، قلهها، آبراهها، سنگرهای دشمن عبور میدادند. و به منزل گاهی مطمئنتر میرسوندن تا این انقلاب و نظامی که ثمرهی خون شهیدان است به بار بشینه و مستحکم بمونه!!
🌸میدونم خودتون خیلی بهتر و بیشتر از من درد و رنج کشیده و آبدیده ی روزگار هستید و چند تا لباس هم تو رزم و هم تو خوشی و سلامتی از من بیشتر کهنه کردید. فقط برای یادآوری بود.
🌸روزتان خوش؛ هرگز بد نبینی و بد نکنی و پیر شی ان شاءالله✋🌸
🌸 این نوشتار ادامه خواهد داشت اگر خدا بخواهد.
🌸والعاقبه للمتقین
🌸دعابفرمایید ✍ نبی زاده
@FORSATE_HOZOR